بریدههایی از کتاب عشق سالهای وبا
نویسنده:گابریل گارسیا مارکز
مترجم:اسماعیل قهرمانیپور
انتشارات:نشر روزگار
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۶از ۸۸ رأی
۳٫۶
(۸۸)
آری، آن شهر دیگر جایی برای پنهان نگه داشتن رازها نبود. کمی پس از آن که نخستین تلفنهای خانگی راه اندازی شد، شماری از خانوادههایی که سخت گسستناپذیر نشان میدادند، به خاطر تماسهای تلفنی برخی سخنچینهای بینام و نشان از هم پاشیده شدند و برخی از آن خانوادههایی هم که به هراس افتاده بودند، یا تقاضای نصب شدن دستگاهشان را پس گرفتند و یا این که تا سالهای سال سراغ چیزی به نام تلفن نرفتند.
Naarvanam
اکنون دیگر به این یقین میرسید که تنها چیزی که در این لحظه از زندگیاش، در پنجاه و هشت سالگیاش، به آن نیاز دارد، فقط و فقط کسی است که او را بفهمد، او را دریابد.
Naarvanam
قلبش چنان حالی پیدا میکرد که گویی هر آن ممکن بود از تپش باز ایستد. تپش قلبش همچون آهنگ دستههای نوازندهی مدارس، بریده بریده میشد. یک بار، دو بار، قلبش از تپش باز میماند و پس از آن، چون سایهی مهربان خدا بر سرش بود، از نو به تپش همیشگی خود میپرداخت.
Naarvanam
تنها چیزی که در زندگیام، به آن نیازمندم، این است که کسی مرا بفهمد.
Naarvanam
بزرگسالها، با گذشتن از دوران خاصی از زندگیشان، از نشانههایی حرف به میان میآورند که نشانههای راستین هیچ بیماریای نیستند و یا این که گاه دچار بیماریهایی بسیار سخت میشوند، بیآن که نشانههای آن بیماری را دریافته باشند.
Naarvanam
استاد دکتر اوربینو، در بیمارستان لاسالپتریر، که طب کودکان را آموزش میداد، پزشک بودن در رشتهی طب اطفال را، تخصصیترین رشتهی پزشکی میدانست و دلیل آن را هم این میدانست که بچهها تنها هنگامی بیمار نشان میدهند که به راستی ناخوش شده باشند؛ زیرا بچهها هرگز نمیتوانند با کلمههایی فریبنده پزشک را به حرف بگیرند و فقط زمانی حرف از دردهای خود میزنند که نشانههای آن دردها را به راستی احساس کرده باشند.
Naarvanam
کارش را که انجام میداد، بیآن که نیازها و احساس زن را دریابد، او را به حال خود رها میکرد و خسته و بیرمق راهی خانهی خویش میشد و این در حالی بود که دکتر گمان میکرد طعم عشق را در مرز میان زندگی و مرگ چشیده است؛ اگرچه او کاری نکرده بود، مگر تقلایی جسمانی، که جایی چندان والا در خانهی عشق و عاشقی نداشت. کار خود را به شتاب و سروقت تمام میکرد و از پای درآمده و نفس بریده، شرمنده از کردار خویش و در حالی که آرزوی مردن، دست از سرش برنمیداشت، به خانهی خودش بازمیگشت
Naarvanam
دکتر و باربارالینچ، در کشاکش و گرمای شوریدگیهایشان، هر گزندی را به جان میخریدند؛ اما همین که آتش فروکش میکرد، درمییافتند که در دوروبرشان با چه پیآمدهایی رو به رو خواهند شد. دکتر که هرگز توان رویارو شدن با یک رسوایی را نداشت، در گرماگرم هیجانهایش، هر قولی را حاضر بود بدهد؛ اما هنگامی که تبش میخوابید، عمل کردن به وعدههایش را، به وقتی دیگر واگذار میکرد.
Naarvanam
قانونهای اخلاق پزشکی، ما را طوری نشان داده است که انگار از چوب درست شدهایم!
Naarvanam
از دورانی که دکتر اوربینو، در پاریس، به ناچار در آزمونی شفاهی حاضر شد، تاکنون دچار چنین تب و تابی نشده بود.
Naarvanam
ما پزشکها، در کار خودمان طوری برنامهریزی و عمل میکنیم که درنهایت هزینهی درمان مردم تنگدست بر گردهی پولدارها گذاشته بشود!
Naarvanam
این بانوی بیوه، دو سال زندگی زناشویی تهی از شادمانی را پشت سر خود داشت و اینک دیگر هیچ کششی برای تن دادن به زندگی زناشویی دوباره در او به چشم نمیخورد.
Naarvanam
اندک زمانی پس از آغاز زندگی زناشوییاش، یکی از رفقایش، در حضور همسرش، به دکتر گوشزد کرده بود که دیر یا زود او ناچار میشود جنگی تمام عیار را با تب و تابی برانداز، که میتواند خانه و زندگی خانوادگیاش را درهم بکوبد آغاز کند. اما دکتر که به ریشههای اخلاق و منش پاک خود ایمان داشت، به گفتههای پیشگویانهی رفیقش خندیده بود؛ اما اکنون درستی همهی آن پیشگویی را به چشم خویش میدید.
Naarvanam
دکتر با این که چندان میانهای با نوشیدن قهوه نداشت، پذیرای دعوتش شد؛ از آن رو که میتوانست به حرفهای آن بانوی جوان، دربارهی خودش گوش بدهد؛ همان حرفهایی که از سر صبح تا آن هنگام مشتاق شنیدنشان بود و از آن پس نیز، برای چند ماه پیاپی خواب راحت را از او ربودند و تازگیشان بر جای ماند.
Naarvanam
تا به دانشجویان شایستهاش نشان بدهد که هیچ دارو و درمانی بهتر از شناسایی درست بیماری نیست.
Naarvanam
فرمینا دازا هرگز باورش نمیشد روزی برسد که ناچار شود از دردی بسوزد که درست رویارو و ستیزنده با درد عشق باشد؛
Naarvanam
پس، فرمینا به این حدس خود که باید کاسهای زیر نیم کاسه باشد، بیشتر ایمان آورد. دانست که، شوهرش نه تنها آلودهی گناه شده است، بلکه باز هم بر آن است تا بیشتر در گرداب گناه فرو برود و نمیخواهد با رفتن به نزد کشیش و اعتراف کردن به گناهش، خود را رستگار کند.
Naarvanam
به او یک دستی میزد، تا دو دستی بگیرد و حقایق پنهان را بیابد و تناقض گوییهای شوهرش، دلش را میآزرد.
Naarvanam
فرمینا دازا، که در امواج خیالاتش، دمی آرامش نداشت، اندک اندک به شناسایی دگرگونیهایی سرگرم شد، که در شوهرش پدید آمده بود. دکتر بر سر میز غذا، کم اشتها و در میان رختخواب بهانهگیر مینمود و دم به دم کجخلقی نشان میداد و پاسخهای طعنهآمیزی به زبان میآورد و هرگاه که در خانه میماند، دیگر نه آن مرد آرام و خوش رو، که شیری گرفتار در میان میلههای یک قفس مینمود.
Naarvanam
«آرام باش؛ خداوند، چشم به راه توست.»
Naarvanam
حجم
۴۸۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۵۲۵ صفحه
حجم
۴۸۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۵۲۵ صفحه
قیمت:
۸۹,۰۰۰
۴۴,۵۰۰۵۰%
تومان