بریدههایی از کتاب سلام بر ابراهیم (۱)
۴٫۷
(۲۵۸۸)
در باشگاه کشتی بودیم. آماده میشدیم برای تمرین. ابراهیم هم وارد شد. چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد.
تا وارد شد بیمقدمه گفت: ابرام جون، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده! تو راه که میاومدی دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف میزدند!
بعد ادامه داد: شلوار و پیراهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی. کاملاً مشخصه ورزشکاری!
سهیل
آدم باید ورزش را برای قوی شدن انجام بده، نه قهرمان شدن.
سهیل
عارفان را نه درکوهها و نه در پستوخانههای خانقاه باید جست ، بلکه آنان در کنار ما و از ما هستند.
یلدا
فردای آن روز پنج پهلوان از یکی از زورخانههای تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از ورزش با بچههای ما کشتی بگیرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتیها شروع شد.
چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتی را بچههای ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتی آخرکمی شلوغ کاری شد!
آنها سر حاج حسن داد میزدند. حاج حسن هم خیلی ناراحت شده بود.
من دقت کردم و دیدم کشتی بعدی بین ابراهیم و یکی از بچههای مهمان است. آنها هم که ابراهیم را خوب میشناختند مطمئن بودند که میبازند. برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور!
همه عصبانی بودند. چند لحظهای نگذشت که ابراهیم داخل گود آمد. با لبخندی که بر لب داشت با همه بچههای مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت.
بعد هم گفت: من کشتی نمیگیرم! همه با تعجب پرسیدیم: چرا !؟
کمی مکث کرد و به آرامی گفت: دوستی و رفاقت ما خیلی بیشتر از این حرفها وکارها ارزش داره!
بعد هم دست حاج حسن را بوسید و با یک صلوات پایان کشتیها را اعلام کرد.
Reza Fatemi
نشان داد که میشود بیقدم گردید سراپای جهان را و میتوان در اوج آزادگی بندگی کرد، ولی فقط حضرت حق را.
در خاطره تاریخ پیش از ظهور اسلام، جوان ایرانی با صفتهای مردانگی، قهرمانی، میهن دوستی و... جلوهگری میکرد.
پس از ظهور اسلام با آموختن درسهای دیگری چون ایثار، پاکی، نجابت، صداقت، دیانت، شهادت و...که از اهل بیت : فرا گرفته بود، موجب درخشیدن نام جوان ایرانی بر تارک آسمان فضایل گردید. تا جایی که گردنکشان ملیتهای دیگر، لب به اعتراف گشوده و مرحبا گویان نامشان را میبردهاند. دوره انقلاب اسلامی و برهه دفاع مقدس گواه این مدعاست.
مروری بر احوال جوان و نوجوان ایرانی در این دوران، آن هم تحت رهبری پیری روشن ضمیر
Reza Fatemi
تا وارد شد بیمقدمه گفت: ابرام جون، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده! تو راه که میاومدی دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف میزدند!
بعد ادامه داد: شلوار و پیراهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی. کاملاً مشخصه ورزشکاری!
به ابراهیم نگاه کردم. رفته بود تو فکر. ناراحت شد! انگار توقع چنین حرفی را نداشت.
جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهیم را دیدم خندهام گرفت! پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد!
به جای ساک ورزشی لباسها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود! از آن روز به بعد اینگونه به باشگاه میآمد!
خادم الحسین
کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق(ع) انداخت که میفرماید: «کسی که حق خداوند(مانند خمس)را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد»
بعد از نماز با ابراهیم
فردین
ابراهیم همیشه جمله معروف امام راحل را میگفت: «ورزش نباید هدف زندگی شود.»
فردین
«کسی که حق خداوند(مانند خمس)را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد»
Leila.porian
من از خدا خواستم هیچوقت جیبم خالی نماند. خدا هم از جائی که فکرش را نمیکنم اسباب خیر را برایم فراهم میکند.
Leila.porian
دو رکعت نماز مستحبی! از خدا میخواستم یک وقت تو مسابقه، حال کسی را نگیرم!
Leila.porian
آدمی موفقتراست که در برابر عصبانیت دیگران صبور باشد.
Leila.porian
با خودم گفتم: ابراهیم با یک اذان چه کرد! یک تپه آزاد شد، یک عملیات پیروز شد، هجده نفر هم مثل حرّ از قعر جهنم به بهشت رفتند.
Leila.porian
امام صادق(ع) میفرماید: هرکار نیکی که بندهای انجام میدهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است؛ مگر نماز شب!
زیرا آنقدر پر اهمیت است که خداوند ثواب آن را معلوم نکرده و فرموده: «پهلویشان از بسترها جدا میشود و هیچکس نمیداند به پاداش آنچه کردهاند چه چیزی برای آنها ذخیره کردهام»
Leila.porian
ابراهیم میگفت: اگر قرار است انقلاب پایدار بماند و نسلهای بعدی هم انقلابی باشند.
باید در مدارس فعالیت کنیم، چرا که آینده مملکت به کسانی سپرده میشودکه شرایط دوران طاغوت را حس نکردهاند!
وقتی میدید اشخاصی که اصلاً انقلابی نیستند، به عنوان معلم به مدرسه میروند خیلی ناراحت میشد.
mrpower99
«رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آنها باشی آنها نیز با تو خواهند بود
Akbar Aghaii
من از خدا خواستم هیچوقت جیبم خالی نماند. خدا هم از جائی که فکرش را نمیکنم اسباب خیر را برایم فراهم میکند
Akbar Aghaii
وقتی عزاداری شما طولانی میشود، اینها خسته میشوند. شما بعد از مقداری عزاداری شام مردم را بدهید.
بعد هرچقدر میخواهید سینه بزنید و عشقبازی کنید، نگذارید مردم در مجلس اهلبیت احساس خستگی کنند
Akbar Aghaii
ابراهیم در مورد مداحی حرفهای جالبی میزد. میگفت: مداح باید آبروی اهل بیت را درخواندنش حفظ کند، هر حرفی نزند
Akbar Aghaii
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک شد. صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم. به من گفت: در مدتی که ما گمنام و بینشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا(س) به ما سر میزد. اما حالا، دیگر چنین خبری نیست!
پسرم گفت: «شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند!»
Akbar Aghaii
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۵۰%
تومان