بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب لعنت به داستایوسکی | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب لعنت به داستایوسکی اثر عتیق رحیمی

بریده‌هایی از کتاب لعنت به داستایوسکی

۳٫۷
(۲۴)
تو هم تکه‌ای ترکش داری ــ ترکش درونی، جراحت درونی، جراحتی که به تو قدرت داده.» «چه جور قدرتی؟» «قدرت زندگی کردن و اجرای عدالت.»
فریبا
ما لعبتگانیم و فلک لعبت‌باز از روی حقیقتی، نه از روی مجاز یک‌چند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز. «شعر خیام است. فکرش را بکن!
فریبا
با زندگی طوری رفتار کن که انگار صحنه نمایش است. با هر اجرایی چنان برخورد کن که انگار اولین‌بار است آن نقش را بازی می‌کنی. از این راه به اعمالت معنای تازه‌ای می‌دهی.»
فریبا
منشی نگاه طعنه‌آمیزی به رسول می‌اندازد. «خیال کردی کجا هستی؟» «حالا دیگر هیچ‌جا.» «منشی دستی تکان می‌دهد. «خوشامدی!» و به کارش برمی‌گردد. «دیگر وامانده‌ام. از این ناتوانی در فهماندن خودم، یا فهمیدن دنیا.»
فریبا
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟ وز تار وجودِ عمر ما پودی کو؟ در چنبر چرخ جان چندین پاکان می‌سوزد و خاک می‌شود، دودی کو؟
فریبا
آنچه در حال حاضر مایه آزارت می‌شود، نه شکست در جنایت است، نه عذاب وجدانت؛ بلکه از بیهودگی عملت در رنجی. خلاصه، خودت قربانی جنایت خودتی. درست است؟»
فریبا
. او اهل این‌جاست، اهل همین کشور که در آن خیانت بدتر از قتل است. قتل، تجاوز، غارت... هیچ‌کدام در اهمیت به پای خیانت نمی‌رسند. به خدا، طایفه، خانواده، کشور، دوست...
فریبا
نه، این حتا نفرت نیست، چیز وحشی‌تری است: بی‌اعتنایی. و بدتر از این، نه بی‌اعتنایی به خودِ زندگی، بلکه به مرگ پدرش.
فریبا
می‌گویند سرنوشت است که سرآخر آینه را مجبور می‌کند با خاکستر کنار بیاید. می‌دانی معنایش چیه؟» منتظر جواب من نشد. «می‌دانی که آینه شیشه ساده است که یک طرفش را از فلز می‌پوشانند؟ خب، با گذشت زمان که فلز فرسوده شد، شیشه را خاکستر می‌پوشاند! بله، سرنوشت است که همه چیز را به خاکستر بدل می‌کند.... چند سالته؟»
فریبا
«به ما نخند، جوان! سرنوشت ما را مسخره کرده؛ سرنوشت!»
فریبا

حجم

۱۷۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۷۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان