بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۷)
این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید میکنند؛ این طرز نگاهکردن ما به حوادث است و زاویهی دید ما، که مایهی اصلی یأس و امید را میسازد.
Fatemeh Najjar
زندگی، در بسیاری از لحظهها، عاری از هر نوع معنا و مفهومیست. این، ما هستیم که با مجموعهی عملکردهایمان به زندگی معنا و مفهوم میبخشیم.
Fatemeh Najjar
اعتمادبهنفسی به وسعتِ تمامی آسمان داشتهباش؛ چراکه ارادتِ من به تو ارادتی مصرفی نیست. و به وسعتِ تمامی آسمان است.
Fatemeh Najjar
در یکنواختی و سکون، هیچچیز وجود ندارد چه رسد به خوشبختی
Fatemeh Najjar
عصر ما عصریست که عاشقترینِ مردم، عاشقانهترین آوازهایشان را در سنگر سیاست میخوانند...
Fatemeh Najjar
و گمان هم نمیبرم آنکس که خوب میجنگد بتواند در جبههی بَد، خوب بجنگد.
قاعدتاً باید حقّی وجود داشتهباشد تا تو بتوانی بهخاطر آن، تا پای جان، با قدرت و ایمانْ بجنگی...
Fatemeh Najjar
عزیز من!
قایق کوچکِ دل به دست دریای پهناورِ اندوه مسپار! لااقل بادبانی برافراز، پارویی بزن، و برخلاف جهتِ باد، تقلّایی کُن!
سختترینْ توفان، مهمانِ دریاست نه صاحبخانهی آن.
توفان را بگذران
Fatemeh Najjar
اگر بهخاطر تزکیهی روح، قدری غمگین باید بود ـ_ـ که البتّه باید بود __ ضرورت است که چنین غمی، انتخابشده باشد نه تحمیلشده.
Fatemeh Najjar
آیا میدانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پایکوبیدن و گُلافشاندن که همگان را خوشآید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چهچیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک
Fatemeh Najjar
در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همهکس وجودندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایتِ قلبمان، خویشتن را چگونه داوری میکنیم...
Fatemeh Najjar
قهر، پرتابِ کدورتهاست به ورطهی سکوتِ موقّت؛ و این کاریست که به کدورت، ضخامتی آزارنده میدهد.
Fatemeh Najjar
عزیز من!
ما هرگز آنقدر بدهکار نخواهیم شد که نتوانیم از پسِ بدهیهایمان برآییم، و هرگز آنقدر پیر نخواهیمشد که نتوانیم دوباره متولّد شویم.
ما از زمانه عقب نخواهیمماند، زمانه را به دنبال خود خواهیمکشید.
فقط کافیست که قدری دیگر هم از نَفَس نیفتیم...
Fatemeh Najjar
و چیزی غمانگیزتر از پیریِ روح وجودندارد. از مرگْ هم صدبار بدتراست.
Fatemeh Najjar
آیا میدانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پایکوبیدن و گُلافشاندن که همگان را خوشآید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چهچیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقکِ درباریِ دردمندِ دلآزرده، که بر دارِ رفتارِ خویشتن آونگ است __ تا آخرین لحظههای حیات.
مانا
هر کس که چیزی را میسازد __ حتّی لانهی فروریختهی یک جُفت قُمری را __ منفور همهی کسانیست که اهل ساختن نیستند.
و هر کس که چیزی را تغییر میدهد __ فقط بهقدر جابهجاکردن یک گلدان، که گیاهِ درون آن، ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد__ باید در انتظار سنگبارانِ همهی کسانی باشد که عاشق توقّفاند و ایستایی و سکون.
مانا
این ممکن نیست، نیست، نیست عزیز من؛ این __ ممکن __ نیست. در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همهکس وجودندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایتِ قلبمان، خویشتن را چگونه داوری میکنیم...
مانا
البتّه من بسیار خجلتزده خواهمشد اگر تصوّرکنی که این «منِ» من است که میخواهد به قیمتِ نشاط صنعتی و کاذب تو، بر قدرتِ کار خود بیفزاید، و مردْسالارانه __ همچون بسیاری از مردانِ بیمارِ خودپرستیها __ حتّی شادیِ تو را بهخاطر خویش بخواهد. نه... هرگز چنین تصوّری نخواهیداشت.
raha
«ما تا زمانیکه میکوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوتکنیم، از قضاوتِ دیگران نخواهیمترسید و نخواهیمرنجید» ...
°♡کتاب باز♡°
خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست، ساده بگیریم.
خوشبختی را، تنها به مددِ طهارتِ جسم و روح، در خانهی کوچکمان نگهداریم.
ahmadi
من هرگز آرزویی جز این نداشتهام که آنها با هنر آشنا باشند؛ یعنی با عُصارهی اندوه و عُصارهی شادی. غم، با چگالی بسیار بالا، شادی با غلظتی غریب: هنر همین است: موسیقی، نقّاشی، ادبیات...
آتاراکسیا
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان