بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شبنم | طاقچه
تصویر جلد کتاب شبنم

بریده‌هایی از کتاب شبنم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۹ رأی
۴٫۲
(۹)
«فاطمه (س) فاطمه نامیده شد چون مردم از شناخت او بریده شدند.» کم هستند کسانی که به این حرم راه پیدا کرده باشند.
mb
اگر دنبال حضرت مهدی (عج) می‌گردی و می‌خواهی پیدایش کنی، انانیت مانع توست. تا تو با من باشی ای مردۀ وطن پس ز لیلی دور ماند جان من
mb
به امام وجه‌الله گفته می‌شود چون هرکس که می‌خواهد با خدا حرف بزند باید روی دلش را به سمت ائمه برگرداند. اگر کسی بخواهد با شما صحبت کند به کجا نگاه می‌کند؟ به دست شما نگاه می‌کند؟ نه! به وجه شما نگاه می‌کند. حالا با روح شما صحبت می‌کند. صورت چیزی نیست، فقط نمایندۀ روح است. «أینَ‌ وَجهُ‌ اللهِ‌ الَّذی‌ إلَیهِ یتَوَجَّهُ الأولِیاء» یعنی اولیاء خدا وقتی که می‌خواهند با خدا تماس بگیرند، با امام تماس می‌گیرند. ذات بی‌چون درخور دیدار نیست واندر آن فرگاه کس را بار نیست رو فرو خوان ثم وجه‌الله را تا نپویی بی‌چراغ این راه را‌
mb
«آنان که آبخورشان را پاک کردی و به خواسته‌هایشان رسانیدی و به دادن آنچه جویایش بودند کامروایشان ساختی و حاجت‌هایشان را از فضل خویش بر آوردی و دل‌هایشان را سرشار از دوستی خویش کردی و از آب زلال معرفتت سیرابشان کردی پس به وسیلۀ تو به لذت مناجاتت نائل شدند و از ناحیۀ تو بالاترین مقاصدشان را به دست آوردند.»
کاربر ۲۰۶۱۲۸۰
همۀ ما شکست‌پذیریم، هم مؤمن، هم کافر اما مؤمن وقتی که می‌شکند به خدا بر می‌گردد ولی کافر وقتی می‌شکند به نابودی و عدم بر می‌گردد
mb
اسماء الهی در عالم ذات با هم تخالف و حتی جدایی ندارند، یک حقیقت است. مانند خود انسان! شما یک حقیقت هستید؛ گاهی متکلم هستید، گاهی سامع، گاهی بصیر، در عین حال نفس شما وحدت دارد. گرچه فرد است او اثر دارد هزار این یکی را نام شاید بی‌شمار آن یکی شخص تو را باشد پدر در حق شخصی دگر باشد پسر... درگذر از نام و بنگر در صفات تا صفاتت ره نماید سوی ذات
mb
دستور خدا و قرآن است که قدری از خودتان کم کنید، از ظواهرتان کم کنید، این حجاب‌ها و پوست‌های ظاهر را کم کنید تا ببینید که حقیقت وجودتان چیست. خودتان را نشناختید که خدا را نشناختید. خودتان را نشناختید که ولیِ خدا را نشناختید و الا کسی که معرفت نفس پیدا کند همین‌جا درون جان خودش او را می‌بیند.
mb
حقیقت ولایت با همۀ موجودات هست، تمام موجودات مثل آینه‌ای برای انعکاس ولایت هستند، او را نمایش می‌دهند منتها هر موجودی به استعداد و اندازۀ خودش نمایش‌دهندۀ او است. خلق را چون آب دان صاف و زلال اندر آن تابان صفات ذوالجلال
mb
خیلی‌ها درست نفهمیدند که به ذات الهی نمی‌شود احاطۀ علمی پیدا کرد. به ما امر کرده‌اند که: «لا تتفکروا فی ذات‌الله» ، فکر نکنید که کنه ذات خدا چیست! چیستی به چیزی تعلق می‌گیرد که وصف داشته باشد. اگر کسی در مورد خدا دنبال چیستی گشت، معلوم می‌شود اصلاً دنبال خدا نبوده است و فرق خدا با موجودات را نفهمیده است.
mb
«سُبحانَک ما أضیقَ‌ الطُّرُقَ‌ عَلَی مَن لَم تَکن دَلِیلَهُ، وَ ما أوضَحَ الحَقَّ عِندَ مَن هَدَیتَهُ سَبیلَه‌» «مولای من چقدر تنگ است راه‌ها برای کسی که تو دلیل راهش نباشی و چقدر حق واضح است برای کسی که تو راهنمای او باشی.» انسان سالک این عبارت امام (ع) را در خودش می‌بیند. هرچقدر سلوکش قوی‌تر باشد، این حرف را بهتر می‌فهمد.
mb
نایات و رحمت خدا، مؤمنین را تا اندازه‌ای جلو می‌بَرَد، بعد از آن قهر الهی باید عمل کند. در مقام فناء فی‌الله، که آخر مقامات است، دیگر رحمت مؤمن را پیش نمی‌برد، آنجا «یا قاهر» است که او را پیش می‌برد و مظهر یا قاهر بلایاست
mb
تعبیرِ «به ما وجود دادند» تعبیر صحیحی نیست. حرف صحیح را بزرگان و عرفا گفتند: «ما را در حیطۀ رحمت بردند.» همین‌که در حیطۀ این معدن رحمت قرار گرفتیم، وجود پیدا کردیم. حقیقت اصلی یک چیز است که به کسی هم نمی‌دهند بلکه شما را می‌برند زیر سایه‌اش.
mb
اذکروا اللهَ ذِکراً کثیرا منظور هم کثیر در محتواست و هم کثیر در ظاهر، یعنی هم زیاد خدا را ذکر کنید، هم با قوت یاد کنید. هدف این است که آن‌قدر خدا را یاد کنی، تا کم‌کم تو از میان کنار بروی، فقط خدا بماند.
mb
از پی آن گفت حق خود را سمیع تا ببندی لب ز گفتار شنیع
mb
گفته او را من زبان و چشم تو من حواس و من رضا و خشم تو... چون شدی من کان لله از وله من تو را باشم که کان الله له‌ *** هست معذوریش معذوری من هست رنجوریش رنجوری من
mb
در حقیقتِ ولایت محمد (ص) و علی (ع) شریک هستند. در مرتبۀ اعلای وجودشان دیگر بشری به نام علی و محمد نیست بلکه حقیقت وجه‌الله است، نورالله است اما در مرتبۀ ادنای وجود علی (ع) شاگرد محمد (ص) است. ‌نور احمد با علی واحد بود غیر نابینا مگر جاحد بود سجدۀ جمله ملائک بهر اوست چون‌که آدم قطره‌ای از نهر اوست انبیا و اولیا بر خوانِ او جملۀ کرّوبیان مهمان او‌
mb
«ما عَبَدناک‌ حَقَ‌ عِبادَتِک وَ ما عَرَفناک حَقَّ مَعرفَتِک‌» چون عبادت بعد از شناخت است و چنین خدایی را آن‌گونه که هست ما نمی‌شناسیم، پس عبادتمان هم شایستۀ او نیست
mb
اسماء الهی در عالم ذات با هم تخالف و حتی جدایی ندارند، یک حقیقت است. مانند خود انسان! شما یک حقیقت هستید؛ گاهی متکلم هستید، گاهی سامع، گاهی بصیر، در عین حال نفس شما وحدت دارد.
mb
دم اول توحید کنه ذات خدا را نمی‌شود شناخت. شناختنی نیست، چون شیئی شناخته می‌شود که محاط قرار گیرد. ذات خدا به همه‌چیز محیط است لذا نه در فکر و نه در عمل، به هیچ وجه کنه ذات خدا شناخته نمی‌شود. اگر کسی هنوز این را باور نکرده باشد در قدم اول توحید می‌لنگد.
نازبانو
یا احد، وجود منبسط وجود منبسط با خودت هم هست، باور می‌کنی؟ آنی که سال‌ها می‌گفتی «من» ، این من «او» بود. می‌گویی دست من، پای من، این‌ها مال جان است. آخرش می‌گویی جان من، روح من این من کیست؟ در حقیقت اوست که در همه‌کس هست اما کسی که او را بشناسد به شرافت انسانی دست یافته است.
نازبانو

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۷ صفحه

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۷ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد