بریدههایی از کتاب توتالیتاریسم
۳٫۶
(۱۴۰)
رهبران تودهای توتالیتر، تبلیغاتشان را بر این فرض روانشناختی استوار ساخته بودند که در چنین شرایطی میتوان مردم را واداشت که در یک روز، عجیب و غریبترین گفتهها را باور و اعتماد کنند و در روز بعد که نادرستی آن گفته را با یک دلیل انکارناپذیر دریافتند، به دیرباوری پناه آورند و بهجای رها کردن رهبری که چنین دروغهایی تحویلشان داده است، بگویند که آنها از مدتها پیش میدانستهاند که این گفته دروغ بوده است. پس رهبری با چنین زیرکی تاکتیکیِ برتر را باید ستایش کرد.
bilijacks
جنگ، با آن تحکم پیوسته خونبارش، نمادی برای مرگ، یعنی همان «برابریبخش بزرگ»، شده بود و در نتیجه، به صورت پدر راستین نظم نوین جهانی درآمده بود. به نظر میرسید که سودای برابری و دادگری، اشتیاق به فراگذشتن از مرزهای تنگ و بیمعنای طبقاتی و ترک امتیازها و پیشداوریهای ابلهانه، در جنگ راه برونرفتی جدا از نگرشهای مهربانانه و قدیمی ترحم به ستمدیدگان و محرومان، پیدا کرده بود.
طلا در مس
همین پرستندگان جنگ، نخستین کسانی بودند که تصدیق داشتند جنگ در عصر ماشین، نمیتواند فضیلتهایی چون شوالیهگری و دلاوری و شرافت و مردانگی را بپروراند. از اینرو جنگ در این عصر، فقط تجربه نابودی صرف و نیز این احساس حقارتآمیز را برای انسانها به ارمغان میآورد که آنها چیزی جز دندانههای کوچک چرخ عظیم کشتار نیستند.
طلا در مس
به منزله نادیده گرفتن این واقعیت است که در جامعه آغشته به جهانبینی و معیارهای اخلاقی بورژوایی، تنفر چقدر میتواند موجه باشد. این نیز حقیقت دارد که «نسل جبهه دیده»، در تضاد چشمگیر با پیشکسوتان فکری منتخب خودش، کاملاً اسیر این آرزو شده بود که ویرانی سراسری این جهانِ دارای امنیت جعلی و فرهنگ جعلی و زندگی جعلی را به چشم خود ببیند.
طلا در مس
«همیشه آنچه که اهمیت دارد، آمادگی برای ایثار است، نه هدفی که ایثار برای آن انجام میگیرد»؛ و یا به بیان یک کارگر جوان، «این مهم نیست که آدم چند سال دیگر زنده بماند یا نماند، بلکه مهم این است که انسان چیزی داشته باشد که در زندگی قابل ارائه باشد» . بسیار پیش از این، یکی از روشنفکران هوادار نازیسم اعلام کرده بود که «هرگاه واژه فرهنگ را میشنوم، طپانچهام را بیرون میکشم». شاعران بیزاریشان را از «فرهنگِ چرند» اعلام کرده بودند و به گونهای شاعرانه صلا در میدادند که «آهای بربرها و اسکیتها و سیاهها و سرخپوستها، فرهنگ را لگدکوب کنید» .
طلا در مس
حقیقت این استکه تودهها، از میان تکهپارههای یک جامعه شدیدا ذره ذره شدهای رشدیافته بودند که ساختار رقابتآمیز آن، همراه با تنهایی فردی، صرفاً از طریق عضویت در یک طبقه تعدیل میشد. ویژگیِ اصلی انسان تودهای، نه سنگدلی و نه واپسگرایی است، بلکه انزوا و نداشتن روابط اجتماعی بهنجار، ویژگی اصلی این انسان را میسازد.
طلا در مس
جنبش توتالیتر باید پس از تثبیت فرمانروایی توتالیتر، سازمان داده شود و شرایط رشد آن، باید به گونهای ساختگی ایجاد شود تا وفاداری تام (مبنای روانشناختی چیرگی تام) امکانپذیر شود. چنین وفاداری را تنها میتوان از انسان کاملاً انزوایافته دید، انسانی که هرگونه پیوند اجتماعیاش با خانواده و دوستان و آشنایانش بریده شده است و تنها از طریق تعلق به یک جنبش و عضویت در حزب، احساس میکند که در این جهان جایی دارد.
وفاداری تام، تنها زمانی امکانپذیر است که وفاداری، از هرگونه محتوای عینی تهی شود، تا مبادا بر اثر دگرگونی در محتوا، تغییری در نوع وفاداری پدید آید. هر یک از جنبشهای توتالیتر به شیوه خویش کوشید خود را از شرّ هرگونه برنامه حزبی خلاص کند
طلا در مس
این حالت بیمارگونه و نیستگراییِ روشنفکران جدید، و روحیه خودبیزاری آنها و دشمنی با زندگی و ضدیتشان با سرزندگی، به باد نکوهش گرفته شدند. با این وجود، همین روشنفکرانی که بیش از حد نکوهش شده بودند، روشنگرترین نمونه و شیواترین سخنگویان پدیدهای بسیار عمومیتر بودند.
طلا در مس
. آنها بخشی از ذهنِ از نظر سیاسی خودآگاه و فرهیخته جهان غرب را برای پیدایش عوامفریبان و یک ذهنیت زودباور و خرافی و سنگدل، آماده ساخته بودند. با اینهمه، زمانی که همه این پیشگوییها به یک معنا درست از کار درآمدند، باز در برابر پدیدهای غیرمترقبه و پیشبینینشدهای چون فقدان کامل احساس نفع شخصی، بیتفاوتی بدبینانه یا کسالتآمیز نسبت به مرگ یا بلاهای شخصی دیگر، گرایش پرشور به انتزاعیترین مفاهیم بهعنوان رهنمودهای زندگی و خوارداشتن عمومیِ آشکارترین قوانین عقل سلیم، بیشترِ اعتبارشان را از دست دادند.
طلا در مس
این تلخکامیِ خودکانون، که در حریم خصوصی افراد توده جای داشت، پیوند مشترکی نبود که تفاوتهای افراد را تحتالشعاع قرار دهد، زیرا تلخکامی یادشده برپایه هیچ مصلحت مشترک اقتصادی و اجتماعی و سیاسی استوار نبود. در نتیجه، خودکانونیِ یادشده، با تضعیف شدید غریزه صیانت ذات، همراه بود. بیخویشتنی، به این معنا که وجود یا عدم وجود فرد اهمیتی ندارد، یعنی احساس وسیله بودن، را دیگر نمیشد مبین آرمانپرستی فردی دانست، بلکه آن را بایستی یک پدیده تودهای خواند
طلا در مس
فروریختن دیوارهای حفاظت طبقاتی، اکثریت خاموشِ واقع در پشت احزاب را به توده بیسازمان و بیشکلی از افراد خشمگین مبدل ساخته بود که ویژگی مشترکی جز این دریافت مبهم نداشتند که به امیدهای واهیِ اعضای حزب نمیشد دل بست و در نتیجه، محترمترین و برجستهترین نمایندگان اجتماع، از دیدگاه آنها، احمقانی بیش نبودند و همه قدرتمندان موجود، نه تنها بسیار شریر، بلکه خرفت و نیرنگبار نیر به شمار میآمدند
طلا در مس
رهبران توتالیتر اخیر با رهبران اوباشِ پیشین، که معیارهای اخلاقی و تدابیر سیاسی آنها با معیارها و تدابیر بورژوایی بسیار شباهت داشتند، چندان تفاوتی ندارند. با اینهمه، از آنجا که فردگرایی شاخص نگرش بورژوایی زندگی است، نحوه نگرش زندگی اوباش را نیز تعیین میکند.
طلا در مس
در نتیجه، آنها نیازی به رد استدلالهای مخالف، احساس نمیکردند و پیوسته روشهای منتهی به مرگ را بر ترغیب، ترجیح میدادند و بیشتر با زبان ارعاب سخن میگفتند تا بیان متقاعدکننده. همچنین، عدم توافقها را به چنان شیوهای ارائه میکردند که گویی از سرچشمههای عمیقا طبیعی، اجتماعی یا روانشناختی آب میخورند، از همین رو، در فراسوی قدرت خرد جای دارند. این روش آنها در صورتی یک نقص محسوب میشد که در یک رقابت مسالمتآمیز با احزاب دیگر وارد میشدند.
طلا در مس
جاذبه شر و جنایت برای ذهن اوباش، چیز تازهای نیست. این امر پیوسته حقیقت داشته است که اوباش، «کردارهای تجاوزگرانه را با نگاه ستایشآمیز مینگرند: فلانی ممکن است پَست باشد، اما بسیار زیرک است». عامل تکاندهنده در پیروزی توتالیتاریسم، همان بیخویشتنیِ هواداران این جنبش است
طلا در مس
توتالیتاریسم در رأس قدرت، همه استعدادهای ناب را بدون هیچ اعتنایی به هواداری آنها از جنبش، از سر کارها برمیدارد و به جای آنها عقلباختگان و بیخردانی را مینشاند که همان بیعقلی و عدم آفرینندگیشان، بهترین تضمین وفاداری آنهاست.
bilijacks
انسان تودهای که هیملر او را برای ارتکاب سهمگینترین جنایتهای تودهای تاریخ سازمان داده بود، بیشتر، صفات یک فرد عامی را داشت تا صفات اوباش. او بورژوایی بود که در میانه ویرانههای جهان خویش، تنها نگران امنیت شخصیاش بود و آماده بود تا با کمترین تحریک، همه چیزش را ــ از اعتقاد گرفته تا شرف و حرمت خویش ــ برای این امنیت قربانی کند. نابود کردن حریم و اخلاق شخصیِ مردمی که به چیزی جز حفاظت از زندگی شخصیشان نمیاندیشند، از همه سادهتر است.
bilijacks
آنچه برای این نسل سخت جاذبه داشت، تروریسمی بود که به گونه یک نوع فلسفه سیاسی درآمده بود، فلسفهای که نومیدی، خشم و بیزاری کوری را بیان میکرد و بیانگر یک نوع اظهار وجود سیاسی بود که در آن، از اوباش استفاده میشد؛ فلسفهای که با شوق و ذوق در جستوجوی اشتهار به اعمال پرآوازه بود و اراده کرده بود که حتی به بهای جان خویش، وجود خود را بر قشرهای بهنجار جامعه تحمیل کند
bilijacks
اندیشه همیشه به فرماندهای نیاز دارد که نخست، میاندیشد و اراده میکند، سپس اندیشه و اراده خود را از راه ترغیب یا با اقتدار و خشونت بر یک گروهبیاراده و اندیشه تحمیل میکند.
bilijacks
یک رهبر توتالیتر، اساسا چیزی جز کارگزار تودههایی که رهبری میکند نیست. او، فردی تشنه قدرت نیست که بخواهد اراده بیدادگرانه و دلبخواهانه خویش را بر رعایایش تحمیل کند. او صرفا کارگزاری است که میتوان در هر زمان کس دیگری را به جایش نشاند. به همان اندازهای که تودهها به او وابستهاند، او نیز به «اراده» تودههایی که خود نمونه متجسم آنهاست، متکی است. تودهها، بدون او بازنمود خارجیشان را از دست میدهند و به صورت جماعتی بیشکل درمیآیند؛ همچنانکه رهبر نیز بدون تودهها، موجودی بدون هستی است.
bilijacks
درست است که برتری پلیسمخفی بر دستگاه نظامی، نشانه بسیاری از حکومتهای سرکوبگر است و منحصر به بیدادگری توتالیتر نیست، اما، در مورد حکومت توتالیتر باید گفت که چیرگی پلیس، نه تنها پاسخگوی نیاز به سرکوب مردم در داخل میباشد، بلکه با داعیه فرمانروایی جهانی آن نیز متناسب است، زیرا، آشکار است آنهایی که سراسر کره زمین را سرزمین آیندهشان میدانند، بر اُرگان زور داخلی تأکید میورزند و بر سرزمین فتحشدهشان، بیشتر با نیروها و روشهای پلیسی فرمانروایی خواهند کرد تا با ارتش.
sima
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
قیمت:
۱۸۱,۵۰۰
۱۴۵,۲۰۰۲۰%
تومان