مادرم به من اطمینان میداد که نباید نگران باشم. او میگفت با کتاب خواندن میتوان بدون بیرون رفتن از خانه کل دنیا را گشت.
نیکو👷♀️
من درک میکنم که وقتی کسی فقیر است، چطور فقر بر همهٔ نگرانیهای دیگرش سایه میافکند.
رابین
تو میخواهی بدانی که آیا من همانطور که همه میگویند خبیث و دیوسرشتم یا نه. پاسخ منفی است و در عین حال مثبت نیز هست.
میم ___ لام
من کسی هستم که او را پیدا کرد. من کسی هستم که پایین را نگاه کرد، بدن مردهٔ او را دید و آنقدر بلند جیغ کشید که صدایش در تمام پشت خانه پیچید. من کسی هستم که حالا میترسد از امشب کابوس جسد پوشیده از شن و ماسهٔ او را در خواب ببیند.
اما این تنها نگرانیام نیست. نگرانی اصلیام، چیزی که ممکن است نگذارد اصلاً بخوابم، این است که آنچه برای مری اتفاق افتاد، میتوانست برای من نیز اتفاق بیفتد.
سمیرا میرزایی
در هر دروغی حداقل ذرهای حقیقت نهفته است.
سمیرا میرزایی
لنورا هوپ بدنام به شبحی تبدیل شده است.
درواقع، حالا همهٔ چیزهایی که درمورد او میگویند، بیرنگوبو و مات به نظر میرسند.
سمیرا میرزایی
ناگهان دلم برای خانه پر میکشد. خیلی عجیب است چون از وقتی مادرم فوت کرده آن خانه دیگر شبیه خانهای واقعی نشده، هرچند زمانی خانهای شاد و پر از خاطرات قشنگ بود.
سمیرا میرزایی
بعد از اینکه همهٔ شهر لنورا را مورد قضاوت قرار دادند، او خودش را در خانهٔ خانوادگیشان از نظرها پنهان کرد و دیگر هرگز دوباره دیده نشد. اما این پنهان شدنش هم باعث نشد مردم از قضاوت کردنش دست بکشند.
سمیرا میرزایی
زندانها هم اگر بهدرستی روشن میشدند و میدرخشیدند، میتوانستند دوستداشتنی به نظر برسند.
سمیرا میرزایی