بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به امید دل بستم | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب به امید دل بستم

بریده‌هایی از کتاب به امید دل بستم

نویسنده:لنکالی .
انتشارات:داهی
امتیاز:
۳.۸از ۹۶ رأی
۳٫۸
(۹۶)
سعی می‌کنم نبینمش، اما هر چقدر که چشم‌هایم را محکم می‌بندم باز هم او را آنجا می‌بینم
sama
همچنین دوست دارم به او بگویم اگر زندگی کردن یعنی این، پس زندگی کردن با او تمام چیزی است که از این دنیا می‌خواهم.
sama
«پس، تمام فرداهای من برای تو هستن.
sama
دوست دارم او شاد باشد. دوست دارم در کنار من شاد باشد. او را می‌خواهم و او دنیا را می‌خواهد.
sama
اما پدر تو فراموش کردی کودک هرچه که بزرگ‌تر می‌شود، دنیایش هم بزرگ‌تر می‌شود. کالسکهٔ من به یک خانه تبدیل شد و خانه‌مان به یک شهر و کم‌کم من فهمیدم مهربانی واقعاً چه شکلی دارد.
sama
«پس از پایان‌ها بترس. گریه کن، عصبانی شو و اون‌ها رو نفرین کن.» لبخندِ غمگینی روی لب‌هایش می‌نشیند. «فقط یادت باشه قدرِ شروع‌ها رو بدونی و بعد هم تمام لحظه‌هایی که بینِ شروع و پایان هستن.»
sama
«بهم گفتی امید بی‌فایده‌ست. باید به حرفت گوش می‌کردم.»
sama
«زمان متوقف خواهد شد. بیماری بدتر خواهد شد. مرگ خواهد مرد.»
sama
به تمام‌شدنی‌های دنیا التماس می‌کنم این نشدنی را به من هدیه بدهند
sama
همیشه دوست داشتم بدانم دو خورشیدی که در چشم‌هایش جا خوش کردند با ماه‌های داخل چشم‌ها من جور در می‌آیند یا نه، تا اینکه چشم‌هایش برای همیشه بسته شدند و هر شبی که از پس آن شب آمد آسمان گریست.
sama
«می‌دونم دلت برای اون چیزها تنگ شده،» با انگشت شستم اشک‌هایش را پاک می‌کنم و صورتش را در دست می‌گیرم. «می‌دونم به نظر می‌رسه این خاطرات از ریشه از وجود ما کنده شدن و می‌دونم خیلی دردناکه، اما شکنجه‌ای که احساس می‌کنی، این احساسِ نفس‌گیر که انگار اوضاع هیچ‌وقت بهتر نخواهد شد، بالأخره تموم می‌شه.»
sama
می‌پرسد: «دوست داری هیچ احساسی نداشته باشی؟» «از دردکشیدن بهتره.»
💎Mikaela💎
سم، باغت عمل آمد و شکوفا شد و زمانی زیبا بود. بیمار شد و پژمرد و زیبایی‌اش فقط در یادها ماندگار است. اما بدونِ تو، این گل‌ها شاید هرگز نور را نمی‌شناختند. پس ای راویِ حال و بهترین دوستِ ما، از تو متشکریم. برای خاطره‌ها. برای خداحافظی‌ها. برای بهشت.
paria
«همهٔ ما می‌میریم. خُب که چی؟ همه می‌میرن و همه‌چیز یک روز تموم می‌شه. گاهی اوقات این پایان ناگهانیه. تو رو غافلگیر می‌کنه و هنوز خیلی زوده و منصفانه نیست، اما این اهمیتی نداره. آخرین صفحهٔ یک کتاب کلِ اون کتاب رو تعریف نمی‌کنه. زمان می‌ایسته، مریضی بدتر می‌شه و مرگ هم می‌میره. ما به هم قول دادیم اون عوضی‌ها رو بکشیم. یادته؟ بنابراین به خودت بیا. به ترس از زندگی‌کردن در خودت غلبه کن و این‌قدر پشت‌سر ما راه نیا. تو راویِ ما نیستی. تو بخشی از داستانِ ما هستی. تو دوستِ من هستی.»
paria
«همه‌چیز برای ما صبر می‌کنه. بعداً می‌تونیم اون‌ها رو انجام بدیم. تو الآن به ما احتیاج داری.»
paria
به گفتهٔ پرستارش اِلا قصه‌های شاه‌پریان قرار است به ما درس‌هایی بدهند اما خودش این حرف را باور ندارد. به نظر او داستان‌ها قرار است باعث شوند آدم‌ها احساساتِ به‌خصوصی را تجربه کنند.
paria
هیکاری نورانی است. به زندگی، گیاهان، چیزهای معیوب و آدم‌های مریضی که به لبخندی مسری نیاز دارند حیات می‌بخشد. به آدم‌ها زندگی می‌بخشد اما آن را از خود دریغ می‌کند.
paria
«تو هیچ‌وقت نخواهی فهمید تنهایی چقدر می‌تونه قدرتمند باشه تا روزی که می‌بینی حتی آسیب‌رسوندن به خودت هم به‌اندازه‌ای دردناک نیست که تو رو راضی کنه.»
paria
«کتاب‌خوندن باعث می‌شه احساسِ خوشحالی کنی؟» دوست دارم تمام چیزهایی که به او لذت می‌دهند را بشناسم. می‌گوید: «خوندن باعث می‌شه احساس کنم.»
paria
می‌گیرمش. انگار شکننده‌ترین چیزِ این دنیاست. چراکه وقتی یک نویسنده هدیه‌ای به ارزشِ کارش به شما می‌دهد، در واقع اعتماد، کنترل و قلبش را که روی کاغذ آورده به شما داده است.
paria

حجم

۴۱۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۴۱۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
تومان