بریده‌های کتاب شهر کوچک ما
کتاب شهر کوچک ما اثر احمد محمود

کتاب شهر کوچک ما

«هرکس به خونه‌های ما چپ نیگا بکنه، حواله‌ش با این کارده!»
Maryam Bagheri
آفتاب که پهن می‌شد، خنکای صبح را می‌مکید.
s.ahmad Mousavi
، ما تو کوچه «ترنا» بازی می‌کردیم و تو نخلستان می‌دویدیم و از رو شاخه‌های کم‌عرض آب می‌پریدیم و می‌راندیم تا لب رودخانه و تو بریدگی‌های کنار رودخانه می‌نشستیم و به صدای آب و صدای پای بچه‌ها، که هو می‌کشیدند و می‌آمدند تا پیدامان کنند، گوش می‌دادیم،
Maryam Bagheri
ـ اون وقت خیال نمی‌کردیم که این طوری جدی باشه! ناصر دوانی به زبان آمد: ـ مرض ریزه‌ریزه می‌آد... همه یهو وبا نمی‌گیرن...!
Andisheh Hassanpoormir
یک‌رشته موی شبق مانند از زیر عبای روی جسد بیرون افتاده بود و می‌لرزید. عبای سیاه آفاق بود. موی آفاق بود که برق می‌زد، که نرم و موّاج بود.
marzieh
مرض ریزه‌ریزه می‌آد... همه یهو وبا نمی‌گیرن...!
mairam_h.tk
با سر چوب کوتاهی زدم به پرش که کنار رود تا اگر تخم کرده است، ببینم. کبوتر بالش را تکان داد و گردن کشید و پف کرد و با نوک کوتاهش به چوب حمله کرد. خصمانه حمله کرد.
علیرضا گلرنگیان
و آفاق بود که گفت: «خدا ذلیلشون کنه... دیگه پناهی نداریم!...» که نخل‌ها را بریده بودند و شاخه‌ها را پرکرده بودند و تاریکی سنگین می‌شد و پوستهٔ خاکستری، گل‌های مخملی آتش را خفه می‌کرد.
Fate
ته کوچه را نگاه کردم، پدرم را ندیدم. او رفته بود و من مانده بودم با بار سنگینی که بایستی به دوش می‌کشیدم.
neda
و من خیال کردم که میدانگاهی جوع دارد و دهان نفتی خود را بازکرده است که ریزه‌ریزه شهر را ببلعد
neda

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷ صفحه

صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد