- طاقچه
- ادبیات
- طنز
- کتاب شعریکاتور
- بریدهها
بریدههایی از کتاب شعریکاتور
۲٫۹
(۴۱)
| شما! اون ته کلاس |
شاعر: آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید...
آدمها: بله؟
شاعر: اگه چیزِ خنده داری هست بگید ما هم بخندیم!
♡sana.m♡
| مخاطب فهیم |
شاعر: دوستان شرح پریشانی من گوش کنید...
دوستان: باشه، فقط یه لحظه اجازه بده بریم یه کاسه تخمه هم بیاریم که حین گوش دادن تخمه هم بخوریم.
شاعر: باشه. فقط خیلی نخورید، چون چربه و جوش میزنید.
♡sana.m♡
| چاق سلامتی |
شاعر: صبح است ساقیا...
ساقی: آره میدونم. صبح بخیر، خوبی؟
شاعر: ممنونم؛ چه خبر؟ دیشب خوب خوابیدی؟
♡sana.m♡
| بشکن بشکنه بشکن |
شاعر: ساغرم شکست ای ساقی...
ساقی: خاک تو سر دست و پا چلفتیت کنند؛ چند تا دیگه ساغر بهت بدم و زرت زرت بشکنی؟ هان؟
♡sana.m♡
| لقمان ادیب! |
شاعر: ادب از که آموختی؟...
مخاطب خاص: از خودت!
شاعر: از من؟
مخاطب خاص: آره دیگه! از خودت.
شاعر: شترق[ صدای سیلی ]
مخاطب خاص: چرا میزنی؟!
شاعر: بیادب خودتی و... آدمِ... فلانِ... و فلان
♡sana.m♡
| ملاک انتخاب همسر |
شاعر: یکی روبهی دید بیدست و پای...
مخاطب خاص: آخی! بمیرم الهی؛ خب؟
شاعر: بعد بهش گفت کی به توئه بیدست و پا زن میده؟ بیعرضهی بدبخت!
مخاطب خاص: اوا! چرا؟! حیوونکی.
♡sana.m♡
| پس چندتا؟ |
مخاطب خاص: چندتا شد؟
شاعر: چی چندتا شد؟
مخاطب خاص: همین زخمهایی که نشمردهایم!
شاعر: آهان! صبر کن... ۱۷ تا!
مخاطب خاص: ممنون.
شاعر: خواهش میکنم.
♡sana.m♡
شاعر: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی...
مخاطب خاص: ببخشید یه سوال داشتم از خدمتتون.
شاعر: بفرمایید جانم!
مخاطب خاص: پول این بسیار سفر را باید از کجا بیاریم؟
مستاجر
مخاطب خاص: سعدیا؟!
سعدی: بله؟
مخاطب خاص: مرد نکونام مگه سگ است که هفتتا جون داشته باشه که میگی نمیمیره هرگز؟
Afsoungar💜
شاعر: خبر آمد خبری در راه است...
مخاطب خاص: خب! اون خبری که تو راه بود چی بود؟
شاعر: این بود که خبری در راه است!
Afsoungar💜
شاعر: دل من گرفته زین جا، هوس سفر نداری؟
مخاطب خاص: چرا اتفاقاً! سفر؛ اون هم سفر آخرت!
Afsoungar💜
شاعر: آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید...
آدمها: بله؟
شاعر: اگه چیزِ خنده داری هست بگید ما هم بخندیم!
Afsoungar💜
شاعر: دیدی که رسوا شد دلم...
مخاطب خاص: نه! ندیدم!
شاعر: ندیدی؟ حیف؛ از دستت رفت.
Afsoungar💜
شاعر: چه کسی بود صدا زد سهراب؟
مخاطب خاص: حالا اون به کنار! چه کسی بود جواب داد «بله!» ؟
Afsoungar💜
شاعر: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند...
مخاطب خاص: خب؟ خب؟
شاعر: اصلاً به این فکر میکنند که برای تولید یک سانتیمتر خاک چند سال باید بگذرد که اینجوری خاک را نابود میکنند؟
Afsoungar💜
شاعر: یکی روبهی دید بیدست و پای...
مخاطب خاص: آخی! بمیرم الهی؛ خب؟
شاعر: بعد بهش گفت کی به توئه بیدست و پا زن میده؟ بیعرضهی بدبخت!
Afsoungar💜
شاعر: بیا تا قدر یکدیگر بدانیم...
مخاطب خاص: باشه! قدر تو چنده؟
شاعر: نمیدونم؛ قدر خودت چنده؟
مخاطب خاص: والا منم نمیدونم.
شاعر: پس بیخیال، بیا تا قدر یکدیگر ندانیم، اصلاً مگه بیکاریم؟
Afsoungar💜
شاعر: سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند...
سرو چمان: ای بابا! مگه من گاوم؟
شاعر: اوه! ببخشید. بگم سروم چمان من چرا میل غذا نمیکند خوبه؟
سرو چمان: باز این بهتر از قبلیه.
شاعر: باشه.
mahsa
شاعر: روزی تو خواهی آمد.
مخاطب خاص: معلوم نیست، شاید هم شب اومدم؛ حالا قبلش یه زنگ میزنم خبرت میکنم.
شاعر: باشه، مخلصم.
mahsa
شاعر: چنان مستم، چنان مستم، چنان مستم من امروز...
مخاطب خاص: اوه! پلیس داره میاد!
شاعر: چنان خوشحالم، چنان خوشحالم، چنان خوشحالم من امروز...
مخاطب خاص: خب پلیس رفت.
شاعر: چنان مستم...
Pariya
حجم
۱۱۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۱۱۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
قیمت:
۴,۹۰۰
تومان