بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۷۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
بانوی بزرگوارمن! به‌راستی که چه درمانده‌اند آنها که چشمِ تنگ‌شان را به پنجره‌های روشن و آفتابگیر کلبه‌های کوچک دیگران دوخته‌اند... و چقدر خوب است، چقدر خوب است که ما _ تو و من _ هرگز خوشبختی را در خانه‌ی همسایه جستجو نکرده‌ییم.
ati mobarakabadi
بانوی بزرگوار من! چرا قضاوت‌های دیگران در باب رفتار، کردار، و گفتار ما، تو را تا این حد مضطرب و افسرده می‌کند؟ چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سربزند که داوری منفیِ دیگران را از پی بیاورد؟ راستی این «دیگران» که گهگاه اینقدر تو را آسیمه‌سر و دلگیر می‌کنند، چه کسانی هستند؟ آیا ایشان را به‌درستی می‌شناسی و به دادخواهی و سلامتِ روح ایشان، ایمان داری؟
کاربر ۱۴۲۷۹۹۲
سخت‌ترین انتقادها اگر با شقاوتْ همراه نباشد، آنطور نمی‌کوبد که مرمّت‌ناپذیر باشد. زمانی که عدالتِ در بیانِ حقیقتْ از میان می‌رود، حقیقتْ از میان می‌رود. من، بارها و بارها، به‌ناگهان احساس‌کرده‌ام که آنچه می‌گویم و می‌گویی، کاملاً درست و پذیرفتنی‌ست؛ امّا این شکلِ گفتن است که درستیِ اصل را به مخاطره می‌اندازد و ناپذیرفتنی جلوه می‌دهد. ما باید برای پایدار نگه‌داشتنِ خلوص و شفّافیتِ زندگیِ بی‌نظیرمان، بیرحمانه تاختن را، تا دمِ مرگ، ازیادببریم.
Maede Kh
این ابداً مهم نیست که در کدام جبهه حضور داشته‌باشی؛ مُهم حضور است و بس.
chafdich
مگذار غم، سراسرِ سرزمین روحت را به تصرّفِ خویش درآورَد و جای کوچکی برای من باقی مگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادیِ تو، بی‌شک بیش از شادمانیِ خودم. حتّی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواهی دارد، این مقدار تلخی را، در چنین زمانه‌یی، بر من ببخش __ بانوی من، بانوی بخشنده‌ی من!
chafdich
«ما تا زمانی‌که می‌کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت‌کنیم، از قضاوتِ دیگران نخواهیم‌ترسید و نخواهیم‌رنجید» ...
chafdich
سخن‌گفتنِ مداوم __ و حتّی دردمندانه ـ_ـ در باب یک مشکل، کاری است به‌مراتبْ انسانی‌تر از سکوت‌کردن درباره‌ی آن.
chafdich
«آنکه هرگز نان به اندوه نخورْد و شب را به‌زاری سپری نساخت شما را ای نیروهای آسمانی هرگز، هرگز، نخواهدشناخت»
chafdich
اینک ای عزیز! آرزو می‌کنم که در کنار تو فرصتِ آن را پیدا‌کنم که این کوهِ معایب و نقائص و ضعف‌های خود را ازمیان‌بردارم و به چنان موجودی تبدیل‌شوم که به‌واقع مایه‌ی سربلندی تو باشد، و بنویسند و بارها بنویسند که او، در پناه همسرش بود که توانست به چنان قُلّه‌هایی دست‌یابد. و اگر چنین نشد نیز، باز، تو برای من همانی که گفته‌ام: خوب و کامل‌کننده، پایگاه و تکیه‌گاه. یک سرود خوش از اعماق.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
بانو! خوشبختی را در چنان له‌یی از رمزوراز فرونبریم که خود، درمانده از شناختنش شویم. خوشبختی را تابع لوازم و شرایط بسیار دشوار و اصول و قوانین پیچیده‌ی ادراک‌ناپذیر ندانیم تا چیزی مُمکِنُ‌الْوُصول به ناممکنِ ابدی تبدیل شود. خوشبختی را چنان تعریف نکنیم که گویی سیمرغی باید تا آن را از قُلّه‌ی قافی بیاورد. خوشبختی، عطرِ مختصرِ تفاهم است که اینک در سرای تو پیچیده و عطری‌ست باقی که از آغاز تا پایانِ این راه، همیشه می‌توان بوییدش
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
دو نیمه، زمانی به‌راستی یکی می‌شوند و از دو «تنها» یک «جمع کامل» می‌سازند که بتوانند کمبودهای هم را جبران‌کنند، نه آنکه عینِ مطلقِ هم شوند، چیزی بر هم مُضاف نکنند و مسائل خاصّ و تازه‌یی را پیش نکشند...
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است؛ امّا این سخن به معنای تبدیل‌شدن به دیگری نیست. من از عشقِ زمینی حرف می‌زنم که ارزشِ آن در «حضور» است نه در محو و نابود‌شدن یکی در دیگری. عزیز من! اگر زاویه‌ی دیدمان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته‌باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عینِ یکی‌بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل‌کنیم نه ناپدید. تو نباید سایه‌ی کمرنگ من باشی من نباید سایه‌ی کمرنگِ تو باشم
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
عزیز من! زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می‌سازد و پیش می‌برد نه شباهت‌هایمان، نه ازمیانْ‌رفتن و محوشدنِ یکی در دیگری؛ نه تسلیم‌بودن، مطیع‌بودن، اَمربر شدن و دربَستْ پذیرفتن.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه‌بودن و شبیه‌شدن نیست.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
اشکْ نه برای آنچه که برتک‌تک ما در محدوده‌ی مُحقّر زندگیِ فردی‌مان می‌گذرد؛ بلکه به‌خاطر مجموع مشقّاتی که انسان در زیر آفتاب کشیده‌است و همچنان می‌کشد؛ به‌خاطر همه‌ی انسانهایی که اشک می‌ریزند و یا دیگر ندارند که بریزند. گریستن به‌خاطر دردهایی که نمی‌شناسی‌شان، و درمان‌های دروغین. به‌خاطر رنج‌های عظیم آنکس که هرگز او را ندیده‌یی و نه خواهی‌دید. به‌خاطر بچّه‌های سراسر دنیا ـ_ـ که ما چنین جهانی را به ایشان تحویل می‌دهیم و می‌گذریم...
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
عزیز من، همیشه عزیز من!
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می‌کنند؛ این طرز نگاه‌کردن ما به حوادث است و زاویه‌ی دید ما، که مایه‌ی اصلی یأس و امید را می‌سازد. انسان هنوز یادنگرفته آنگونه به حوادث نگاه‌کند که تلخ‌ترین و دردناک‌ترینِ آنها را هشیارکننده، نیرودهنده، تجربه‌بخش، برانگیزنده و آینده‌ساز ببیند. استخراج قدرت از درون ضعف، استخراج ایمان از قلب بی‌ایمانی، بیرون‌کشیدن آرامش از اعماق آشفتگی‌ها، و تراشیدن و سختْ تراشیدنِ سنگِ حجیم و بی‌قواره‌ی سرخوردگی‌ها، آنگونه که از درون آن، پیکره‌ی صیقل و سنگی و استوارِ دلبستگی به آینده بیرون کشیده‌شود __ این، وظیفه‌ی انسانِ عصر ماست
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
زندگی، در بسیاری از لحظه‌ها، عاری از هر نوع معنا و مفهومی‌ست. این، ما هستیم که با مجموعه‌ی عملکردهایمان به زندگی معنا و مفهوم می‌بخشیم. زندگی، به‌خودی‌خود، نه بد است نه خوب، نه تلخ است نه شیرین، نه ظالمانه و نه سرشار از عدالت...
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
ما، به دلیل بافت پیچیده‌ی زندگی‌مان، هزار بار مجبور‌شدیم کوچه‌یی تنگ و طولانی و زروَرقی را بپیماییم __ بی‌آنکه تنمان دیوار این کوچه را بشکافد یا حتّی لمس‌کند.
chafdich
تو تیماردارِ مردی هستی که هرگز نتوانست از خویشتن بیرون بیاید و این، برای خوبترین و صبورترین زنِ جهان نیز آسان نیست.
chafdich

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان