بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۵۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
«بی اشک، چشمان تو ناتمام است و نمناکیِ جنگلْ نارساست» ...
zohreh
اشکْ نه برای آنچه که برتک‌تک ما در محدوده‌ی مُحقّر زندگیِ فردی‌مان می‌گذرد؛ بلکه به‌خاطر مجموع مشقّاتی که انسان در زیر آفتاب کشیده‌است و همچنان می‌کشد؛ به‌خاطر همه‌ی انسانهایی که اشک می‌ریزند و یا دیگر ندارند که بریزند. گریستن به‌خاطر دردهایی که نمی‌شناسی‌شان، و درمان‌های دروغین. به‌خاطر رنج‌های عظیم آنکس که هرگز او را ندیده‌یی و نه خواهی‌دید. به‌خاطر بچّه‌های سراسر دنیا ـ_ـ که ما چنین جهانی را به ایشان تحویل می‌دهیم و می‌گذریم...
zohreh
همه‌ی آبها نباید در اعماق زمین جاری شوند، تا یک روز، شاید، متّه‌ی چاهی به آنها برسد، و فَوَرانی و طغیانی... کمی از آبها باید که چشمه کنند و چشمه شوند، و جریانی عینی و ملموس بیابند. تشنگیِ ما را، همیشه، آبهایی که در اعماقْ جاری‌اند فرو نمی‌نشانند، و همه‌ی رهگذران را، همیشه، چنان بازوی بلند، دَلْوِ کهنه، و چرخِ چاهی نیست که بتوانند به مدد آن، داغیِ بی پیرِ این کویر را تحمّل‌پذیر کنند.
zohreh
همه‌ی حرفهای نازدنی را به غیظ تبدیل مکن، همچنان که به بُغض. بعضِ حرفهایت را به اشکْ مُبدَّل کُن! روشن است که چه می‌گویم؟ گریستن به‌جای گریستن، نه. گریستن به‌جای حرفی که نمی‌توانی به تمامی‌اش بزنی، و در کمالِ ممکن.
zohreh
کلامی که نتوانی‌اش گفتْ راست به غیظِ فروخورده تبدیل‌کُن!
zohreh
«در چنین روزگاری اگر کاری باشد که آن را خیلی‌خوب و ماهرانه بدانیم، همان خوبْ گریستن است و بس» .
zohreh
عزیز من! عشق، هنوز از کلام عاشقانه بسی دور است.
zohreh
من و تو خوب می‌دانیم که عشق، در قفسِ واژه‌ها و جمله‌ها نمی‌گنجد ـ مگر آنکه رنجِ اسارت و حقارت را احساس‌کند. عشق، برای آنکه در کتابهای عاشقانه جای بگیرد، بسیار کوچک و کم‌بُنیه می‌شود.
zohreh
صبور باش عزیز من، صبور باش تا بتوانم کلمه‌یی نو، جمله‌یی نو، و کتابی نو، فقط برای تو بسازم و بنویسم، تا در برابر تو اینگونه تهی‌دست و خجلت‌زده نباشم...
zohreh
عشق، کوه نیست تا زمان بتواند ذرّه‌ذرّه بسایدش و بفرساید، ناگهان احساس‌کردم که دیگر واژه‌های کافیِ نامکرّر برای بیان احتیاج و مَحبّتم به تو در اختیار ندارم...
zohreh
انسان، بدون گریه، سنگ می‌شود.
zohreh
مردی که گریستن نمی‌دانست، این را می‌دانست که زود خواهدمُرد. شاید راست باشد. شنیده‌ام مستبدّان و ستمگرانِ بزرگِ تاریخ، گریستن نمی‌دانسته‌اند.
zohreh
شنیده‌ام که «وَن‌گوگ» ، بی‌جهت می‌گریسته‌است. بی‌جهت! چه حرفها می‌زنند واقعاً! انگار که اگر دلیل گریستنِ انسانی را ندانیم، او، یقیناً بی‌دلیل گریسته‌است.
zohreh
و نویسنده‌ی گمنامی را می‌شناسم که گفته‌است: «زمانی برای گریستن، زمانی برای خندیدن، و زمانی برای حالی میان گریه و خنده‌داشتن. عزیز من! هرگز لحظه‌های گریستن را به خنده وامسپار، که چهره‌یی مضحک و ترحّم‌انگیز خواهی‌یافت» .
zohreh
و آقای «آندره ژید» در جایی گفته‌باشد: ناتانائل! گریه هرگز هیچ دردی را درمان نبوده‌است...
zohreh
گمان می‌کنم «بالزاک» در جایی گفته‌باشد: گریه‌کُن دخترم، گریه کن! گریه دوای همه‌ی دردهای توست...
zohreh
من از آن می‌ترسم، بسیار می‌ترسم، که باورِ چیزی به نامِ «زندگی، مستقلِّ از زندگان» آهسته‌آهسته ما را به چنگِ خشونتی پایان‌ناپذیر بیندازد و اسیر این اعتقادمان کند که بیرحمی، در ذات زندگی‌ست؛ بیرحمی هست حتّی اگر بیرحمْ وجود نداشته‌باشد. این نکته بسیار خطرناک است، حتّی خطرناکتر از خودکشی.
zohreh
جدّاً معتقدم خیلی لازم است که گهگاه، «انتخابِ گریستن» کنیم و همچون عزادارانِ راستین، خود را به گریستنی از ته دل واسپاریم.
zohreh
عزیز من، همیشه عزیز من! این زمان گرفتاری‌هایمان خیلی زیاد است، و روزبه‌روز هم __ ظاهراً ـ_ـ زیادتر می‌شود. با این‌همه، اگر مخالفتی نداشته‌باشی، خوب است که جای کوچکی هم برای گریستن بازکنیم؛ اینطور در گرفتاری‌هایمان غرق نشویم، و ازیادنبریم که قلب انسان، بدون گریستن، می‌پوسد؛ و انسان، بدون گریه، سنگ می‌شود.
zohreh
برگهای پاییزی، بی‌شک، در تداوم‌بخشیدن به مفهومِ درخت و مفهوم‌بخشیدن به تداومِ درخت، سهمی ازیادنرفتنی دارند...
zohreh

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان