بریدههایی از کتاب کامی از نام (جلد اول)
۴٫۴
(۲۵)
اینکه انسان یک مشت مهرههایی را روی صفحهای که هر مهرهای جایی دارد میریزد و یک تکانی میدهد، بعضیها جا میافتد بعضیها هم جا نمیافتد. خدا میفرماید اگر جا نیفتاد ایرادی بر دستگاه آفرینش نگیرید، شما نمیفهمید که چه باید بخواهید. گاهی از ما ضد و نقیض میخواهید.
mb
. اولیاء خدا که مستجابالدعوه بودند نه اینکه نظام عالم را به هم میزدند یعنی خدا یک چیزی میخواست و اینها چیز دیگری میخواستند و بعد خواهش میکردند و خدا نظام را به هم میزد و خواستۀ اینها محقق میشد. نه! نعوذبالله!
(وَ تَمَّت کلِمَۀُ رَبِّک صِدقاً وَ عَدلاً لا مُبَدِّلَ لِکلِماتِه) کلمات خدا تمام است، همهچیز درست و به جای خود است، نمیشود یک نیرویی در عالم آمده و تقاضایی کرده، ما همهچیز را به هم بزنیم. این بزرگان جای خودشان را پیدا کردند و لذا خواستههایشان درست در آن جاهای خالی واقع شده و آنها را پر میکند و لذا مستجابالدعوه هستند. چون چیزی را گتره و یاوه از خدا نمیخواهند. ما از صبح تا شب گتره و یاوه دعا میکنیم و البته خداوند ما را به جهلمان میبخشد
mb
دلیل استجابت و عدم استجابت دعا
هر موجودی در عالم مظهر شأنی از شئون الهی است اگر کسی آن شأن و آن اسم را که مثل رمز خودش در عالم است، پیدا کند و خدا را به آن بخواند خدا اجابتش میکند. آن اسم بر ما مکشوف نیست، ما رمز وجود خودمان را در عالم پیدا نکردیم و نفهمیدیم که ما بیان چه شأنی از شئون خدا هستیم
mb
«اللَّهُمَّ إنِّی أسألُک بِما أنتَ فیهِ مِنَ الشَّأنِ وَ الجَبَروتِ وَ أسألُک بِکلِّ شَأنٍ وَحدَهُ وَ جَبَروتٍ وَحدَها» این شئون یکی دو تا نیست و حضرت به صورت یکپارچه میفرماید: خدایا، تو را به آنچه که شئون توست و به تمام شئون تو میخوانم. این موجودات عالم، بیان آن شئون میباشند و غیر از این هم ما راهی نداریم. آنچه که از شئون الهی ظاهر شده است اینها هستند که خدا میداند چقدر هستند و این مقداری که ما میبینیم بخش کوچکی از عالم است.
mb
لذا کسانی که خدا بهرهای از علم حقیقی به آنها داده باشد اینگونه میشوند که هر موجودی را که در عالم میبینند آن را یک نحوه بیان و یک نحوه از شئون الهی میبینند.
mb
هر موجودی در عالم اظهار و ظاهرکنندۀ آن چیزی است که در مکنون غیب ذات مقدس حق میباشد و هر موجودی در عالم بیانی از شئون حضرت حق جل و علا است. اگر باب این بر دل انسان فتح شود دیگر لازم نیست انسان کتاب بخواند تا چیزی بفهمد،
mb
بیان خداوند
مرحوم سبزواری میفرماید که بیان به دو نوع قولی و فعلی تقسیم میشود. بیان قولی اظهار کردن هر آن چیزی است که در جان و ما فیالضمیر است و بیان فعلی یعنی آنچه که در مکنون غیبی ذات خود است را به وجود بیاورد. خداوند یک بیان ظاهری دارد که همین آیات قرآن است و یکی بیان فعلی دارد که شامل همین موجودات است که در عالم ظاهر شدهاند و همۀ اینها بیان الهی هستند
mb
حاج ملاهادی سبزواری در مورد دو اسم مبارک ذَا المَنِّ وَ البَیان میفرماید: کلمۀ المنّ به معنای عطا است و میفرماید: «البیان إظهار المقصود بأبلغ لفظ و أصله الکشف و الظهور و الوجود علی الإطلاق إعراب عمّا فی الضمیر و إفصاح عمّا فی المکنون الغیبی.» اظهار کردن مقصود با لفظ بلیغ بیان گفته میشود. معنی بیان در مورد ما این است که انسان آنچه در نهان او است را به ابلغ لفظ ظاهر کند و معنای اصلی آن کشف و ظاهر کردن و به عرصۀ وجود آوردن هر آن چیزی است که در ضمیر و مکنون غیب شخص است
mb
حبلالله چنگ بزنید که حبلالله صدمه نمیخورد و الا دستخوش بقیۀ اسماء و صفات میشوید. اگر میخواهید از یک طرف از کید، عذاب و انتقام ما در امان باشید و از طرف دیگر مشمول یک بُعدی شدن سایر اسماء جمالی ما هم نشوید خودتان را به حبلالله که یک راه امنی است برسانید و به اسم «الله» که جامع جمیع اسماء جمال و جلال الهی است، چنگ بزنید. آمدن در اسم «الله» مهم است
mb
خدا میفرماید اگر بخواهیم با کسی مکر میکنیم، وسیلهاش را هم خودمان فراهم میکنیم بدون اینکه خودش بفهمد.
(وَ إذا أرَدنا أن نُهلِک قَریۀً أمَرنا مُترَفیها فَفَسقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیها القَولُ فَدَمَّرناها تَدمیراً)
«چون بخواهیم قریهای را هلاک کنیم، نعمتش را بیفزاییم تا در آنجا تبهکاری کنند، آنگاه عذاب بر آنها واجب شود و آن را در هم فرو کوبیم.»
mb
همه از مؤمن و کافر شکستپذیر هستیم اما وقتی مؤمن میشکند به خدا بر میگردد ولی کافر وقتی میشکند به فنا، نابودی و عدم بر میگردد.
mb
عذاب جهنم نتیجۀ عمل این صفت اوست
خیلی از بحث دور نشویم، خلاصه اینکه صفت شَدیدُالمِحال یکی از جلوات الهی است که ریشه در ذات الهی دارد و یکی از اسماء جلال الهی است. خداوند میفرماید بپرهیزید از اینکه با این اسم مقابل شوید. (اتَّقُوا الله)، «از خدا بپرهیزید.» اگر الله را مفعول بگیریم یکی از معانی(اتَّقُوا الله) این است که از این ابعاد خدا بپرهیزید. از این بپرهیزید و کاری نکنید که مشمول این اسم خدا شوید و فردای قیامت کثیری از خلق میفهمند مشمول این اسم شدهاند و سایۀ این اسم به سرشان افتاده است و چه افتادنی
mb
، اینطور نیست که چون خدا عظیم است بگوییم خدایا، تو با آن عظمت این چه کاری است که با من کوچک مکائده کنی؟! من که چیزی نیستم آیا کسر شأن شما نیست؟! در جواب میفرماید: کسر شأن ما آن است که ما یک جایی را در عالم خلأ بگذاریم و رد شویم. اگر کافری در عالم پیدا شد که پیدا شده است عدوی برای ما پیدا شده و ما باید با او بر طبق این صفت عمل کنیم. مورد مکائده و کید قرار گرفتن انسان از طرف خدا برای اولیاء خدا وحشتآور است. نمیتوان گفت که خدایا این یکی را ترک کن، رها کن در عالم نداریم اما میتوان خواست که مشمول صفت دیگری از خدا قرار بگیریم
mb
یکی از بزرگان اهل دقت که ظاهراً فارابی باشد بیان خیلی عجیبی دارد که میگوید دلیل اینکه از واحد کثرات پیدا شدند به خاطر همان وحدت حقیقی اوست درصورتیکه به ظاهر باید از وحدت حقیقی واحد پیدا شود اما وقتی به کنه آن نگاه کنید کثیر هم از آن پیدا میشود، به علت اینکه اگر از آن واحد کثیر پیدا نشود، به وحدت او لطمه میخورد؛ یعنی وحدت حقیقی ندارد. چرا؟ برای اینکه ابعادی را دارد و ابعادی را ندارد
mb
این همان رمز و رازی است که چگونه از واحد کثیر پیدا شده است که یک حرف بسیار مهمی است، یعنی عقل اولاً و بالذات از این قاعدۀ «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» ابا دارد که از واحد جز واحد صادر نمیشود. چه رمز و سرّی در کار است که این کثیر پیدا شود؟
mb
ظهور اسم شدیدالمحال
خداوند تبارک و تعالی در حقیقت کنه ذاتش شدیدالمحال نیست اما در وقت جداجدا شدن اسماء و صفات از ذات است که اسم شدیدالمحال پیدا میشود؛ یعنی در وقت جداجدا شدن اسماء از همدیگر برای خداوند تبارک و تعالی عدو و ضد مطرح میشود. چیزی که در مرتبۀ ذات «لا ضِدَّ لَهُ» بود در این مرحله برایش ضد مطرح میشود. اینکه چگونه اینطور میشود این خود یک رمز و رازی است
mb
تا نفی صفات به انسان دست ندهد و تا شعشعۀ جلوۀ ذات به وجود جانش نخورد نمیتواند بیان کند و نمیتواند بفهمد و از شرک خلاص نمیشود و تازه آخرش از (الَّذینَ یلحِدونَ فی أَسمائِه) میشود لذا میگویند که خدا باید به انسان بچشاند و عنایت کند و الا آنچه که شما با توصیف میخواهید او را بیان کنید نمیتوانید خدا را از اینها پیدا کنید، چون اینها همه صحبت کثرت است و چگونه میتوانید وحدت را از کثرت پیدا کنید؟ کثرت ضد وحدت است لذا فیلسوفهای دقیق و منصف خودشان میگویند ما به خدا راه نداریم. برای اینکه ما وحدت و واحد را با آلت کثرت میجوییم درحالیکه کثرت ضد وحدت است. باید خدا را عقل و عاقل و معقول بکنیم و با سه وسیلۀ عقل و عاقل و معقول یکی را بشناسیم درحالیکه اینها آلات کثرت است و با آلت کثرت نمیشود وحدت و واحد را پیدا کرد. به همین خاطر باید خدا برقی به دل بزند که وقتی آن برق به دل زد و آن شعشعۀ جلوۀ ذات به دل تابید، معنا کردن اسماء آسان میشود.
mb
آنهایی که توانستند دست از خود بردارند برای این است که چیز دیگری گیرشان آمده است
mb
کسانی هستند که اسماء و صفات خدا را جداجدا میبینند و اکثراً همه از عالی تا دانی اینگونه هستند لذا کارشان افراط و تفریط است و نمیتوانند در خوبیها و کارهای دیگرشان به عدالت رفتار کنند الا کسانی که خداوند یک پرتو و جلوهای از ذات برای آنها کرده است که نفی صفات و نفی همهچیز میکنند. روزی حضرت رضا (ع) در مجلسی همهچیز را از ذات مقدس الهی نفی میکردند که خدا جسم نیست، زمان ندارد، مکان ندارد و چه و چه ندارد سپس شخصی عرض کرد: آقا، همهچیز را از او نفی کردید، کلاً او را نفی کردید و وجودی برای او نماند! تا این حرف را زد، امام (ع) فرمودند: این مرز بین ما و شما است و مرز اصلی اینجاست که برای ما وقتی همهچیز نفی شد تازه او پیدا میشود و شما وقتی هر چیز نفی شد، همهچیز برایتان نفی شده است.
mb
اگر بخواهد جلوۀ ذات بشود باید هیچ موجودی خودش را نشان ندهد و تا برای کسی جلوۀ ذات نشده باشد جلوۀ صفات را درست نمیفهمد، نمیتواند بفهمد که این صفات یعنی چه و ملحد در اسماء میشود
mb
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان