کتاب پوست نارنج
۴٫۰
(۱۴۶)
خواندن نظراتننه منجوق گفته که اگر پوست نارنج دم بکند و بخورد خوب میشود، اما توی دِه پوست نارنج پیدا نمیشود. من خودم یک تکه داشتم که چند روز پیش نمیدانم به کی دادم.
maryam
آری، گناه من بود. گناه من بود که مجبور شدم روز جمعه در شهر بمانم. شاید هم گناه زن قهوهچی بود که دل درد گرفته بود. اما نه، نه گناه من بود و نه گناه زن قهوهچی. قضیه به این سادگی هم نیست. بهتر است اول ماجرا را برای شما نقل کنم تا خودتان بگویید که گناه از که بود، شاید هم گناهی در بین نباشد.
i__am_hajar
ظهر روز پنجشنبه بود. جلوی قهوهخانه، زیر سایهی درخت توت نشسته بودم. دیزی میخوردم که بعد بروم سر جاده
ــسیّدحجّتـــ
«اگر راست میگویی چرا وقتی ننهام میمرد، نارنج نیاوردی؟ اگر تو نارنج میآوردی، ننهام زنده میماند».
یکتا
حالا لازم بود که یک جوری صاحبعلی را قانع کنم که پوست نارنج نمیتوانست جلوی مرگ مادرش را بگیرد، اما این کار، کار بسیار مشکلی بود.
im lock
آری، گناه من بود. گناه من بود که مجبور شدم روز جمعه در شهر بمانم.
حسین حیدری
«امر بکن، نوروش آقا!»
صاحبعلی چای آورد و رفت قلیان چاق کند. قهوهچی گفت: «مادرِ صاحبعلی شب تا حال دل درد
مصطفی
صاحبعلی ناگهان مثل توپ ترکید و گفت: «اگر راست میگویی چرا وقتی ننهام میمرد، نارنج نیاوردی؟ اگر تو نارنج میآوردی، ننهام زنده میماند».
Fate
صاحبعلی ناگهان مثل توپ ترکید و گفت: «اگر راست میگویی چرا وقتی ننهام میمرد، نارنج نیاوردی؟ اگر تو نارنج میآوردی، ننهام زنده میماند».
..
من گفتم: «بچهها، هر کی از نارنج حیدرعلی خبری دارد خودش بگوید. ما که دیگر نباید به هم دروغ بگوییم. ما با هم دوست هستیم. گفتیم دروغ را به کسی میگوییم که دشمن ما باشد و ما بهش اعتماد نداشته باشیم».
بید مجنون
حجم
۰
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
حجم
۰
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
صفحه قبل
۱
صفحه بعد