بریدههایی از کتاب کامی از نام (جلد اول)
۴٫۴
(۲۵)
در فلسفه ثابت میکنند که مادۀالمواد عالم یک حقیقت بیشتر نیست و علت این یکی بودن شدت فقر و کمی آن است. از بس که کم است جز یکی تصور نمیشود. یکی بودن گاهی در اثر شدت و غنا است مثل ذات حضرت احدیت و گاهی در اثر شدت فقر که هیولی الاولی منتهای درجۀ نزول و فقر است، چون عالم دو حاشیه دارد یک حاشیه منتهای غنا که ذات اقدس حضرت احدیت است و یک حاشیه هم منتهای فقر که مادۀالمواد و صرف قابلیت و به اصطلاح فلسفه هیولی الاولی است، این دو حاشیه و دو طرف هستی است.
ما وقتی به سیر قهقرا برگردیم، مادۀالمواد بودیم که خداوند تبارک و تعالی که رافعالدرجات است ما را خیلی ترقی داده است
mb
در آنجا اولین مرحلۀ صعود با آخرین مرحلۀ نزول اتحاد دارد که به آن هیولی الاولی میگویند که مادۀالمواد است
mb
بر طبق این قوسین نزول و صعود و بنا بر قاعدۀ الاشرف، اول موجودی که خداوند میآفریند اشرف موجودات است که عقل است. بعد عقل را به مرتبۀ نفس و نفس را به مرتبۀ ماده تنزل میدهد. یعنی حقیقت اول سه مرحله تنزل میکند تا این موجودات مُلکی که نهایت نزول و پایینترین مراحل هستی است پیدا شوند. بعد قرار است در قوس صعود موجودات را درجهدرجه بالا برده و به درجات موجودات بیفزاید تا رجوع إلیالله حاصل شود.
mb
در مورد اسم «یا رافِعَ الدَّرَجات» میفرماید خداوند درجات بسائط مواد را به درجات مرکبات، درجات مرکبات را به سوی درجات معادن، درجات معادن را به سوی درجات نباتات، درجات نباتات را به درجات حیوان و درجات حیوان را به درجات انسان میرساند، درجات عقول هیولانیه انسانها را نیز که به صورت بذر است شکوفا کرده به سوی عقل بالملکه که اول مراتب عقل است بالا میبرد، سپس عقول بالملکه را به مرتبۀ عقول بالفعل و بعد به عقول مستفاد بالا میبرد که اینها سه درجۀ عقل هستند و درجات صلحا را به سوی درجات نقبا و درجات نقبا را به درجات نجبا و درجات نجبا را به درجات اوتاد و اقطاب که درجات اولیاء خداست بالا میبرد و درجات انبیا را به درجات رسولان و درجات رسولان را به درجات اولواالعزم و از درجات اولواالعزم به مقام خاتمیت بالا برده و نبی خاتم (ص) را ترفیع داده، به مقام (أو أدنی) میرساند که خدا میفرماید کَلِم طیب به سوی او بالا میرود و عمل صالح کلمات طیبات را بالا میبرد و کمک میکند.
mb
شرح اسم یا رافِعَالدَّرَجات
یا رافِعَالدَّرَجات
mb
عارف یعنی کسانی که به سرّ قدر رسیدهاند آنها جزو لو تحرک هلک هستند. آنها با ما فرق میکنند و حرکات آنها برای رسیدن به هدف نیست چون به هدف رسیدهاند لذا تحرکی ندارند و در سرّ قدر ایستادهاند. حرف خیلی پیچیده است، اینکه ایمان مراتب دارد و هرکسی در مرتبهای از آن است و عمدتاً باید مردم را به این بخش سوق داد به جای خود
mb
در قرآن اکثراً دستور و امر است که دعا کنید و امیدوار باشید و شب و روز به تضرع و ناله و ریاضات نفسانی شرعی و به حرکت به مجاهدت از خدا طلب کنید، اینها وسائل الیالله است و در جزء آخر هم بداء است که آن فقط دانستنی است و عملی نیست
mb
بحث بداء خیلی مهم بوده که ائمه (ع) بیشتر روی همین تکیه میکردند و این انسان را به خدا میرساند و تأکید دارند که در عالم بداء هست.
«إن کنتُ فی أمِ الکتابِ شَقیاً فاجعَلنی سَعیداً فَإنَّک تَمحو ما تَشاءُ وَ تُثبِتُ وَ عِندَک أمّ الکتاب»
خدایا، اگر من در امالکتاب شقی هستم، من را سعید بنویس. این نوع نگاه انسان را امیدوار میکند و این امید انسان را میسازد و به فعالیت و حرکت در میآورد و محرک انسان است.
mb
سرّ القدر، بداء و مسئلۀ خودسازی
جفالقلم! البته امامصادق (ع) در مورد بداء فرمود: اگر مردم میدانستند چه فضیلتی در بداء است از سخن در بداء کوتاه نمیآمدند.
mb
آن سرّ سرّ سرّ سرّ مغفور و مستور واقع نمیشود و آن سرّالقدر است.
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند
و مرحوم حاجی میفرماید: آن سرّ این است که خدا میداند هر موجودی در نهایت چه خواهد شد.
mb
این سرّ، سرّ حقیقت هر موجودی است و هو ما لا یُفشی الی یوم القیامه یعنی تا قیامت هم افشا نمیشود و فقط در روز قیامت افشا میشود یعنی روز حاقَّۀ که هر کسی به حاق وجودش رسید و حاق وجودش رو شد
mb
یا عالم السرّ! وای که چه چیزهایی تو از ما میدانی که ما خود نمیدانیم. سرّ نهایی هر موجود که فقط خدا عالم به آن سرّ هست، آن نقش نهایی و نقش هستی و اصل ثابت هر موجودی است. هر موجودی عندالله یک نقش ثابت لا یتغیر و لا یتبدّلی دارد که آن سرّ سرّ سرّ نهایی هر موجودی است
mb
آنوقت که حضرت خبر شهادت خود به دست ابنملجم آن خبیث شرور فی علمالله و شقی ازل و ابد را به آن پلید دادند در ظاهر سرّ اولش نفاق هم نمیکرد که به امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد حالا که من در اختیار شما هستم، دست من را قطع کنید که من دست نداشته باشم این خباثت را انجام دهم،
mb
اینکه در ادعیه از خدا خواسته میشود که روز قیامت پرده برداشته نشود با یومَ تُبلَی السَّرائِر بودن قیامت منافات ندارد. خدا در مورد بعضی میبیند که مثلاً در سرّ چهارمشان انسان خوبی هستند و ای بسا در یکی دو سرّ قبلیشان بد بودند اما عنایت و تفضل میکند و این دو پرده وسط را بر نمیدارد و قیامت که یوم حقیقت هم هست هیچ مداهنهای هم نکرده است.
mb
امام صادق (ع) هست که حضرت به چند باطن اشاره میکنند. میفرمایند:
«إنَ أمرَنا هُوَ الحَقُ وَ حَقُّ الحَقِّ وَ هُوَ الظَّاهِرُ وَ باطِنُ الباطِنِ وَ هُوَ السِّرّ وَ سِرّ السِّرِّ وَ سِرّ المُستَسِرِّ وَ سِرّ مُقَنَّعٌ بِالسِّرِّ»
امام (ع) در اینجا برای انسان پنج باطن بیان میکنند یعنی انسان باطن باطن باطن باطن باطن دارد و خیلی عجیب و مشکل است. طبق تفسیر آیۀ (فَإِنَّهُ یعلَمُ السِّرَّ وَ أَخفی) انسان مخفیتر از سرّ دارد که خودش مطلع نیست و گاهی اوقات چیزی را در سرّ اول خود نمییابد اما در اخفای از سرّش هست و چیزهایی که گاهی در دل انسان برقی میزند و میرود
mb
صورت حقیقیتان همان باطن است که در (یومَ تُبلَی السَّرائِر) بیرون میزند و پردهها برداشته میشود درحالیکه (فَما لَهُ مِن قُوَّۀٍ وَ لا ناصِر)، در آن روز هیچ قوت و ناصری ندارد که چهرهاش را بپوشاند چون ساتر انسان ناصر انسان است و ساتر، خوب چیزی است. اما وقتی ساتر برداشته شد و قوت و ساتری نبود که بتواند خودش را بپوشاند آن روز (یومَ تُبلَی السَّرائِر) است. خدایا، «لاتَفضَحنی یومَ القیامَۀِ عَلَی رُءوسِ الأَشهاد» از آن روز به تو پناه میبریم که چهرۀ درونی ما در میان محشر بر همه آشکار گردد. خداوند تبارک و تعالی از بعضیها آنجا هم پرده را بر نمیدارد، البته بر میدارد منتها آن پردههای وسطی را بر میدارد.
mb
. اگر وجودمان را به دو بخش ظاهر و باطن تقسیم کنید عمدۀ وجود ما بخش باطن است، از هزار قسمت نهصدونودونه قسمتش و بیشتر باطن است و یک از هزار و کمتر از آن ظاهرمان است. همهاش باطن است.
mb
همّ به گناه نیز دل را سیاه میکند. درست است که به او نمیگویند چرا گناه کردی و به جرم این گناه فکری چوبش نمیزنند و خدا به فضلش تازه بعد از انجام گناه هم تا هفت ساعت به او فرصت میدهد اما به معنی آن نیست که در عالم حقیقت هم حسابی نداشته باشد که قرآن میفرماید: اگر آنچه در نفستان دارید را ظاهر کنید یا به مرحلۀ ظهور نرسانید و در دل باشد، به آن محاسبه میشوید. اگر در مرتبۀ عمل محاسبه نشوید در مرتبۀ دقیقتر محاسبه میشوید یعنی این گناه فکری در دلتان اثر میگذارد و دل را تاریک و ظلمانی میکند
mb
حدیثی هست که عیسیبنمریم (ع) به حواریون فرمود: حضرت موسی (ع) به شما امر کرد که زنا نکنید و من امر میکنم حتی فکر زنا هم نکنید چون کسی که فکر این گناه را میکند مانند کسی است که در خانهای مزین آتشی روشن کند، هرچند خانه آتش نگیرد ولی دود تمام آن تزئینات را خراب میکند.
mb
اگر توبه و استغفار کرد و پشیمان شد و تضرع کرد نمینویسند و اگر نکرد بعد از هفت ساعت در نامۀ عملش منعکس میکنند. ولی آیهای در قرآن داریم که میفرماید: (إن تُبدُوا ما فی أنفُسِکم أو تُخفوهُ یحاسِبکم بِهِ اللهُ)، اگر آنچه را که در نفستان است ظاهر یا مخفی کنید، خدا شما را به آن محاسبه میکند پس جمع بین آیه و این احادیث چگونه است؟
mb
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان