بریدههایی از کتاب ویرانه های من
۳٫۵
(۱۱)
من در فقدان تغییر را فهمیده بودم.
فقدان از آن کلمههاست که وقتی در یک جمله به کارش ببری گند میزند به هر کلمهٔ پسوپیش خودش، فقدان کلمهای متفرعن است که یک پاراگراف را از معنا میاندازد و در زندگی واقعی هم همینقدر کثافت است. از دست دادن چیزی که داری یا خیال میکنی داری گاهی واقعاً موجب تغییر آدم میشود.
mohadese
کوشش اسم رمز جوانی است. و این خیلی غلطانداز است، دستوپاگیر است. دائم به آدم احساس ناکافی بودن میدهد، دائم به یاد آدم میآورد که دارد فرصتسوزی میکند، که به قدر کفایت نمیکوشد. از نمودهای مهم جوانی ایستادن در آستانهٔ کوشش است. کوشیدن در درس، کوشیدن در کار، کوشیدن در یادگیری، کوشیدن در ساختن. چرا که این سختکوشی در جوانی است که جای ما را در باقی زندگی تعیین میکند. یا لااقل اینجور میگویند.
ZohreAalipour
انگار در همهجای جهان و در همهٔ اعصار تنهایی همینجور بوده؛ چندلایه، چندطرفه و چندبُعدی. هم خودخواسته بوده هم تحمیلی، هم درونی بوده هم بیرونی، هم تنبیه جمع بوده هم وقتِ مکاشفهٔ آدمی راجعبه خودش، مخوف و لذتناک.
niktamz
تنهایی چیزی بیشتر از حضور یا عدمحضور دیگران است. تنهایی ضمیربردار نیست، نمیتوانی بگویی ما تنهایی را از بین میبرد، آنها تنها نیستند یا ایشان تنهایی را درک نمیکنند. تنهایی با هر جور ضمیری خودش را وفق میدهد.
niktamz
چهلسالگی چهبسا درست در چهلسالگی نباشد، آن نقطهای باشد که جسم آدم کاهیدگی را شروع میکند و مغز آدم بلوغ را
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
اجتماع دستگاه سرکوبی همگانی است که آدم خیال میکند فقط در دوران جوانی بیاثر است. در کودکی و نوجوانی جامعه با همهٔ قدرتش احاطهمان میکند، در میانسالی و پیری هم دوباره مرعوب اجتماعایم. تنها جایی که میشود مبارز بمانیم جوانی است و البته شکل مبارزهمان هم چیزی است غیرقابلانتقال، یا تکثیر یا حتی توصیه. ما به شکلی مطلقاً انحصاری مبارزه میکنیم. بدون استاد یا راهنمایی که شگردهای این مبارزه را بیاموزاندمان.
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
تنهایی چیزی بیشتر از حضور یا عدمحضور دیگران است.
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
ویرانی بخشی از دنیاست؛ اگر برابر آبادی نباشد، عاقبت هر آبادی هست.
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
«هر وقت احساس ضعف کردی، بدان که ضعف هم باید در تو قوت بگیرد.»
کاربر ۴۸۱۷۹۶۵
زندگی من پُر از رنج بوده. و مال کی نبوده؟ کی بوده که احساس نکرده باشد کمتر از لیاقتش قدر دیده و کمتر از نیازش خوشبخت بوده و زندگی کمتر از آنی که باید به او داده؟ رنج اصلی همین است که آدم بیشتر میخواهد، از هر چیزی بیشترش را میخواهد و این همگانیترین رنج جهان است
az_kh
راستکیشی و راستپنداری خاصیت جوانی است. چیزی برای از دست دادن نیست یا کم است و این آدم را دلیر میکند و لجوج میکند و همین نیروست که جهان را تکان میدهد، نیروی راستپنداری جهان که بایستی همهچیز راست باشد و درست باشد و به دغل آلوده نباشد.
محسن
این اعتقاد مهمترین عاملی است که زندگی مادر و پدرم را تا حالا سر پا نگه داشته، تحمل روزهای طولانی درد برای لحظههای کوتاه خوشی. امروز این مقدار تحمل مصایب برای رسیدن به آن لحظههای کمیاب خوشی کار عبثی به نظر میآید، بیشتر به خاطر تصویری که زمانه از خوش بودن کنار هم ساخته، تصویری که خوشی را دائمی و بیخدشه و تمامنشدنی میخواهد.
معصومه سادات صدری
تاریخ در هر چیز دردآوری بعدها سویههایی لذتناک هم میسازد؛ ما در این تضادها زنده ماندهایم. چیزهایی که برای پدر و مادرمان درد است برای ما زیباست
معصومه سادات صدری
در گیلکی مرحلهای از جنون هست که به آن «توردیوانه» میگویند، درجهای جلی از دیوانگی. تقریباً در هر نسل مردان خانوادهٔ من یکی از این توردیوانهها هست.
zeinab_karimi
در جوانی فضایی هستیم؛ بیپول، بیکار، بیهدف، سرگردان. هیچچیزِ تثبیتشدهای در زندگی نداریم و نمیدانیم چه چیزی خوشحالمان میکند، بیشتر از همیشه احتیاج به تأیید جماعت داریم. به جماعت نیاز داریم تا احساس درست بودن کنیم و بدتر اینکه دائم توی گوشمان میخوانند: «وقت نداری… دنیا تنگه… بجنب!»
pateneh
انگار وقتی جوانی، وقتی واقعاً در سرت جوانی، همهچیز در سرعت خلاصه میشود و هر چه سرعتت را بگیرد مخل است.
mohadese
فقدان از آن کلمههاست که وقتی در یک جمله به کارش ببری گند میزند به هر کلمهٔ پسوپیش خودش، فقدان کلمهای متفرعن است که یک پاراگراف را از معنا میاندازد و در زندگی واقعی هم همینقدر کثافت است. از دست دادن چیزی که داری یا خیال میکنی داری گاهی واقعاً موجب تغییر آدم میشود.
ZohreAalipour
ویرانی بخشی از دنیاست؛ اگر برابر آبادی نباشد، عاقبت هر آبادی هست.
pateneh
بوطیقای ویرانگی خودم را در یک جمله ساختم: جای آنکه با ویرانی مبارزه کنم سعی کنم ویرانهای زیبا باشم.
pateneh
در جوانی فضایی هستیم؛ بیپول، بیکار، بیهدف، سرگردان. هیچچیزِ تثبیتشدهای در زندگی نداریم و نمیدانیم چه چیزی خوشحالمان میکند، بیشتر از همیشه احتیاج به تأیید جماعت داریم. به جماعت نیاز داریم تا احساس درست بودن کنیم و بدتر اینکه دائم توی گوشمان میخوانند: «وقت نداری… دنیا تنگه… بجنب!» مثل اینکه به جراحی وسط عمل قلب بگویند: «بجنب، وقت نیست!» و او دوتا کوک سرسری بزند و بیمار را بفرستد خانه.
ZohreAalipour
حجم
۷۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
حجم
۷۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
قیمت:
۴۱,۵۰۰
۲۰,۷۵۰۵۰%
تومان