بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۸)
حتّی آنکس که خود، تمامْ عیب است و نقص و انحراف، او نیز میتواند بسیاری از عیوب دیگران را بنُماید و برشمارد و چندان هم خلاف نگفتهباشد.
عیبگرفتن، بیشک آسان است بانو؛ عیب را آنگونه و به آن زبان گفتن که مُنجر به اصلاحِ صاحبْعیب شود، این کاری است دشوار و عظیم، خیرخواهانه و دردشناسانه...
zohreh
عیبگرفتنْ آسان است بانو، عیبگرفتن آسان است.
zohreh
هرگز از کودکیِ خویش آنقدر فاصله مگیر که صدای فریادهای شادمانهاش را نشنوی، یا صدای گریههای مملو از گرسنگی و تشنگیاش را...
zohreh
برای آنکه لحظههایی سرشار از خلوص و احساس و عاطفه داشتهباشی، باید که چیزهایی را از کودکی با خودت آوردهباشی؛ و گهگاه، کاملاً سبکسرانه و بازیگوشانه رفتار کردهباشی.
انسانی که یادهای تلخ و شیرینی را، از کودکی، در قلب و روح خود نگهندارد و نداند که در برخی لحظهها واقعاً باید کودکانه به زندگی نگاهکند، شَقی و بیترحّم خواهدشد...
zohreh
ای کاش صاحبانِ انبارهای چرکِ مُنجمد و دارندگانِ عقدههای حقارتِ روح نیز مثل همگان بودند. آنوقت، فکرش را بکن که چه بادبادکْبازیِ عظیمی میتوانستیم در سراسر جهان بهراهبیندازیم، و چقدر میخندیدیم...
zohreh
این را همه میدانند: آنچه بَد است و بهراستی بَد است، چرکِ منجمدِ روح است و واسپاریِ عمل به عُقدهها، نه هوا کردنِ بادبادکها...
zohreh
مگر کجای قانون به هم میخورد، اگر من و تو، و جمع بزرگی از یاران و همسایگانمان، در یک روز زرد پاییزی، صدها بادبادکِ رنگین را به آسمان بفرستیم و کودکانه به رقصهای خالی از گناهِ آنها نگاهکنیم؟
بادبادکها، هرگز ندیدهام که ذرّهیی از شخصیت آدمها را به مخاطره بیندازند.
باور کُن!
zohreh
همیشه گفتهام و باز میگویم، عزیز من، کودکیها را به هیچ دلیل و بهانه، رها مکن، که ورشکستِ ابدی خواهیشد...
آه که در کودکی، چه بیخیالیِ بیمهکنندهیی هست، و چه نترسیدنی از فردا...
zohreh
شاد باد سال نو بر تو، و در سایهات بر همهی ما.
zohreh
مرا نگاهکُن بانوی من، که تنومندانه در آستانهی ازپادرآمدنم، و باز، در پیشگاهِ سالِ تازه از تو میخواهم که به من قدرت آن را بدهی که با رذالتها کنارنیایم، و ذرّهذرّه، رذالتهای روحِ کوچک خویشتن را همچون چرکاب یک تکّه کهنهی زمینْشوی، با قَلیابِ کَفِّ نفس و تزکیه بشویم و دور بریزم...
zohreh
عجب سالهایی را میگذرانیم، عجب روزها و عجب ثانیههایی را... و تو در چنین سالها و ثانیهها، چه غریبْ سرشار از استقامتّی و صبور و سرسخت؛ تو که بارها گفتهام چون ساقهی گُل مینا ظریف و شکستنی هستی...
zohreh
امروز، خجلتزده، تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که من در حقّ تو بیحسابْ قصورکردهام، و تو در حقّ من، هیچ خوبی نبودهاست که نکردهباشی...
zohreh
اگر من چیزی نشدهباشم، تو کوچکترین گناهی نداری؛ چراکه همهی زحمتت را برای آنکه چیزی بشوم کشیدی و من نشدم...
و اگر چیزکی شدهباشم __ در خدمت انسانِ دردمند و انسانیّتِ زخمخورده __ هرچه شدهام تویی و فقط تو؛ چراکه باز هم همهی زحمت را برای چیزیشدنم، فقط تو کشیدهیی...
zohreh
بانوی من! هرگز نگران این مباش که مبادا در حقّ من کاری میتوانستهیی کردهباشی، و نکردهیی. ابداً.
همانقدر که پای توقّعْ در میان است، پای ظرفیت هم باید در میان باشد.
zohreh
ما چیزی را که با ایمان ساختهییم با سودا خراب نخواهیمکرد.
zohreh
جهان، جهانِ دغدغههاست. لااقل در بابِ منِ پنجاهسالهی آبازسرگذرانده، بیدغدغه باش!
zohreh
عزیز من!
تو گرچه تکیهگاهِ منی، امّا خود، در تنهایی، ساقهی باریکِ یک گُل مینایی. مگذار حتّی نسیمِ یک اضطراب، این ساقهی نازک را مختصری خمکند. شکستن تو، درهمشکستنِ من است.
zohreh
اصل، ارادهی معطوف به قدرت است و تفکّر و اعتقاد. دیگر نباید اینهمه مضطرب بود و دلناگران.
zohreh
این را میدانی و بارها شنیدهیی که برای یک صعود دشوار __ اورست یا دیوارهی عَلَمکوه __ گروهی بزرگ حرکت میکُند، تا گروهی کوچکْ برسد. گروه بزرگ تمام نیروی خود را به گروهِ کوچک میدهد، خود را وامیسپارد و وقف میکند تا گروهِ کوچک، لحظهی رسیدن را احساسکند و این احساس را بالمناصفه تقسیم.
zohreh
بیش از آنچه هستم، نمیتوانم عرضهکنم، و هرگز نیز کم از آنچه بودهام و میتوانستهام، عرضه نکردهام.
zohreh
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان