بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۵۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
تو خوب می‌دانی... سنگین‌ترین دردها، چون از صافیِ زمان بگذرند به چیزی توصیف‌ناپذیر امّا مطبوعْ تبدیل می‌شوند، و جملگی تلخی‌ها به چیزی که طعمی بسیار خاص امّا به‌هرحال شیرین دارند...
zohreh
در زمانه‌ی ما و در شرایط ما، از این بهتر زیستن، برای کسی چون من، ممکن نبوده‌است. برای آنکه همیشه بر سر اندیشه‌یی پای می‌فشرَد، البتّه در طول عمر دردهایی هست، و غم‌هایی، و اشک‌هایی، و بیکارماندن‌هایی، و زخم‌خوردن‌هایی، و گریه‌هایی از اعماق؛ و نگو که چگونه می‌توانم اینگونه زیستن را خوب و شاید خوبترین نوع زیستن بنامم.
zohreh
در حقیقت، جُز تو هیچ‌کس مرا چنان که باید نشناخته‌است و نخواهدشناخت: سراپا عیب بودنم را کم و کوچک بودنم را و همچون شبنمی از خوبی بر بوته‌ی بزرگِ گَزَنه بودنم را.
zohreh
با جهان، شادمانه وداع می‌کنم، با من عزادارانه وداع‌مکن!
zohreh
شاید سخت، شاید دردمندانه، شاید در فشار؛ امّا بدون شک به‌درستی زندگی خواهدکرد...
zohreh
کسی که مولوی را قدری بشناسد، حافظ را قدری بخواند، خیّام را گهگاه زیرلب زمزمه‌کند، و تک‌بیت‌های ناب صائب را دوست‌بدارد، چنین کسی به‌درستی زندگی خواهدکرد...
zohreh
کسی که در برابر باخ، بتهوون، و موتزارت، فروتنانه سکوت اختیارکند، به تارِ جلیل شهناز، عود نریمان، آواز شجریان و ترانه‌ی «اندک‌اندکِ» شهرام ناظری عاشقانه گوش‌بسپارد، چنین کسی به‌درستی زندگی خواهدکرد...
zohreh
کسی که سهراب را دوست داشته‌باشد، شاملو را احساس‌کند، فروغ را بستاید، و هر شعر خوب را آیه‌یی زمینی بپندارد، چنین کسی، به‌درستی زندگی خواهدکرد...
zohreh
بگذار یک لحظه پیرانه سخن‌بگویم: بچّه‌هایمان خیلی خوب هستند؛ به‌خصوص که در حدّ ممکن آزادانه رُشدکرده‌اند _ و درست. من هرگز آرزویی جز این نداشته‌ام که آنها با هنر آشنا باشند؛ یعنی با عُصاره‌ی اندوه و عُصاره‌ی شادی. غم، با چگالی بسیار بالا، شادی با غلظتی غریب: هنر همین است: موسیقی، نقّاشی، ادبیات...
zohreh
من، به‌مراتبْ بیش از شایستگی‌ام، شیره‌ی زندگی را مکیده‌ام، و اینک، هرچه فکر می‌کنم، می‌بینم که جُز شادی و آسودگیِ خاطرَت، چیزی نمانده‌است که بخواهم، و این نامه، صرفاً به همین دلیل نوشته شده‌است.
zohreh
من در این پنجاه‌سال، به همّت تو، بیش از هزار سال زندگی کرده‌ام...
zohreh
مگر انسان از یک بهار، یک تابستان، یک پاییز، و یک زمستان، چیزی بیشتر از چارفصلِ دلنشینِ پُرخاطره‌ی خوش‌خاطره آرزو دارد؟ مگر انسان از قدم‌زدنی کوتاه در زیرِ آسمانی اردیبهشتی، چه انتظاری دارد؟
zohreh
امّا چگونه به تو بگویم که به حالِ بسیاری از ظاهراً زندگان می‌توانی زارزار گریه‌کنی امّا نه به حالِ مُرده‌یی چون من، به حالِ ماندگان، نه به حال رفته‌یی چون من. مگر انسان از یک مهمانیِ دوروزه چه می‌خواهد؟ مگر انسان در عبورِ از کنار کوهستانهای جنگلیِ رفیع، و دشتهای سبزِ وسیع، چه توقّعی دارد؟
zohreh
یک ملّت همیشه می‌تواند خوشبخت‌تر از آنچه هست باشد؛ امّا برای فرد، خوشبختی، حدّوحسابی دارد، بدیهی‌ست که دلیل مسأله این است که انسان، در تفرّدش، در واحد محدود و کوچکی از زمانْ زیست می‌کند و آرزوهای فردی‌اش در محدوده‌ی همین زمانْ شکل می‌گیرد، حال آنکه ملّتها در بی‌نهایتِ زمان جاری هستند، و جهانِ نوشونده هر دم می‌تواند خالق آرزوها و آرمان‌های نو باشد.
zohreh
یک ملّت همیشه می‌تواند خوشبخت‌تر از آنچه هست باشد؛ امّا برای فرد، خوشبختی، حدّوحسابی دارد، بدیهی‌ست که دلیل مسأله این است که انسان، در تفرّدش، در واحد محدود و کوچکی از زمانْ زیست می‌کند و آرزوهای فردی‌اش در محدوده‌ی همین زمانْ شکل می‌گیرد، حال آنکه ملّتها در بی‌نهایتِ زمان جاری هستند، و جهانِ نوشونده هر دم می‌تواند خالق آرزوها و آرمان‌های نو باشد.
zohreh
در یادداشت‌هایی که برایت گذاشته‌ام و می‌توانی آنها را چیزی همچون یک وصیت‌نامه‌ی بازیگوشانه تلقّی‌کنی، به‌کرّاتْ گفته‌ام که از نظر شخصی و فردی، هر روز که بروم، بی‌آرزو رفته‌ام؛ چراکه سالهاست به همه‌ی خرده‌آرزوهای شخصی و فردی‌ام دست‌یافته‌ام. مطلقاً بی‌توقّع‌ام، ابداً تشنه نیستم، و چشم‌هایم به دنبال هیچ، هیچ، هیچ‌چیز نیست؛ امّا از نظر سیاسی، اجتماعی و ملّی، طبیعی‌ست که در آرزوی ژرفِ روزگارِ بسیار بهتری برای ملّتم و ملّت‌های سراسرِ جهان باشم، و این نیز آرزو یا آرمانی نیست که در جایی به انتهایی برسد.
zohreh
بگذار شادمانه بمیرم. و شادمانه‌مُردنْ ممکن نیست مگر آنکه یقین بدانم تو می‌دانی که بر این مُرده حتّی قطره‌یی نباید گریست.
zohreh
تو باید بدانی عزیز من باید بدانی که دیر یا زود __ امّا، دیگر نه چندان دیر __ قلبت را خواهم‌شکست؛ و کاری جز این هم نمی‌توان کرد. امّا اینک، علی‌رغم این شکستنِ محتومِ قریب‌الوقوع __ که می‌دانم همچون درهم‌شکستنِ چلچراغی بسیار ظریف و عظیم، فروریخته از سقفی بسیار رفیعْ خواهدبود __ آنچه از تو می‌خواهم __ و بسیاری از یاران، از یارانشان خواسته‌اند __ این است که دل بر مُرده‌ام نسوزانی، اشک بر گورم نریزی، و خود را یکسره به اندوهی گران و ویرانگر وانسپاری...
zohreh
تو برای من همانی که گفته‌ام: خوب و کامل‌کننده، پایگاه و تکیه‌گاه. یک سرود خوش از اعماق.
zohreh
لحظه‌های خشم، لحظه‌های قضاوت نیست، و انسان، بدونِ خشمی گهگاهی، انسان نیست، گرچه در لحظه‌های خشم نیز.
zohreh

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان