بریده‌های کتاب جزیره
کتاب جزیره اثر غزاله  علیزاده

کتاب جزیره

۳٫۶
(۷۴)
اعتقاددارم هر مملکتی که پیشرفت کرده، دلیلش کتاب بوده. شما موافق نیستید؟»
ᶜʳᶻ
بختت همین است، باید بسازی!» دختر کفش‌هایش را پوشید: «دارم می‌سازم، چاره‌ای نیست!»
تیناز
نسل آینده‌ی ما باید کتاب‌خوان باربیاید. کتاب بزرگ‌ترین معلم است.
ᶜʳᶻ
گفتم نسل آینده‌ی ما باید کتاب‌خوان بار بیاید. کتاب بزرگ‌ترین معلم است. اعتقاد دارم هر مملکتی که پیشرفت کرده، دلیلش کتاب بوده.
fateme
گفتم نسل آینده‌ی ما باید کتاب‌خوان بار بیاید. کتاب بزرگ‌ترین معلم است. اعتقاد دارم هر مملکتی که پیشرفت کرده، دلیلش کتاب بوده. شما موافق نیستید؟»
علیرضا حساس
در کنار تو امنیت دارم، با جهان به آشتی می‌رسم.
Rahmanism.ir
لب‌های نسترن را پوزخندی از هم گشود: «کارخانه‌ی برق دیدن دارد؟» بهزاد شانه‌ای بالا انداخت: «فرق نمی‌کند، از نظر من هیچ جای دنیا دیدن ندارد!»
Sayeh Sh
در کنار تو امنیت دارم، با جهان به آشتی می‌رسم. پیش‌ترها شکل مبهمی داشتی؛ به خانه‌ی ما می‌آمدی، می‌نشستی، من از آسیه حرف می‌زدم، کم‌کم سبک می‌شدم. وقتی می‌رفتی تا مدتی بوی عطرت در اتاق می‌ماند، تاروپود پارچه‌ی مبل و بالشچه‌ها آن را حفظ می‌کرد.
mohsen azimi
قطاری اسقاط، دریچه‌ها شکسته، در باد و باران و آفتاب رهاشده بود. بهزاد انگشت‌ها را بالا آورد: «رسیده به آخر دنیا. آن‌قدر صبر کرده تا بین شکاف‌هایش علف سبز شده، مثل کسی که تمام عمرش را صرف رؤیایی ناتمام کرده.»
Fatemeh A72
در کنار تو امنیت دارم، با جهان به آشتی می‌رسم. پیش‌ترها شکل مبهمی داشتی؛ به خانه‌ی ما می‌آمدی، می‌نشستی، من از آسیه حرف می‌زدم، کم‌کم سبک می‌شدم. وقتی می‌رفتی تا مدتی بوی عطرت در اتاق می‌ماند، تاروپود پارچه‌ی مبل و بالشچه‌ها آن را حفظ می‌کرد.
mohsen azimi

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۴۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۴۰ صفحه

صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد