بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب توتالیتاریسم | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب توتالیتاریسم

بریده‌هایی از کتاب توتالیتاریسم

نویسنده:هانا آرنت
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۶از ۱۴۰ رأی
۳٫۶
(۱۴۰)
توتالیتاریسم، نه برای فرمانروایی خودکامگانه بر انسان‌ها، بلکه برای تحقق نظامی می‌کوشد که در آن، انسان‌ها زائدند.
عبدالله قهری
راه مخالفت، حتی در رژیم‌های توتالیتر، باز است، اما در عمل، یک‌چنین آزادی تقریبا اعتبارش را از دست می‌دهد، زیرا کسی که آزادانه مخالفتی را مرتکب می‌شود، همان «مجازاتی» را برای خود می‌خرد که هر فرد دیگری نیز ممکن است به طریقی دیگر طعم آن را بچشد. آزادی در این نظام، صرفا به آخرین و زائل‌نشدنی‌ترین عنصر آن، یعنی آزادیِ خودکشی محدود شده است.
Mehrdad Pourkhazaeyan
دیکتاتور توتالیتر مانند فاتح بیگانه‌ایست که پیدا نیست از کجا آمده است و غارت او به سود هیچ‌کس نیست. توزیع غنایم برحسب تقویت اقتصاد کشور مادر محاسبه نمی‌شود، بلکه تنها به‌عنوان یک مانور تاکتیکیِ موقتی به کار گرفته می‌شود. رژیم‌های توتالیتر، از نظر اقتصادی همان خاصیتی را دارند که یک دسته ملخ برای یک مزرعه. این واقعیت که دیکتاتور توتالیتر بر کشورش به‌سان یک فاتح بیگانه فرمانروایی می‌کند، اوضاع را وخیم‌تر می‌کند، زیرا او در کشور خویش، بی‌رحمی‌اش را کاراتر از آنچه که بیدادگران در کشورهای بیگانه اعمال می‌کنند، اجرا می‌کند.
Mehrdad Pourkhazaeyan
تبلیغات نازی، مردمی را که دیگر سخت در هراس افتاده بودند، چنین تسلی می‌داد که پیشوا «با آن خردمندی‌اش قول داده است که در صورت شکست، برای مردم آلمان یک مرگ آسان با گاز فراهم کند»
Mehrdad Pourkhazaeyan
وسایل چیرگی تام نه تنها از ابزارهای خودکامگی و بیدادگری و دیکتاتوری مؤثرترند، بلکه این چیرگی با آن صورت‌های سرکوبی سیاسی که تاکنون برای ما شناخته شده‌اند، اساسا تفاوت دارد. هرجا که توتالیتاریسم به قدرت رسید، نهادهای سیاسی کاملاً تازه‌ای را پرورانید و همه سنت‌های اجتماعی، حقوقی و سیاسی کشور را نابود کرد. حکومت توتالیتر بدون توجه به سنت ملیِ ویژه یا سرچشمه روحی ایدئولوژی خود، همیشه طبقات را به توده‌ها تبدیل می‌کند و نظام حزبی را از میان برمی‌دارد و به‌جای آن، نه یک دیکتاتوری تک حزبی، بلکه یک جنبش توده‌ای را می‌نشاند؛ و کانون قدرت را از ارتش به پلیس انتقال می‌دهد و نوعی سیاست خارجی را در پیش می‌گیرد که آشکارا در جهت چیرگی جهانی کار می‌کند.
Yasamin Kazemi
وسایل چیرگی تام نه تنها از ابزارهای خودکامگی و بیدادگری و دیکتاتوری مؤثرترند، بلکه این چیرگی با آن صورت‌های سرکوبی سیاسی که تاکنون برای ما شناخته شده‌اند، اساسا تفاوت دارد. هرجا که توتالیتاریسم به قدرت رسید، نهادهای سیاسی کاملاً تازه‌ای را پرورانید و همه سنت‌های اجتماعی، حقوقی و سیاسی کشور را نابود کرد. حکومت توتالیتر بدون توجه به سنت ملیِ ویژه یا سرچشمه روحی ایدئولوژی خود، همیشه طبقات را به توده‌ها تبدیل می‌کند و نظام حزبی را از میان برمی‌دارد و به‌جای آن، نه یک دیکتاتوری تک حزبی، بلکه یک جنبش توده‌ای را می‌نشاند؛ و کانون قدرت را از ارتش به پلیس انتقال می‌دهد و نوعی سیاست خارجی را در پیش می‌گیرد که آشکارا در جهت چیرگی جهانی کار می‌کند.
Yasamin Kazemi
بخش اول «یهودستیزی» ، بخش دوم «امپریالیسم» و بخش سوم (که به صورت تک‌جلدی به انگلیسی منتشرشده بود و ما بر مبنای آن اما با تطبیق با چاپ ۲۰۰۴ کتاب را ترجمه و ویراست جدیدی از آن ارائه کرده‌ایم) «توتالیتاریسم» است.
bud
خانم هانا آرِنت در ۱۹۰۶ در شهر هانور آلمان زاده شد. در دانشگاه‌های ماربورگ و فریبورگ در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت و شاگرد مارتینهایدگر، ادموند هوسرل و کارل یاسپرس بود و سرانجام از دانشگاه هایدلبرگ در رشته فلسفه درجه دکترا گرفت. با آغاز جنگ جهانی دوم، آرنت به امریکا مهاجرت کرد و در دانشگاه‌های پرینستون و کالیفرنیا و کلمبیای امریکا به تدریس و پژوهش فلسفه پرداخت. این فیلسوف و جامعه‌شناس سیاسی پرآوازه در ۱۹۷۶ در نیویورک درگذشت.
bud
انزوا را باید آغاز ارعاب دانست. بی‌گمان، انزوا مساعدترین زمینه ارعاب و در ضمن همیشه نتیجه آن است. نشانه این انزوا که گویی به دوره ماقبل توتالیتر تعلق دارد، ناتوانی است. از آن‌جا که قدرت، همیشه از انسان‌هایی برمی‌خیزد که باهم عمل می‌کنند یا به تعبیر بِرک، «متفقا عمل می‌کنند»، پس بر اساس این تعریف، انسان‌های منزوی بی‌قدرتند. انزوا و ناتوانی که به معنای عدم توانایی بنیادی برای انجام دادن هر عملی است، همیشه ویژگی حکومت‌های بیدادگر بوده است. در یک حکومت بیدادگر، تماس‌های سیاسی انسان‌ها قطع می‌شوند و استعداد آن‌ها برای عمل کردن و اِعمال قدرت عقیم می‌گردد
طلا در مس
آزادی به‌عنوان یک استعداد درونی انسان، برابر است با استعداد آغازگری؛ درست همچنان که واقعیت سیاسی معادل است با فضای لازم برای حرکت در میان انسان‌ها. هیچ منطق و هیچ قیاسِ نیرومندی نمی‌تواند قدرتی بر این استعداد آغازگری اعمال کند، زیرا زنجیره این آغازگری با یک قضیه اصلی دیگر کارش را آغاز می‌کند. همچنان که به ارعاب نیاز است تا مبادا با زایش یک بشر نوین، آغاز تازه‌ای از سر گرفته شود و صدایش در جهان به گوش رسد، به بسیج نیروی الزام‌آور منطق نیز نیاز است تا مبادا کسی تفکری را آغاز کند ــ یعنی همان آزادترین و ناب‌ترین فعالیت بشری که درست در نقطه مقابل فرایند اجباریِ قیاس قرار دارد.
طلا در مس
سیاست توتالیتر، مدعی تبدیل نوع بشر به یک حامل خطاناپذیر و فعال قانونی است، که انسان‌ها بیش از این تنها می‌توانستند تابع منفعل و لاقید آن باشند.
طلا در مس
کوشش رژیم‌های توتالیتر برای زائد ساختن انسان‌ها، تجربه توده‌های جدید را نسبت به زائد بودن‌شان در یک زمینِ اشباع شده از جمعیت، بازتاب می‌کند. جهان مردگان، که در آن، از طریق مجازات کردن بدون ارتکاب جنایت و کار کشیدنِ بدون فایده از انسان‌ها، به آن‌ها آموخته می‌شود که موجوداتی زائدند، همان جایی است که در آن، حماقت، هرروزه نوزاد تازه‌ای می‌زاید.
طلا در مس
خودانگیختگی به معنای مطلق، همان حالت پیش‌بینی‌ناپذیری آن است که بلندترین سد راه چیرگی تام بر انسان‌ها به شمار می‌آید.
طلا در مس
نابودی فردیت برابر است با نابودی خودانگیختگی و نفی قدرت انسان برای آغاز کردن چیزی تازه به کمک منابع طبیعی‌اش، چیزی که نتوان آن را برپایه واکنش‌های طبیعی نسبت به محیط و حوادث تبیین کرد. در این مرحله، چیزی بجز عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی با صورت‌های انسانی باقی نمی‌مانند که همگی مانند سگ پاولوف رفتار می‌کنند. آن‌ها حتی در راه کشتارگاه نیز با یک رفتار کاملاً قابل اعتماد، از خود واکنش نشان می‌دهند و عملی فراتر از واکنشِ پیش‌بینی‌شده انجام نمی‌دهند. این همان پیروزی راستین نظام توتالیتر است.
طلا در مس
پس از کشته شدن شخصیت اخلاقی در انسان، تنها چیزی که هنوز انسان‌ها را نمی‌گذارد تا به نعش‌های زنده تبدیل شوند، تمایز فردی و هویت یگانه‌اش است. انسان می‌تواند از طریق دنیا گریزیِ پیگیرانه، چنین فردیتی را در یک صورت سترون برای خود حفظ کند و شکی نیست که بسیاری از انسان‌ها، تحت فرمانروایی توتالیتر، به انزوای مطلقِ این شخصیتِ عاری از حقوق و وقوف، پناه می‌برند. بی‌گمان، نابودی این بخش از شخصیت بشری، از همه دشوارتر است
طلا در مس
هدف این نظامِ خودسرانه، نابود کردن حقوق مدنی کل جمعیت کشور است، به‌صورتی که سرانجام مردم کشور حتی در سرزمین خودشان نیز مانند افراد فاقد ملیت و بی‌خانمان، از حقوق قانونی محروم شوند. نابودی حقوق انسان و کشتن شخصیت حقوقی‌اش، لازمه چیرگی مطلق بر اوست. این قضیه نه‌تنها در مورد مقولات ویژه‌ای چون جنایت‌کاران، مخالفان سیاسی، یهودیان و همجنس‌گرایان صدق می‌کند
طلا در مس
هراس واقعی اردوگاه‌های کار و مرگ، در این واقعیت نهفته است که ساکنان این اردوگاه‌ها اگر زنده هم بمانند، بیش از مردگان از دنیای زندگان جدا می‌مانند، زیرا ارعاب، هستی‌شان را می‌گیرد
طلا در مس
هراس یا اندیشیدن درباره آن، نمی‌تواند تغییر خصلتی در انسان به وجود آورد و انسان‌ها را بدتر یا بهتر سازد. به همان‌سان نیز نمی‌تواند پایه‌ای را برای یک اجتماع سیاسی یا یک حزب به معنای دقیق‌تر آن فراهم کند.
طلا در مس
نویسندگان این دو نوع گزارش، از برزخ وحشتناکی که جهان زندگان را از جهان زنده‌به‌گوران جدا می‌کند، به‌گونه‌ای غریزی یا عقلی به‌خوبی آگاهند و از همین‌رو نمی‌توانند چیزی بیش‌تر از یک رشته رویدادهایی را که به یاد دارند ارائه دهند؛ آن‌هم گزارش‌هایی که برای شنوندگان‌شان باورنکردنی است. تنها تخیل سرشار از هراسِ کسانی که با چنین گزارش‌هایی تحریک شده‌اند، ولی هراس عملاً در رگ‌وپی‌شان ریشه ندوانیده است و در نتیجه، از ارعاب ددمنشانه و نومیدانه آزاد بوده‌اند، می‌تواند به این هراس‌ها بیندیشد.
طلا در مس
چیرگی تام می‌کوشد تا انسان‌ها را به صورتی سازمان دهد که تکثر و تمایز نامحدودشان از بین برود و کل انسانیت، به صورت فردی واحد درآید. این امر تنها زمانی امکان‌پذیر است که یکایک افراد انسانی به صورتی تبدیل شوند که در برابر برخی کنش‌های معین، واکنش‌های معین و ثابتی از خود نشان دهند. دشواری تحقق این چیرگی، ساختن چیزی است که وجود ندارد، یعنی ساختن یک نوع انسانی که با انواع حیوانی دیگر همانند باشد و «آزادی» اش تنها به «ابقای نوع» منحصر شود
طلا در مس

حجم

۴۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۳ صفحه

حجم

۴۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۳ صفحه

قیمت:
۱۸۱,۵۰۰
۱۴۵,۲۰۰
۲۰%
تومان