اگر بشنویم
یارای سخن گفتنمان نیست!
همه چیز را باید گفت!
همه چیز را باید شنید!
Judy
تن ویرانهای است توانفرسا.
نیازمند اثیر.
نیازمند تخدیر.
اکنون و همیشه.
Judy
گاندی مدام میگفت چشم در برابر چشم دنیا را پر از کورها میکند.
Judy
من گیجم و منگ و در به در، ای یاران!
در خواب و خیال سر به سر، ای یاران!
دنیا همه در ورطه خواب است، بلی.
من لالم و آنها همه کر، ای یاران!
Judy
روزی ملا شاد و خندان به خانه برمیگردد. زنش میپرسد چه شده. ملا میگوید خرم گم شد. ` زنش جواب میدهد همین خوشحالت کرد؟ ` ملا میگوید بله! خوشحالم، چون وقتی گم شد خودم سوارش نبودم، وگرنه خودم هم گم میشدم!
Judy
ما لعبتگانیم و فلک لعبتباز
از روی حقیقتی، نه از روی مجاز
یکچند درین بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز.
Judy
اگر خدا وجود نداشته باشد... هر چیزی مجاز است.
Judy
راه میپیماید او
سایهاش در زیر پا
چشم نابینا شده بر چهرهها
گوش میبندد به روی هر صدا
اعتنایی نیست او را بر هیاهویی دگر
بینصیب است از همه شادی جمع
راه میپیماید او
گامهایش بیحساب.
Judy
از کی باید بیشتر ترسید؟ انسان یا خدا؟
Judy
به قول داستایوسکی آیا خدا وجود دارد که نگذارد کسی خودکشی کند؟
Judy