بریده‌های کتاب ماهی و جفتش
کتاب ماهی و جفتش اثر ابراهیم گلستان

کتاب ماهی و جفتش

۳٫۷
(۱۶۸)
مرد به کودک گفت: «ببین اون دو تا چه قشنگ با هم‌ان!» کودک اندکی بعد پرسید:«کدوم دو تا؟» مرد گفت: «اون دو تا. اون دو تا را می‌گم. اون دو تا را ببین!» و با انگشت به دیواره‌ی شیشه‌ای آبگیر زد. روی شیشه کسی با سوزن یا میخ یادگاری نوشته بود. کودک اندکی بعد گفت: «دوتا نیستن!» مرد گفت: «اون، آآ، اون، اون دو تا!» کودک گفت: «همونا. دو تا نیستن. یکیش عکسه که توی شیشه اون وری افتاده!»
farez
دو ماهی بزرگ نبودند، با هم بودند.
؟
مرد به ماهی‌ها نگاه می‌کرد. ماهی‌ها پشت شیشه آرام و آویزان بودند
بیسیمچی
دو ماهی شاید از بس با هم بودند، همسان بودند؛ یا شاید چون همسان بودند، همدم بودند. گردش هماهنگ از همدمی بود، یا همدمی از گردش هماهنگ زاده بود؟
پیمان مهرابی
و همه چیز سکون سبکی داشت.
mina
ماهی‌ها پشت شیشه آرام و آویزان بودند.
raha
دو ماهی شاید از بس با هم بودند، همسان بودند؛ یا شاید چون همسان بودند، همدم بودند. گردش هماهنگ از همدمی بود، یا همدمی از گردش هماهنگ زاده بود؟ یا شاید همزاد بودند. آیا ماهی همزادی دارد؟ مرد آهنگی نمی‌شنید، اما پسندید بیندیشد که ماهی نوایی دارد، یا گوش شنوایی، که آهنگ یگانگی می‌پذیرد. اما چرا نه ماهیان دیگر؟ دو ماهی آشنا بودند. دو ماهی زندگی در آبگیر تنگ را با رقص موزونی مزین کرده بودند. اما چگونه همچنان خواهند رقصید؟ از اینجا تا کجا خواهند رقصید؟
Hamed Mohsennejad
دو ماهی اکنون سینه به سینه‌ی هم داشتند و پرک‌هایشان نرم و مواج و با هم می‌جنبید. نور نرم انتهای آبگیر، مثل خواب صبح‌های زود بود. هر دو تخته سنگ را مثل یک حباب می‌نمود، پاک و صاف و راحت و سبک. دو ماهی اکنون با هم از هم دور شدند، تا با هم، به هم نزدیک شوند و کنار هم سر بخورند. مرد به کودک گفت: «ببین اون دو تا چه قشنگ با هم‌ان!»
الهام حمیدی
دو ماهی اکنون با هم از هم دور شدند، تا با هم، به هم نزدیک شوند و کنار هم سر بخورند.
mina
دو ماهی شاید از بس با هم بودند، همسان بودند؛ یا شاید چون همسان بودند، همدم بودند. گردش هماهنگ از همدمی بود، یا همدمی از گردش هماهنگ زاده بود؟
Sara Samirad

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰ صفحه

صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد