بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چیزهای کوچک اینچنینی | طاقچه
تصویر جلد کتاب چیزهای کوچک اینچنینی

بریده‌هایی از کتاب چیزهای کوچک اینچنینی

نویسنده:کلر کیگن
انتشارات:نشر نون
امتیاز:
۳.۴از ۳۴ رأی
۳٫۴
(۳۴)
چرا نزدیک‌ترین چیزها اغلب سخت‌ترین بودند برای دیده شدن؟
Zeynab Bakhtiyari
به این فکر افتاد که آیا زنده بودن بدون کمک کردن به یکدیگر اصلاً فایده‌ای دارد. آیا می‌شد آدم همین‌طور سال‌ها، دهه‌ها یا کل عمر ادامه دهد بدون اینکه حتی یک بار شهامت شنا در جهت مخالف را داشته باشد؟
rozhinism
دسامبر آن سال، ماه کلاغ‌ها بود. مردم هرگز چنین چیزی ندیده بودند: اینکه کلاغ‌ها در دامنهٔ شهر در دسته‌های سیاه جمع شوند و بعد به سمت شهر بیایند، در خیابان‌ها راه بروند، سرشان را کج کنند و بی‌شرمانه روی هر پایهٔ دیده‌بانی که دلشان خواست بنشینند و به دنبال مردار بگردند و یا شیطنت‌آمیز به طرف هرچیز خوردنی در امتداد جاده شیرجه بزنند و دست آخر شب‌هنگام لابه‌لای درختان قدیمی و عظیم دور صومعه بیتوته کنند.
Nima Rabiei
به هرکس روزها و بخت‌هایی داده می‌شود که دوباره تکرار نمی‌شوند. و چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت می‌شوی، یاد گذشته بیفتی، به جای اینکه همیشه حواست به کارهای هر روز و مشکلات پیش رویی باشد که شاید هرگز نیایند.
Zeynab Bakhtiyari
«با فکر کردن به کجا می‌رسیم؟ فکر و خیال فقط حال آدم رو خراب می‌کنه.»
Hossein shiravand
«گونی خالی که سر جاش بند نمی‌شه!»
rozhinism
آیا زنده بودن بدون کمک کردن به یکدیگر اصلاً فایده‌ای دارد. آیا می‌شد آدم همین‌طور سال‌ها، دهه‌ها یا کل عمر ادامه دهد بدون اینکه حتی یک بار شهامت شنا در جهت مخالف را داشته باشد؟
Sina
چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت می‌شوی، یاد گذشته بیفتی، به جای اینکه همیشه حواست به کارهای هر روز و مشکلات پیش رویی باشد که شاید هرگز نیایند.
zahra✨
چرا نزدیک‌ترین چیزها اغلب سخت‌ترین بودند برای دیده شدن؟ چرا اینقدر زیاد پیش می‌آمد که هرچه چیزی نزدیک‌تر بود دیدنش سخت‌تر می‌شد؟
rozhinism
هیچ چیز هرگز دوباره اتفاق نمی‌افتد؛ به هرکس روزها و بخت‌هایی داده می‌شود که دوباره تکرار نمی‌شوند. و چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت می‌شوی، یاد گذشته بیفتی، به جای اینکه همیشه حواست به کارهای هر روز و مشکلات پیش رویی باشد که شاید هرگز نیایند.
rozhinism
دخترانش با موی سیاه و چشمان نافذشان گاهی مثل جادوگرهای جوان به نظر می‌رسیدند. درکش آسان بود که چرا زن‌ها از مردها به خاطر نیروی جسمانی،‌ شهوت و قدرت اجتماعی‌شان می‌ترسند ولی زن‌ها با حس غریزی عجیب و غریب‌شان بسیار پیچیده‌تر بودند: آن‌ها می‌توانستند اتفاق‌ها را مدت‌ها پیش از وقوع پیش‌بینی کنند، شب خوابش را ببینند و فکر آدم را بخوانند. در زندگی زناشویی‌اش لحظه‌هایی بود که تقریباً از آیلین ترسیده و به توانایی او در مقابله با مشکلات و شم قوی‌اش غبطه خورده بود.
rozhinism
فرلانگ فکر کرد همیشه همین بساط بود؛ همیشه ماشین‌وار بدون وقفه مشغول کار بعدی می‌شدند. با خودش فکر کرد اگر فرصت اندیشیدن و ارزیابی کارهای گذشته را داشتند، زندگی‌شان چطور می‌شد. شاید فرق می‌کرد شاید هم نه _ یا اینکه فقط به سرشان می‌زد؟
rozhinism
چرا نزدیک‌ترین چیزها اغلب سخت‌ترین بودند برای دیده شدن؟
Zeynab Bakhtiyari
چرا نزدیک‌ترین چیزها اغلب سخت‌ترین بودند برای دیده شدن؟
Zeynab Bakhtiyari
دشمنت را نزدیک خودت نگه دار. سگ بد که پیشت باشه سگ خوب جرئت نمی‌کنه گازت بگیره. خودت می‌دونی.
rozhinism
می‌دانست که آسان‌ترین کار دنیا از دست دادن همه چیز بود.
rozhinism
«همیشه یکی هست که بدبختی‌ها سرش خراب می‌شه.»
rozhinism
ولی مردم زیاد حرف می‌زدند _ و نصف بیشتر حرف‌هایشان را نمی‌شد باور کرد؛ در این شهر چیزی که هیچ‌وقت کم نمی‌آمد ذهن‌های بیکار بود و شایعه.
Fatemeh
که هیچ چیز هرگز دوباره اتفاق نمی‌افتد؛ به هرکس روزها و بخت‌هایی داده می‌شود که دوباره تکرار نمی‌شوند. و چه خوب بود که همانجایی که هستی باشی و بگذاری یک بار هم که شده، با اینکه ناراحت می‌شوی، یاد گذشته بیفتی،
Sina
دشمنت را نزدیک خودت نگه دار. سگ بد که پیشت باشه سگ خوب جرئت نمی‌کنه گازت بگیره.
Parinaz

حجم

۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

حجم

۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد