بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۵۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۷ رأی
۴٫۴
(۲۴۷)
هرگز، اختلاف‌نظر را وسیله‌ی تهاجم قرارندهیم...
zohreh
دو نیمه، زمانی به‌راستی یکی می‌شوند و از دو «تنها» یک «جمع کامل» می‌سازند که بتوانند کمبودهای هم را جبران‌کنند، نه آنکه عینِ مطلقِ هم شوند، چیزی بر هم مُضاف نکنند و مسائل خاصّ و تازه‌یی را پیش نکشند...
zohreh
من و تو، تو و من، حق‌داریم در برابر هم قَد عَلَم‌کنیم. و حق‌داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته‌باشیم.
zohreh
مختصری نزدیک‌شدن بهتر از غرق‌شدن است. تفاهم، بهتر از تسلیم‌شدن است.
zohreh
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث‌کنیم؛ امّا نخواهیم که بحث، ما را به نقطه‌ی مطلقاً واحدی برساند. بحث باید ما را به ادراکِ متقابل برساند نه فنای متقابل.
zohreh
تو نباید سایه‌ی کمرنگ من باشی من نباید سایه‌ی کمرنگِ تو باشم
zohreh
اگر زاویه‌ی دیدمان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته‌باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عینِ یکی‌بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل‌کنیم نه ناپدید.
zohreh
من از عشقِ زمینی حرف می‌زنم که ارزشِ آن در «حضور» است نه در محو و نابود‌شدن یکی در دیگری.
zohreh
عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است؛ امّا این سخن به معنای تبدیل‌شدن به دیگری نیست.
zohreh
«عشق، انحلالِ کاملِ فردیت است در جمع» .
zohreh
زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می‌سازد و پیش می‌برد نه شباهت‌هایمان، نه ازمیانْ‌رفتن و محوشدنِ یکی در دیگری؛ نه تسلیم‌بودن، مطیع‌بودن، اَمربر شدن و دربَستْ پذیرفتن.
zohreh
همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه‌بودن و شبیه‌شدن نیست. و شبیه‌شدن، دالّ بر کمال نیست، بَل دلیل توقّف است.
zohreh
همسفر! در این راه طولانی __ که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد __ بگذار خُرده‌اختلاف‌هایمان با هم، باقی‌بماند. خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی. مخواه که هرچه تو دوست‌داری، من همان را، به همان شدّتْ دوست داشته‌باشم و هر چه من دوست‌دارم، به همان‌گونه، مورد دوست‌داشتن تو نیز باشد.
zohreh
عزیز من! بیا کمی پیاده راه‌برویم! دیگر من و تو، حتّی اگر دست‌در‌دست هم، و سخت عاشقانه، تمام شهر را هم بپیماییم کسی از ما قباله نخواهدخواست و کسی پا به حریمِ حرمتِ مهرمندی‌هایمان نخواهدگذاشت. این را بارها به تو گفته‌ام و بازهم خواهم‌گفت. از چه می‌ترسی عزیز من؟ بیا کمی پیاده راه برویم! بیا کمی پیاده راه برویم!
zohreh
بی اعتقاد، انسانْ انسان نیست، و اعتقادِ فروخته‌شده اگر رایگان هم به‌سوی ما بازگردد، تَردامن و آلوده بازخواهدگشت
zohreh
صبوریِ تو... صبوریِ تو... صبوریِ بی‌حساب تو در متنِ یک زندگیِ ناامن و آشفته، که هیچ‌چیز آن را مُفرّح نساخته‌است و نمی‌سازد، به‌راستی که شگفت‌انگیزترین حکایت‌هاست...
zohreh
ما برای تکمیل هم آمده‌ییم، نه برای تعذیب و تعزیر هم. این، عین حقیقت است       و حقیقتی تردیدناپذیر...             به‌زودی خواهی‌دید که من چگونه از درون این قطعه سنگِ عظیمِ حجیمِ بدهیبت، مجسمه‌ی یک آوازِ مهرمندانه را بیرون می‌کشم... یک آواز، به نرمیِ پرِ کاکایی‌ها، به نرمیِ نگاه یک کودک گیلک، به نرمیِ نگاه یک عاشقِ صادقِ محتاج به معشوقِ مهربانِ دست‌نیافتنی...
zohreh
ما باید نخستین قدم‌ها را به‌سوی انسان بی‌عیب برداریم و نه قدم‌های بلند به‌سوی برشمردن عیوب همدیگر، به قصد آزردن، افسردن، کوباندن، لِه‌کردن، و به گریه انداختن... و نه به‌سوی قطع امید از خویش، از انسان... نه... نه... ما انسانیم، نه آنکه عقربِ کاشانیم.
zohreh
باید که یک روز صبح، قطعاً و جداً، جدار سخت و سیمانی روحم را بتراشم، بیرحمانه و با یکدندگی، و بار دیگر __ و شاید برای نخستین‌بار __ روحی بسازم به نرمیِ پَرِ کاکایی‌های دریای شمال، به نرمیِ روحِ یک کودک گیلک، به نرمیِ مهِ ملایمِ جنگل‌های مازندران، به نرمیِ نسیمِ دشتهایِ پهناورِ ترکمن‌صحرا، و به نرمیِ نگاه یک عاشق به معشوق...
zohreh
تو عیبم را سنگ نمی‌کنی تا به خشونت و بیرحمی آن را به‌سوی این سرِ پُردردْ پرتاب کنی و دردی تازه بر جملگی دردهایم بیفزایی. تو عیبم را یک لقمه‌ی سوزانِ گلوگیر نمی‌کنی که راه نَفَسم را ببندد و اشک به چشمانم بیاورد و خوفِ موت را در من بیدار کند. تو، مهم این است که به قصدِ انداختن و برانداختنْ نمی‌زنی، به قصد ساختن، تجدید خاطره می‌کنی.
zohreh

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان