بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سلام بر ابراهیم (۱) | صفحه ۴۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سلام بر ابراهیم (۱)

بریده‌هایی از کتاب سلام بر ابراهیم (۱)

۴٫۷
(۲۵۸۶)
عرفای بزرگ نیز در سرتاسر جملاتشان به این نکته اشاره می‌کنند که: «اگر کاری برای خدا بود ارزشمند می‌شود. یا اینکه هر نَفَسی که انسان در دنیا برای غیر خدا کشیده باشد در آخرت به ضررش تمام می‌شود.»
Saeid
رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آن‌ها باشی آن‌ها نیز با تو خواهند بود.
سهیل
خودم گفتم: چه طور می‌خواد از این همه آب رد بشه! تو دلم خندیدم و گفتم: چه حالی می‌ده گیر کنه. یه خورده حالش گرفته بشه! اما ابراهیم یک الله‌اکبر بلند و یک بسم‌الله گفت. بعد با دنده یک از آنجا رد شد! به طرف مقابل که رسیدیم گفت: ما هنوز قدرت الله اکبر را نمی‌دانیم، اگه بدانیم خیلی از مشکلات حل می‌شود.
سهیل
کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق(ع) انداخت که می‌فرماید: «کسی که حق خداوند(مانند خمس)را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد»
سهیل
حاجات مردم به سوی شما از نعمت‌های خدا بر شماست، در ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال و نابودی است
سهیل
آگاه باش عالم هستی ز بهر توست غیراز خدا هرآنچه بخواهی شکست توست
سهیل
پایان هم وقتی خبرنگار پرسید: آیا پیامی برای مردم دارید؟ گفت: «ما شرمنده این مردم هستیم که از شام شب خود می‌زنند و برای رزمندگان می‌فرستند. خود من باید بدنم تکه‌تکه شود تا بتوانم نسبت به این مردم ادای دِین کنم!» ابراهیم به خاطر شکستگی استخوان پا، قادر به حرکت نبود. پس از مدتی بستری شدن در بیمارستان به خانه آمد و حدود شش ماه از جبهه‌ها دور بود. اما در این مدت از فعالیت‌های اجتماعی و مذهبی در بین بچه‌های محل و مسجد غافل نبود.
سهیل
شما سرباز اسلامید، بخورید که باید قوی باشید.
سهیل
یکی از بچه‌ها پرسید: آقا ابرام، جواد کجاست؟! یک لحظه همه ساکت شدند. ابراهیم مکثی کرد، در حالی که بغض کرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشین نگاه کرد. یک نفر آنجا دراز کشیده بود. روی بدنش هم پتو قرار داشت! سکوتی کل بچه‌ها را گرفته بود. ابراهیم ادامه داد: جواد ... جواد! یک دفعه اشک از چشمانش جاری شد چند نفر از بچه‌ها با گریه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشین رفتند! همینطور که بقیه هم گریه می‌کردند، یکدفعه جواد از خواب پرید! نشست و گفت: چی، چی شده!؟ جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه کرد. بچه‌ها با چهره‌هایی اشک آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می‌گشتند. اما ابراهیم سریع رفته بود داخل ساختمان!
سهیل
این رشادت‌ها و حماسه‌ها باید حفظ بشه.‌آیندگان باید بدانند این دین و این مملکت چه طور حفظ شده.
سهیل
کار برای رضای خدا همیشه جواب می‌دهد.
سهیل
این اواخر حرکات و رفتار ابراهیم من را یاد حدیث امام علی(ع) به نوف بکالی می‌انداخت که فرمودند: «شیعه من کسانی هستند که عابدان در شب و شیران در روز باشند.»
سهیل
ابراهیم مکثی کرد وگفت: آرزوی من شهادت هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم!
سهیل
از ویژگی‌های ابراهیم، احترام به دیگران، حتی به اسیران جنگی بود. همیشه این حرف را از ابراهیم می‌شنیدیم که: اکثر این دشمنان ما انسان‌های جاهل و ناآگاه هستند. باید اسلام واقعی را از ما ببیند
سهیل
چیرگی بر نفس را آموخت، اما نه از پوریای ولی، که از مولایش علی(ع)
ali.306
به نماز نگوئید کار دارم ، به کار بگوئید وقت نماز است.
سهیل
در باشگاه کشتی بودیم. آماده می‌شدیم برای تمرین. ابراهیم هم وارد شد. چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد. تا وارد شد بی‌مقدمه گفت: ابرام جون، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده! تو راه که می‌اومدی دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف می‌زدند! بعد ادامه داد: شلوار و پیراهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی. کاملاً مشخصه ورزشکاری!
سهیل
آدم باید ورزش را برای قوی شدن انجام بده، نه قهرمان شدن.
سهیل
عارفان را نه درکوه‌ها و نه در پستوخانه‌های خانقاه باید جست ، بلکه آنان در کنار ما و از ما هستند.
یلدا
فردای آن روز پنج پهلوان از یکی از زورخانه‌های تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از ورزش با بچه‌های ما کشتی بگیرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتی‌ها شروع شد. چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتی‌ را بچه‌های ما بردند، دو تا هم آن‌ها. اما در کشتی آخرکمی شلوغ کاری شد! آن‌ها سر حاج حسن داد می‌زدند. حاج حسن هم خیلی ناراحت شده بود. من دقت کردم و دیدم کشتی بعدی بین ابراهیم و یکی از بچه‌های مهمان است. آن‌ها هم که ابراهیم را خوب می‌شناختند مطمئن بودند که می‌بازند. برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور! همه عصبانی بودند. چند لحظه‌ای نگذشت که ابراهیم داخل گود آمد. با لبخندی که بر لب داشت با همه بچه‌های مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت. بعد هم گفت: من کشتی نمی‌گیرم! همه با تعجب پرسیدیم: چرا !؟ کمی مکث کرد و به آرامی گفت: دوستی و رفاقت ما خیلی بیشتر از این حرف‌ها وکارها ارزش داره! بعد هم دست حاج حسن را بوسید و با یک صلوات پایان کشتی‌ها را اعلام کرد.
Reza Fatemi

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۵۰%
تومان