بریدههایی از کتاب فهم فلسفه: اندیشه در روزگار باستان و دوره یونانیمابی
۴٫۸
(۱۶)
او دموکراسی را شکل پستتری از حکومت میدانست، چون در دموکراسی مردم به محبوبترین نامزد، که بیشترین لذّات را به تودهها نوید میدهد، رأی میدهند. همچنین نامزدانی از این دست نمیتوانند بهترین حاکمان باشند، زیرا آنها بخش عقلانی نَفْس را بردۀ بخشهای امیال و شور و شوق میکنند. و سرانجام این دموکراسی بود که سقراط، منبع الهام افلاطون را کشت. بنابراین عدالت در آرمانشهر انعکاسی است از فَردِ نیک و عقل و شهود که بر شور و اراده و امیال حکمرانی میکند.
up
اگرچه جامعۀ یونان جامعهای مردسالار بود، شمار اندکی از شاگردان فیثاغورس زن بودند. یکی از فیلسوفان شاخصِ زن آیسارای لوکانیایی بود که میگفت با شناخت نَفْس بهتر میتوان اخلاقیات را شناخت. او در کتابش با نام در باب طبیعت انسان نوشت که نَفْس منضبط و بهسامان، عادل و پایبند اخلاقیات است.
up
ارسطو میگفت تعادل، یا پیدا کردن حد وسط خودمان کلید سعادت است.
Saeid Ghorbani
خایروفون یکی از دوستان سقراط از وخش دلفی پرسید: «خردمندترین مردمان کیست؟» و وخش جواب داد: «سقراط.» وقتی خایروفون گفتۀ وخش را برای سقراط تکرار کرد، سقراط حیرتزده شد. او میدانست که وخش هرگز دروغ نمیگوید، ولی از طرفی احساس میکرد که خردمند نیست. تصمیم گرفت از کسانی که در آتن فاضل به شمار میآمدند پرس و جو کند. او پرسشهای خود را با کاهنان و شاعران و سیاستمداران و تاجران و صنعتگران در میان گذاشت، به این امید که کشف کند چرا وخش او را خردمندترین مردمان خوانده است.
سرانجام معنای واقعی گفتۀ وخش را کشف کرد. مردمی که از آنها پرس و جو کرده بود از مهمترین چیزی که باید دانست غافل بودند: اینکه چگونه نَفْس خود را در مسیر نیکی قرار دهند. تنها سقراط به اهمیت این معرفت واقف بود، ولی به جهالت خود نیز در این مورد آگاهی داشت.
مهسا حامدیان
اپیکتتوس فیلسوفِ رواقی یونانی بر این باور بود که قابلیت ما برای خوشبخت بودن یکسره به شخصیت خود ما و اینکه ما چگونه با خود و با دیگران و با رخدادهایِ زندگی کنار میآییم، بستگی دارد. او میگفت شرهایی که دامنگیر ماست از اعتقادات اشتباهمان دربارۀ آنچه بهراستی نیک است، برمیخیزد.
جویا
نقل شده است که او نزدیک بشکۀ خود نشسته بود و از گرمای خورشید درخشان لذت میبرد. اسکندر کبیر که شهرت دیوجانس در فلسفه به گوشش رسیده بود سوار بر اسب شاهوارش به دیدار فیلسوف رفت و از او پرسید میتوانم کاری برای تو بکنم. دیوجانس گفت: «بله کنار بایست تا راه نور خورشید را نبندی.» داستان دیگری هست که میگویند یک بار دیوجانس را دیدند که از مجسمهای مرمرین غذا گدایی میکند. وقتی علت را پرسیدند، جواب داد: «به جواب رد شنیدن عادت کردهام.»
دیوجانس و فیلسوفان کلبی معتقد بودند که ما نباید زیاد نگران سلامتی و رنجهای خود باشیم، و حتی فکر مرگ را بکنیم. دیوجانس میگفت بعد از مرگ چیزی نیست، بنابراین دلیلی برای نگرانی نیست.
جویا
برای یافتن هدف از اخلاقیات انسان، ارسطو پرسید: «آن "خیر" چیست که انسان آن را هدف خود قرار داده است؟» افلاطون میاندیشید که والاترین خیر ونیکی برای انسان این است که او برای شناختن صورت نیکی در فراسوی حواسّ به دنیای مُثل اوج بگیرد. با این حال ارسطو استدلال میکرد که خیر و نیکی برای هر چیز پی بردن به طبیعت راستین خویش است. خیر در درون چیزهاست. پس آن خیر چیست که انسان آن را هدف خود قرار داده است؟ پاسخ ارسطو عبارت بود از «سعادت».
جویا
در حالی که افلاطون برای یافتن واقعیت بر دنیای بیزمان و لامکانِ صورتها تمرکز کرده بود، او خم شد تا چهاردستوپا در دنیای طبیعی گیاهان و حیوانات و همچنین انسانها تحقیق کند. افلاطون مابعدالطبیعهشناس بود، کسی که دربارۀ چیزهایِ فراسویِ دنیای طبیعی تعمق میکرد و عاشق دنیای انتزاعی حقیقت و زیبایی و نیکی بود. ارسطو دانشمند و منطقدان بود و دوست داشت طبیعت و نقش ما را در طبیعت مورد مطالعه قرار دهد. هر دو فیلسوف میخواستند واقعیت را کشف کنند. هر دو در مورد وجود صُوَر توافق داشتند، ولی در مورد معنای آنها دچار اختلافِ نظر بودند. چنانکه دیدیم، افلاطون واقعیت را در دنیای ابدی صورتها پیدا کرد و دنیای مادی و تغییریابنده را ظاهر یا بازتابی از واقعیت و نه خود واقعیت دانست. اما ارسطو با طرح این نظر که صورتها جدای از جهان مادّی نیستند، ارزش بیشتر را به جهان مادی داد.
جویا
در مرحلۀ تفکر، ما دربارۀ «مفهوم کلّی انسان» فکر میکنیم، خواه این انسان کوتاه باشد یا بلند، گندمگون باشد یا روشن، جوان باشد یا پیر. تفکر در قیاس با عقیده یا پندار، معرفت و شناخت بیشتری به ما میدهد، زیرا ما را در فراسوی جسمِ مادّی به خصوصیات و خصایل انسان، همچون ارزشهای اخلاقی میرساند. اگرچه تفکر تا حدی شناخت یا معرفت به ما میدهد، محدودیتهایی نیز دارد. تفکر میداند که دو بعلاوۀ دو همیشه مساوی است با چهار، ولی نمیداند چرا. به همین ترتیب تفکر میداند مردم خوب هستند یا بد، ولی نمیداند چرا. افلاطون گفت که تفکر تنها ما را به بالاترین سطح معرفت میرساند، چون تفکر نمیتواند به پرسشهای چرایی در زندگی پاسخ بدهد.
جویا
با گسترش دموکراسی نیاز به وکلای مدافع نیز افزایش یافت. برای آنکه آتنیها در دادگاهها قانعکننده سخن بگویند، لازم بود که به هنر سخن گفتن در برابر جمع تسلط پیدا کنند. با به رسمیت شناخته شدن نیاز به معلمانی که وکلا و سیاستمداران را آموزش دهند، گروهی از آموزگاران و فیلسوفان از مهاجرنشینهای همجوار در آتن گرد آمدند. آنها خود را «سوفیست» مینامیدند که واژهای یونانی به معنی «خردمند» یا «دانا» بود. آنها از راه گرفتن حقالتدریس گذران زندگی میکردند. برجستهترین سوفیستهایِ آتن، پروتاگوراس، گورگیاس و تراسوماخوس بودند. این مردان معتقد بودند که چیزهای مطلقی مانند حقیقت، زیبایی و نیکی در این دنیا وجود ندارد. زیرا درست و غلط در فرهنگ نسبی است، «زندگی خوب» بسته به موقعیت فرق میکند. این دیدگاه در فلسفه به نسبیتگرایی معروف است. نسبیتگراها بر این اعتقاد هستند که هر جامعهای باید قواعد خودش را بسازد
جویا
اتمیان استدلال میکردند که هر چیز در طبیعت در نتیجۀ تصادم اتمهای متحرک در فضا ناشی میشود. آنها اعتقادی به این امر نداشتند که یکی از خدایان طرح و نقشهای برای حرکت این اتمها از جایی به جایی ریخته باشد. بهعکس آنها فکر میکردند اتمها فینفسه از قوانین مکانیکی طبیعت پیروی میکنند. چون تنها چیزهای موجود اتمها و فضای خالی است که چیزهای مادّی هستند، اتمیان را «مادهگرا» یا «ماتریالیست»
مینامیم.
جویا
فلوطین در رسالهاش در باب زیبایی، راه بازگشت نفس را توصیف کرده است:
به خودِ خویش بازگرد و در خویشتن بنگر، و اگر دیدی که زیبا نیستی همان کن که پیکرتراشان با پیکر میکنند: هرچه را زیادی است بتراش و دور بینداز، اینجا را صاف کن، آنجا را جلا بده، کج را راست کن و سایه را روشن ساز و از کار خسته مشو تا روشنایی خداگونۀ فضیلت درخشیدن آغاز کند و نیکی کامل را بر اورنگ مقدسش ببینی
علی نوری
در سیاست هم مثل زندگانی روزمره افراط و تفریط بیاخلاقی پدید میآورد.
علی نوری
علّتهای چهارگانه
ارسطو چهار علت کشف کرد که تغییرات را در همه چیز، از هنر گرفته تا طبیعت، در تحولشان از قوه به فعل تحت فرمان خود دارند. این چهار علت عبارتند از: ۱) علتِ صوری، یا صورت؛ ۲) علت مادی، یا ماده؛ ۳) علت فاعلی، یا حرکت؛ و ۴) علت غایی، یا فرجام.
در تراشیدن یک مجسمه از مرمر، علّت صوری طرحی است که مجسمهساز در ذهن دارد، علت مادی سنگ مرمر است، علت فاعلی مجسمهسازی است که مجسمه را شکل میدهد و علت غایی، فرجام یا مقصود از مجسمهسازی است که میتواند تزئیین خانه باشد
علی نوری
آلفرد نورت وایتهد، فیلسوف هاروارد زمانی گفت: «همۀ فلسفۀ غربی متشکل است از مجموعۀ پانویسها بر افلاطون.»
علی نوری
سقراط ظاهری زشت داشت. شکم گنده و چشمانی ورقلمبیده و دماغی سربالا داشت و کوتاهقامت و چاق بود.
علی نوری
نسبیتگرایی اعتقادی است که میگوید آنچه درست و خوب است بستگی به موقعیت دارد. اخلاقیات وقتی خوب است که نتایج مفیدی در زندگی ما بهوجود بیاورد.
علی نوری
او مجموعهای از قوانین اخلاقی را تدوین کرد تا ما با استفاده از آن به سعادت دست پیدا کنیم.
از گناه کردن، نه از روی ترس بلکه از روی وظیفه پرهیز کنید.
آن کس که بد میکند بدبختتر از کسی است که به او بدی میشود.
زورِ تن شرافتِ حیوان بارکش است، قوّتِ شخصیت شرافت انسان است.
کسانیکه شخصیتِ بهسامانی دارند، زندگانیشان نیز بهسامان است.
علی نوری
دموکریتوس بر این عقیده بود که افکار ما نیز در نتیجۀ اتمها پدید میآیند. به بیان دیگر وقتی شما یک میمون را میبینید، به این دلیل است که «اتمهای میمون» وارد چشم شما میشود.
علی نوری
اخیلس تندترین دوندۀ اساطیر یونان میخواهد با لاکپشت مسابقه بدهد. اخیلس که ورزشکار است اجازه میدهد لاکپشت مسابقه را شروع کند. زنون میگوید بهمحض اینکه چنین شد، اخیلس نمیتواند از لاکپشت جلو بزند، چون باید همیشه خود را به نقطهای برساند که لاکپشت از آن گذشته است. چون فاصلۀ میان اخیلس و لاکپشت همیشه تقسیمپذیر خواهد بود، به هیچ نقطهای از مسیرِ مسابقه نمیتوان رسید مگر آنکه به نقطهای قبل از آن رسیده باشید.
علی نوری
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۱,۵۰۰
تومان