بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب توتالیتاریسم | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب توتالیتاریسم

بریده‌هایی از کتاب توتالیتاریسم

نویسنده:هانا آرنت
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۶از ۱۴۰ رأی
۳٫۶
(۱۴۰)
دلیل این‌که چرا رژیم‌های توتالیتر می‌توانند تا این حد به‌سوی تحقق یک جهان ساختگی وارونه پیش‌تازند، این است که جهانِ دیگر غیرتوتالیتر که معمولاً بخش بزرگی از جمعیت خود کشور توتالیتر را نیز دربر می‌گیرد، به یک خیال خام دل‌خوش می‌کنند و از پذیرش جهان عادی دوری می‌گزینند. این عدم گرایش عقل سلیم به باور کردن جنایت‌های سهمگین رژیم‌های توتالیتر، از سوی خود فرمانروایان توتالیتر نیز تقویت می‌شود. آن‌ها نمی‌گذارند که هیچ آمار موثق و هیچ گونه واقعیت و ارقام قابل نظارتی درباره این جنایت‌ها منتشر شود، به طوری که درباره محل‌های استقرار زنده‌بگوران، تنها گزارش‌های ذهنیِ غیرقابل نظارت و ناموثق وجود دارد.
طلا در مس
هنجارمندی جهان، مؤثرترین حفاظ دربرابر افشای جنایت‌های دسته‌جمعی رژیم توتالیتر به شمار می‌آید. «انسان‌های عادی که نمی‌دانند هرچیزی امکان‌پذیر است»، از باور کردن به چشم‌ها و گوش‌هایشان در برابر این جنایت‌های مهیب سر باز می‌زنند، درست همچنان که انسان‌های توده‌وار از دیدن و شنیدن واقعیت عادی که در آن‌ها جایی برای خود نمی‌دیدند، خودداری می‌کردند.
طلا در مس
قاتل دست‌کم جنازه مقتول را به‌جای می‌گذارد و حتی اگر بتواند همه آثار جرم را از بین ببرد، باز قدرت آن را ندارد که هویت قربانی‌اش را از یادِ جهانیان بزداید. برعکس، پلیس مخفی به گونه معجزه‌آسایی چنان عمل می‌کند که گویی قربانی‌اش هرگز وجود نداشته است.
طلا در مس
در شرایط توتالیتر، مقوله «مظنون»، کل جمعیت کشور را دربر می‌گیرد. هر اندیشه‌ای، در هر یک از حوزه‌های فعالیت انسانی که از خط رسمی و پیوسته در حال تغییر انحراف داشته باشد، مظنون تشخیص داده می‌شود. علی‌الاصول، افراد بشر به‌خاطر استعداد اندیشیدن، مظنون به‌شمار می‌آیند و این ظن، با رفتار نمونه برطرف نمی‌شود، زیرا استعداد اندیشیدن انسان، متضمن تغییر عقیده است. گذشته از این، از آن‌جا که آگاهی دقیق از اعتقادات قلبی انسان امکان‌پذیر نیست (در این زمینه، شکنجه تنها یک کوشش نومیدانه و همیشه بیهوده است در جهت دستیابی به آنچه که نمی‌توان به‌دست آورد)
طلا در مس
تقسیم دولت‌ها به کشورهای دارا و ندار از سوی حکومت‌های توتالیتر، بیش‌تر از یک تمهید عوام‌فریبانه معنی می‌دهد. آن‌ها که این تقسیم را به عمل آورده بودند، خود باور داشتند که قدرت دارایی‌های مادی نه‌تنها ارزشی ندارد، بلکه از رشد قدرت سازمانی نیز می‌کاهد. برای استالین، رشد و گسترشِ بیش از پیش کادرهای پلیس، بسیار مهم‌تر از نفت باکو، ذغال سنگ و سنگ معدن اورال و انبار غله اوکراین و یا خزاین بالقوه سیبری (یعنی مهم‌تر از رشد زرادخانه نیرومند شوروی) بود.
طلا در مس
اقتدار، جدا از خاستگاه آن در تاریخ رم، به هر شکلی که باشد، همیشه به‌معنای تحدید آزادی و نه الغای آن است. حال آن‌که چیرگی توتالیتر، هدفش الغای آزادی حتی به‌بهای نابودی خودانگیختگیِ بشری است و هرگز به اینبسنده نمی‌کند که به‌صورتی کم‌وبیش بیدادگرانه، آزادی را محدود کند. به بیان فنی، این نبود هرگونه اقتدار یا سلسله‌مراتب در نظام توتالیتر، را می‌توان با این واقعیت نشان داد که میان بالاترین قدرت (پیشوا) و اتباع رژیم، لایه‌های معتبری وجود ندارند که هرکدام سهم مقررشان را در سلسله‌مراتب اقتدار و فرمانبری داشته باشند. اراده پیشوا می‌تواند در هرکجا و در هرزمان تجسم یابد و، همچنین تابع هیچ سلسله‌مراتبی نیست، حتی آن سلسله‌مراتبی که خود برقرار کرده باشد.
طلا در مس
هرگاه جنبشی که سازمانش بین‌المللی و پهنه ایدئولوژیکی‌اش فراگیر و آرزوی سیاسی‌اش جهانی باشد قدرت را به‌دست گیرد، خود را در یک موقعیت آشکارا تناقض‌آمیز می‌اندازد.
طلا در مس
دیالکتیک هگل ابزار خوبی برای همیشه بر حق بودن به دست می‌دهد، زیرا در این دیالکتیک، هر شکستی به‌عنوان آغاز یک پیروزی تعبیر می‌شود. یکی از درخشان‌ترین نمونه‌های این نوع مغلطه، پس از ۱۹۳۳ پیش آمده بود که کمونیست‌های آلمان، مدت دو سال نمی‌پذیرفتند که پیروزی هیتلر برای حزب کمونیست آلمان، شکست محسوب می‌شود.
طلا در مس
در یک جهان سراپا ساختگی، نیازی نیست که شکست‌ها گزارش و پذیرفته و یا به‌یاد آورده شوند. خود عینیت نیز برای ادامه وجود خویش، به وجود جهان غیرتوتالیتر نیاز دارد.
طلا در مس
به هر یک از اعضای حزب گوشزد می‌کنند که دیگر آن جهان عادی که جنایت را غیرقانونی می‌داند، برای همیشه ترک گفته‌اند و مسئول همه جنایت‌هایی هستند که جنبش مرتکب می‌شود
طلا در مس
زیرا برای جنبش، خشونتِ سازمان‌یافته به مثابه مؤثرترین دیوار حفاظتی است که به دور جهانِ ساختگی‌اش می‌کشد. «واقعیتِ» این دیوار زمانی احساس می‌شود که یک عضو جنبش، از ترک جنبش بیش‌تر می‌ترسد تا از نتایج همدستی‌اش در اَعمال غیرقانونی؛ و از عضویت در جنبش بیش‌تر احساس امنیت می‌کند تا از مخالفت با آن.
طلا در مس
توده‌ها، بر سر دوراهی انتخاب رشد نابه‌سامان و خودسرانگیِ تامِ تباهی، یا زانو زدن دربرابر سازگاری شدیدا ساختگی و عجیب و غریب یک ایدئولوژی، همیشه دومی را برمی‌گزینند و آماده‌اند با ایثارهای فردی، بهای این گزینش را بپردازند.
راضیه
در سیاست، همچنان بر این فرض استوار است که «هدف»[اصلی ]رفاه بشر است؛ مفهومی که با توتالیتاریسم یک‌سره در تعارض است. درست به‌خاطر درنظر داشتن هسته فایده‌گرای ایدئولوژی‌ها بود که رفتار ضدفایده‌گرای حکومت‌های توتالیتر و بی‌تفاوتی کامل آن‌ها نسبت به مصلحت توده‌ها، این‌چنین مایه شگفتی شده است. این موضوع در سیاست معاصر، عنصر غیرمترقبه و پیش‌بینی‌ناپذیری را وارد کرده است.
طلا در مس
اوباش با نخبگان و تطابق شگفت‌انگیز آرزوهایشان، ریشه در این واقعیت داشت که این قشرها، نخستین قشرهایی بودند که از ساختار دولت ملی و چارچوب جامعه طبقاتی بیرون رانده شده بودند. آن‌ها، به صورت موقت، یکدیگر را به آسانی پیدا کرده بودند، زیرا هر دو احساس کرده بودند که سرنوشت زمانه‌شان را بازمی‌نمایند و توده‌های بی‌کرانه از آن‌ها پیروی می‌کنند و دیر یا زود، اکثریت مردم اروپا با آن‌ها خواهند بود و آماده‌اند به انقلاب آن‌ها بپیوندند
طلا در مس
نه مهارت استالین و هیتلر در هنر دروغ‌گویی، بلکه این واقعیت نخبگان را مجذوب کرده بود که آن‌ها برای پشتیبانی از دروغ‌هایشان، توانسته بودند توده‌ها را به صورت یک واحد جمعیِ باشکوه سازمان دهند
طلا در مس
این نخبگان، حتی به بهای نابودی تمدن، می‌خواستند تماشاگر صحنه‌ای باشند که در آن، کسانی که در گذشته ناعادلانه طرد شده بودند، به زور حق خود را بگیرند و از دیدن این صحنه حظ ببرند. آن‌ها از این‌که می‌دیدند رژیم‌های توتالیتر، در تاریخ، دستکاری‌های وحشتناکی می‌کنند و در تبلیغات‌شان از این جعلیات آشکار تاریخ سوءاستفاده می‌کنند، خشمگین نمی‌شدند. آنان خودشان را قانع ساخته بودند که تاریخ‌نگاری سنتی نیز خود یک جعل تاریخی است، زیرا این تاریخ[ جعل شده ]مردم محروم و ستمدیده را از یاد بشر زدوده است. آن‌هایی‌که در روزگار خودشان طرد شده بودند، معمولاً در این تاریخ فراموش می‌شوند. از آن زمان که اعتقاد به جهان دیگر از میان رفته بود، اهانت همراه با حق‌کشی، وجدان‌های حساس را رنج می‌داد.
طلا در مس
این آمیزه عجیب و غریب با تجربه جنگیِ «نسل جبهه‌دیده» مطابقت موبه‌مو داشت: یعنی تجربه کنش دائمی در چارچوب یک سرنوشت مرگبار. کنش‌گرایی می‌توانست به این پرسش دیرین و رنجبار «من کیستم؟» که در روزگار بحرانی با شدت مضاعف مطرح می‌شود، پاسخ‌های تازه‌ای دهد. اگر پیش از این، جامعه بر این پاسخ تأکید داشت که «تو همان هستی که ظاهرا باید باشی»، کنش‌گرایی پس از جنگ، به پرسش یادشده چنین پاسخ می‌داد، که «تو همان هستی که عمل کرده‌ای
طلا در مس
تصور می‌شد که دروغ‌های عجیب و غریب رهبران توتالیتر، موجب بی‌آبروییِ آن‌ها خواهد شد و می‌توان یک رهبر توتالیتر را از طریق گفته‌هایش گیر انداخت و وادارش ساخت که علی‌رغم نیات اصلی‌اش به تعهداتش عمل کند. متأسفانه نظام توتالیتر علیه چنین نتیجه‌گیری‌های معقولی گواهی می‌دهد، زیرا اصالت چنین نظام‌هایی دقیقا در حذف آن واقعیتی نهفته است که می‌تواند نقاب از روی دروغگو بردارد و وادارش کند تا از دروغ خویش دست کشد.
bilijacks
حقانیت گفته‌های رهبر را نمی‌توان با واقعیت‌ها رد کرد، بلکه تنها توفیق یا عدم توفیق آتی این گفته‌ها، معیار درستی و نادرستی آن‌ها را مشخص می‌کند. رهبر در اعمالش همیشه برحق است و از آن‌جا که اعمال او برای سده‌های آینده طرح‌ریزی شده‌اند، آزمون نهایی آنچه که او انجام می‌دهد، از دسترس تجربه معاصرانش به‌دور می‌ماند
bilijacks
ماشینی که دروغ‌پردازی‌های عظیم جنبش‌های توتالیتر را ایجاد کرده و آن‌ها را سازمان و گسترش می‌دهد، به مقام رهبر اتکا دارد. بنابراین، سازمان توتالیتر به‌عنوان پشتوانه این اظهارنظر تبلیغاتی که همه رویدادها برحسب قوانین طبیعت یا اقتصاد به‌صورت علمی پیش‌بینی‌پذیرند، از مقام مردی سود می‌جوید که این دانش را در انحصار خویش دارد و کیفیت اصلی‌اش این است که «پیوسته برحق بوده است و خواهد بود»
bilijacks

حجم

۴۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۳ صفحه

حجم

۴۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۳ صفحه

قیمت:
۱۸۱,۵۰۰
۱۴۵,۲۰۰
۲۰%
تومان