بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۴۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۷ رأی
۴٫۴
(۲۴۷)
عزیز من! باورکن که هیچ‌چیز به‌قدر صدای خنده‌ی آرام و شادمانه‌ی تو، بر قدرتِ کارکردن و سرسختانه و عادلانه کارکردنِ من نمی‌افزاید، و هیچ‌چیز همچون افسردگی و در خود فروریختگیِ تو مرا تحلیل نمی‌برد، ضعیف نمی‌کند، و از پا نمی‌اندازد.
しᝪᐯᗴ ᗰᗴᗩᑎᔑ ᖴᏆᏀᕼᎢᏆᑎᏀ
هر کس که کاری می‌کند، هر قدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی‌ست که کاری نمی‌کنند. هر کس که چیزی را می‌سازد __ حتّی لانه‌ی فروریخته‌ی یک جُفت قُمری را __ منفور همه‌ی کسانی‌ست که اهل ساختن نیستند. و هر کس که چیزی را تغییر می‌دهد __ فقط به‌قدر جابه‌جا‌کردن یک گلدان، که گیاهِ درون آن، ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد__ باید در انتظار سنگبارانِ همه‌ی کسانی باشد که عاشق توقّف‌اند و ایستایی و سکون.
Samaneh J
همراهِ همدلِ من! در زندگی، لحظه‌های سختی وجوددارد؛ لحظه‌های بسیار سخت و طاقتْ‌سوزی، که عبور از درون این لحظه‌ها، بدون ضربه‌زدن به حرمت و قِداستِ زندگیِ مشترک، به نظر، امری ناممکن می‌رسد. ما کوشیده‌ییم __ خدا را شکر __ که از قلبِ این لحظه‌ها، بارها و بارها بگذریم، و چیزی را که به معنای حیاتِ ماست و رؤیای ما، به مخاطره نیندازیم. ما، به دلیل بافت پیچیده‌ی زندگی‌مان، هزار بار مجبور‌شدیم کوچه‌یی تنگ و طولانی و زروَرقی را بپیماییم __ بی‌آنکه تنمان دیوار این کوچه را بشکافد یا حتّی لمس‌کند. ما، در این کوچه‌ی چه بسیار آشنا، حتّی بارها، مجبور به دویدن شدیم، و چه خوب و ماهرانه دویدیم __ انگار کُن که بر پُل صراط...
houshmandnaz
همه‌ی حرفهای نازدنی را به غیظ تبدیل مکن، همچنان که به بُغض. بعضِ حرفهایت را به اشکْ مُبدَّل کُن! روشن است که چه می‌گویم؟ گریستن به‌جای گریستن، نه. گریستن به‌جای حرفی که نمی‌توانی به تمامی‌اش بزنی، و در کمالِ ممکن.
Fariba A♡
و چقدر خوب است، چقدر خوب است که ما _ تو و من _ هرگز خوشبختی را در خانه‌ی همسایه جستجو نکرده‌ییم.
مسعود
پس باز می‌گویم: این بزرگترین و پُردوام‌ترین خواهش من از توست: مگذار غم، سراسرِ سرزمین روحت را به تصرّفِ خویش درآورَد و جای کوچکی برای من باقی مگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادیِ تو، بی‌شک بیش از شادمانیِ خودم. حتّی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواهی دارد، این مقدار تلخی را، در چنین زمانه‌یی، بر من ببخش __ بانوی من، بانوی بخشنده‌ی من!
مسعود
پس باز می‌گویم: این بزرگترین و پُردوام‌ترین خواهش من از توست: مگذار غم، سراسرِ سرزمین روحت را به تصرّفِ خویش درآورَد و جای کوچکی برای من باقی مگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادیِ تو، بی‌شک بیش از شادمانیِ خودم. حتّی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواهی دارد، این مقدار تلخی را، در چنین زمانه‌یی، بر من ببخش __ بانوی من، بانوی بخشنده‌ی من!
مسعود
همقَدَمِ همیشگیِ من! ‫مطمئن باش هرگز پیش نخواهدآمد که دانسته تو را بیازارم یا به خشم بیاورم. ‫هرگز پیش نخواهدآمد. ‫آنچه در چند روز گذشته تو را رنجیده‌خاطر و دل‌آزرده کرده‌است ‫مرا، بسیار بیش از تو به افسردگی کشانده‌است. ‫و مطمئن باش چنان می‌رَوَم که بدانم ـ به‌دقّت ـ که چه چیزها این زمان تو را زخم می‌زند ‫تا از این پس، حتّی نادانسته نیز تو را نیازارم.
کاربر ۷۵۶۸۷۰۶
قهر، زبانِ استیصال است. قهر، پرتابِ کدورت‌هاست به ورطه‌ی سکوتِ موقّت؛ و این کاری‌ست که به کدورت، ضخامتی آزارنده می‌دهد.
فرشاد در سرزمین عجایب
عجیب است که تو دلت می‌خواهد نه فقط روشنفکران و مردم عادی، بل شبه‌روشنفکران و شبه‌آدمها نیز ما و زندگی ما را تحسین‌کنند و بر آن هیچ زخم و ضربه‌یی نزنند...
نَعناء🌱
شبگردی، بی‌شک، بخش‌های فرسوده‌ی روح را نوسازی می‌کند و تن را برای تحمّل دشواری‌ها، پُرتوان.
جان‌نگار
و چیزی غم‌انگیزتر از پیریِ روح وجودندارد. از مرگْ هم صدبار بدتراست.
جان‌نگار
قهر، زبانِ استیصال است. قهر، پرتابِ کدورت‌هاست به ورطه‌ی سکوتِ موقّت؛ و این کاری‌ست که به کدورت، ضخامتی آزارنده می‌دهد.
جان‌نگار
هر کس که کاری می‌کند، هر قدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی‌ست که کاری نمی‌کنند. هر کس که چیزی را می‌سازد __ حتّی لانه‌ی فروریخته‌ی یک جُفت قُمری را __ منفور همه‌ی کسانی‌ست که اهل ساختن نیستند. و هر کس که چیزی را تغییر می‌دهد __ فقط به‌قدر جابه‌جا‌کردن یک گلدان، که گیاهِ درون آن، ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد__ باید در انتظار سنگبارانِ همه‌ی کسانی باشد که عاشق توقّف‌اند و ایستایی و سکون.
جان‌نگار
عزیز من! زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می‌سازد و پیش می‌برد نه شباهت‌هایمان، نه ازمیانْ‌رفتن و محوشدنِ یکی در دیگری؛ نه تسلیم‌بودن، مطیع‌بودن، اَمربر شدن و دربَستْ پذیرفتن. من زمانی گفته‌ام: «عشق، انحلالِ کاملِ فردیت است در جمع» . حال نمی‌خواهم این مفهوم را انکار کنم؛ امّا اینجا سخن از عشق نیست، سخن از زندگی مشترک است
ketab baz**
عزیز من! زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می‌سازد و پیش می‌برد نه شباهت‌هایمان، نه ازمیانْ‌رفتن و محوشدنِ یکی در دیگری؛ نه تسلیم‌بودن، مطیع‌بودن، اَمربر شدن و دربَستْ پذیرفتن. من زمانی گفته‌ام: «عشق، انحلالِ کاملِ فردیت است در جمع» . حال نمی‌خواهم این مفهوم را انکار کنم؛ امّا اینجا سخن از عشق نیست، سخن از زندگی مشترک است
ketab baz**
عیب‌گرفتن، بی‌شک آسان است بانو؛ عیب را آنگونه و به آن زبان گفتن که مُنجر به اصلاحِ صاحبْ‌عیب شود، این کاری است دشوار و عظیم، خیرخواهانه و دردشناسانه... ما، این زمان، بیهوده است که در راهِ یافتنِ انسانِ بی‌نقصِ مطلق، زمین را جستجو کنیم. زندگیِ زراندیشانه‌ی امروز، مجالِ یکسره خوب‌بودن، کامل‌عیار بودن، حتّی در ذهن هم انحراف و اندیشه‌ی باطلی نداشتن را از انسان گرفته‌است. انقلاب، به‌سردویدن است، اصلاح، متین و آرام‌رفتن؛ و به هر صورت از شتاب که بگذریم، قدمْ پیشِ قدم باید گذاشت. اینک، می‌توانیم، تنها در راهِ ساختنِ کم‌عیب‌ها قدم برداریم نه خوبانِ مطلقِ معصوم
ketab baz**
زندگی، مُرده‌ریگ انسان نیست تا پس از انسان یا در غیابش، موجودیتی عینی و مادّی داشته‌باشد. زندگی، کارْمایه‌ی انسان است، و محصولِ انسان، و دسترنج انسان، و رؤیای انسان، و مجموعه‌ی آرزوها و آرمان‌های انسان _ که بدون انسانْ هیچ است و کم از هیچ. زندگی، حتّی ممکن است خوابِ طولانی و رنگینِ یک انسان باشد _ بسیار دور از واقعیتِ بیداری؛ امّا به‌هرحال چیزی است متعلّق به انسان، برخاسته از انسان، و سرچشمه گرفته از قدرت‌های مثبت و منفیِ انسان.
ketab baz**
قهر، زبانِ استیصال است. قهر، پرتابِ کدورت‌هاست به ورطه‌ی سکوتِ موقّت؛ و این کاری‌ست که به کدورت، ضخامتی آزارنده می‌دهد. قهر، دوقُفله‌کردن دَری‌ست که به‌اجبار، زمانی بعد، باید گشوده‌شود، و هرچه تعدادِ قفل‌ها بیشتر باشد و چفت‌وبست‌ها محکم‌تر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد. و راستی که چه خاصیت؟ من و تو، شاید از همان آغاز دانستیم که سخن‌گفتنِ مداوم __ و حتّی دردمندانه ـ_ـ در باب یک مشکل، کاری است به‌مراتبْ انسانی‌تر از سکوت‌کردن درباره‌ی آن.
راحیل 🍃
غم، عقب نمی‌نشیند مگر آنکه به عقب برانی‌اش، نمی‌گریزد مگر آنکه بگریزانی‌اش، آرام نمی‌گیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی... غم، هرگز از تهاجمْ خسته نمی‌شود. و هرگز به صلحِ دوستانه رضا نمی‌دهد. و چون پیش‌آمد و تمامیِ روح را گرفت، انسانْ بیهوده می‌شود، و بی‌اعتبار، و ناانسان، و ذلیلِ غم، و مصلوبِ بی‌سبب.
راحیل 🍃

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان