بریده‌های کتاب کیخسرو فرزند اسب
کتاب کیخسرو فرزند اسب اثر محمد‌رضا یوسفی

کتاب کیخسرو فرزند اسب

انتشارات:نشر موج
امتیاز:
۴.۲از ۲۵ رأی
۴٫۲
(۲۵)
خرد و هوش سیاوش او را به کشتن داد. به روزگاری که نمی‌شود با خرد زندگی کرد، برای زنده ماندن باید دیوانه بود.
کپتین ایمان
توی تاریخ و افسانه ها خیلی چیزا گم میشه
خیر کثیر
واسه صلحم باید جنگید؟
|قافیه باران|
واسه صلحم باید جنگید؟ - نمی دونم، شاید بشه با صلح خواهی به جنگِ جنگ رفت و صلح کرد!
مهدیس 🌙
جهاندار پادشاها! من پنجه در پنجهٔ رستم خواهم افکند و سپاهیان او را چون سپاه ماهیانی کوچک و زبون که از یورش نهنگی به هر سو می‌گریزند، تار و مار خواهم کرد و تا مرزهای ایران عقب خواهم نشاند!»
sourina
رستم به سوی کاخ راه افتاد و فریاد زد: «کیکاووس! شاه نگون بخت ایران زمین، تختت را به آتش بکش! تو سیاوش را کشتی!»
همچنان خواهم خواند...
- مادر، از این داستان میشه یه فیلم ساخت. - چه فیلمی؟ - یه فیلم انیمشن قشنگ!
خیر کثیر
می فهمم، ولی همیشه نمیشه زندگی رو انتخاب کرد، یه جاهایی به آدم تحمیل میشه.
مهدیس 🌙
گرسیوز برادر افراسیاب دست بر دستهٔ شمشیر گذاشته، دندان بر هم می‌سایید و با کینه‌ای که همهٔ خارهای بیابان به گل‌های سرخ دارند به سیاوش چشم دوخته بود
Alaghe Band
کیکاوس بر بالای ایوان کاخ ایستاد و به بانگ بلند گفت: «کیخسرو آمد! آنکه شایستهٔ تخت و تاج ایران زمین است. به روزگار من بر مردم ایران زمین بسیار سخت گذشت. جنگ، جنگ، جنگ لبخند و شادی را از چهرهٔ مردم محو ساخت. امیدوارم به هنگامی که تاج شاهی را بر سر کیخسرو می‌گذارم، مردم ایران زمین روزگار صلح و دوستی و شادی را آغاز کنند!
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ

حجم

۹۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۸ صفحه

حجم

۹۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۸ صفحه

قیمت:
۴۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد