بنابراین میتوان گفت فلسفه اندیشهای معطوفبه آنچه هست نیست بلکه تفکری است در باب آن چیزی که نیست؛ نه دربارۀ قراردادها بلکه دربارۀ درهمشکستن قراردادها. فلسفه تفکری است منحصراً علاقهمند به روابطی که رابطه نیستند.
MARY
ژرفترین مفاهیم فلسفی چیزی شبیه این به ما میگویند: «اگر میخواهید زندگی شما معنایی داشتهباشد، باید رخداد را بپذیرید، باید از قدرت فاصله بگیرید و باید بر تصمیم خویش ثابتقدم باشید.»
shogun
فلسفه زمانی به ارائۀ اصول بنیادین هستی دلمشغول بود و زمانی خود را به ساحت زبان محدود ساخت.
شهریار شهر عشق
رابطۀ پارادوکسیکال وجود دارد، یعنی رابطهای که رابطه نیست __ یک وضعیت گسست __ آنگاه فلسفه میتواند رخ نماید.
MARY
میتوانیم بگوییم که میان قدرت و حقیقت نوعی فاصله وجود دارد _
MARY
در این میانه ما یک رابطۀ واقعی را فاقدیم؛ بنابراین مباحثه بهراستی مباحثه نیست بلکه یک رودررویی است. آنچه برای هر یک از خوانندگان این متن روشن است این است که ماجرا اینگونه نیست که یکی دیگری را متقاعد کند بلکه در پایان هر بحثی یک فرد پیروز است و دیگری شکستخورده
MARY
فلسفه __ پیش از هر چیزی __ این است: ابداع مفاهیم جدید.
MARY
این تعریف بیش از حد توتولوژیک است.
سينا
پارادوکسیکال منجر نمیشوند بلکه بالعکس، رابطهای معمول و قانونبنیان به وجود میآورند.
همه به آسانی این را دریافتهاند که دیر یا زود اپوزیسیون جای اکثریت فعلی را میگیرد (و این همان چیزی است که از آن بهاصطلاح به عنوان «تناوب دموکراتیک» یاد میشود) . درواقع، برای پارلمانتاریسم ضرورت دارد که میان دو گروه وجه مشترکی وجود داشته باشد؛ چون اگر شما
سينا
کنون میتوانیم وظایف فلسفه را با توجه به وضعیتهای ذکرشده جمعبندی کنیم:
نخست: پرتوافکندن بر انتخابهای بنیادین تفکر. همانگونه که آلتوسر میتوانست بگوید در «وهلۀ نهایی» چنین انتخابهایی همیشه میان امور پُرمنفعت و امور بری از منفعت است.
دوم: پرتوافکندن بر فاصلۀ میان تفکر و قدرت، میان حقایق و دولت؛ سنجش این فاصله و دانستن اینکه این فاصله قابلعبور است یا نه.
سوم: پرتوافکندن بر ارزش استثنا.
MARY