بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زمانی برای انقراض خاندان فخر ملکی | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب زمانی برای انقراض خاندان فخر ملکی

بریده‌هایی از کتاب زمانی برای انقراض خاندان فخر ملکی

امتیاز:
۴.۰از ۱۲۳ رأی
۴٫۰
(۱۲۳)
خلاصه این دنیا که راه نداد، ولی یادم باشد آن‌یکی دنیا آقای نظامی را به مناظره بخوانم و بپرسم که موقع سرودن بیت گیرم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر تو را چه حاصل؟ با دایی‌اردشیر فامیل‌شان قهر بوده و انکارش می‌کرده است یا کلاً آن‌موقع دایی‌اردشیرها کیفیت بهتری داشته‌اند؟
fatemeh_z_gh09
به‌مثابه‌ی سربازانی خدوم برای انجام اوامر خان‌داداش حاضر و آماده بودیم. با اخ و تُف‌های داداش قند غلیظی توی دل‌مان آب می‌شد و از دیدن بادِ گلوزدن‌هایش چنان کیفی می‌کردیم که موقع خوردن بستنی‌کیمِ دوقلو هم نمی‌کردیم!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
قرار شد شب به شب، مامان دو قاشق عرق شترِ خسته را با نصف لیوان شیر فیل تازه‌فارغ‌شده قاطی کند و با دَمی باقالی و سیرترشی بخورد، اما معجون مورد نظر جواب نداد و دو روز بعد از استفاده، کار مامان به شست‌وشوی معده کشید
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
جابان نام روستایی در منطقه‌ی دماوند است که این تخمه در آنجا کشت می‌شود و به تخمه‌جابونی معروف است، اما به‌اشتباه آن را ژاپنی می‌خوانند.
کاربر ۲۹۶۰۶۷۳
«گوشت بشه به تنِ نمونه‌ت الهی!»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«آجی‌جونم! فدای اون‌همه لیاقت مستترت بشم من! ای قلمبه‌ی صفات بارز نیکو! بیا بغلم از تشعشعات نمونه‌بودنت به اعضا و جوارحم بمال!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
مدت روناک با حرص داشت دولُپی ناخن می‌خورد
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
حتی یادم است برای زدن ضربه‌ی آخر از پسر همسایه‌مان مهردادخوشگله درخواست کردیم مرامی، همین‌جور توی مسیر دو تا چشمکِ دخترکُش به اشرف بزند تا شاید از این راه این بحران کوفتی‌اش تمام شود.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
خلاصه من پاشدم و با کتاب ارزشمند حسنی نگو بلا بگو رفتم پیش فرخ و مستند به او نشان دادم که برخورد جامعه در آینده ممکن است با او چگونه باشد. منتها نمی‌دانم چرا هفت دقیقه بعد از ورود، با زاویه‌ی چهل‌وپنج درجه به بیرون از اتاق پرتاب شدم. ازآن‌به‌بعد دیگر تصمیم گرفتم سرم توی کار خودم باشد. هپلی دیلاق بی‌لیاقت!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
فرخ هم حسابی مشغول بود. حمام نمی‌کرد، آرایشگاه نمی‌رفت، روزی یک وعده غذا می‌خورد، حتی این اواخر دیدم دارد درباره‌ی نحوه‌ی نصب آسانِ سوند در منزل، یک چیزهایی در گوگل سرچ می‌کند که به یاری گزارش من و جیغ بنفش مامان، این آخری کان‌لم‌یکن شد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
مامان هفته‌ای سه‌بار می‌گفت از دست من ذلّه شده است و هربار هم در حین تعقیب‌وگریزهایمان، دوران بارداری‌اش را با صدای بلند و به‌دقت مرور می‌کرد که حقیرِ کله‌خراب محصول کدام یکی از ویارهای نابه‌جایم! فکر کنم تَهَش هم به این نتیجه رسید که یک‌بار در سه‌ماهگی پیازداغ و پشمک را با هم خورده بوده و چون این‌ها مزاج‌شان با هم نمی‌خورده، یحتمل برای همین من این‌طور درب‌وداغان از آب درآمده‌ام.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
لامصب در عنفوان نوجوانی طوری یکهو قد کشید که حتی برج‌سازان قَدَر شهر از این سرعت انگشت‌به‌دهان مانده بودند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
درواقع جایگاه خودش را به‌عنوان عروسی توانا و پسرزا برای همه ثبت کرد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
خودمان را از تعلّم ترخیص کردیم و چون خیلی کارمان درست بود به تعلیم جامعه مشغول شدیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
شهریار می‌گفت چون خیلی ضایع است کسی که فرار مغزها کرده است دوباره به مام میهن برگردد، پس باید تحمل کنیم و فقط یک‌وقت‌هایی با اسکایپ برای‌شان ماچ سفت بفرستیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
شهریار اصلاً شبیه این پسر جزوه‌بگیرهای خَزی نبود که کیهان و کیوان و کیومرث در جلسه توجیهی قبل از دانشگاه هشدارش را به من داده بودند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
هر چقدر هم اسلوموشن همه‌ی درس‌هایم را می‌خواندم، باز وقت اضافه می‌آوردم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
برنامه‌های علمی شبکه دو را به کارتون هاچ، زنبورعسل ترجیح می‌دادم
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در کلاس اول بدون انگشت، هفت را با هشت جمع می‌کردم و بعد حتی یکی هم از آن کم می‌کردم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
به‌شدت روی درس‌هایش تمرکز داشت و جز برای سه امر واجب غذا، اجابت مزاج و مالش داروی ضد ریزش مو به کله‌اش معمولاً از اتاق خارج نمی‌شد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷

حجم

۱۳۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۱۳۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
۱۷,۸۵۰
۳۰%
تومان