بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من زنده‌ام | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب من زنده‌ام

بریده‌هایی از کتاب من زنده‌ام

نویسنده:معصومه آباد
انتشارات:انتشارات بروج
امتیاز:
۴.۷از ۸۲۶ رأی
۴٫۷
(۸۲۶)
دخترم رنج و درد همزاد آدمی است. سختی‌ها آدم را بزرگ و عاقل می‌کند و آدم هر چه بزرگ‌تر می‌شود مشکلاتش هم با خودش بزرگ می‌شوند. باید بدانی راه‌حل مشکلات در خود مشکلات است، فقط باید با تفکر و تلاش آن را پیدا‌ کنی. آن وقت می‌توانی بر مشکلاتت غلبه ‌کنی.
مرجان
مادرم می‌گفت: گول قشنگی کسی یا چیزی را نخورید. بعضی‌ها مثل گل خرزهره قشنگ هستند اما با ده من عسل هم نمی‌شود آنها را بخوری.
مرجان
به مقصد نگاه کن، آرزوها قشنگ نیستند، این فاصله‌ی رسیدن به آرزوهاست که قشنگ است.
1450
به قولم وفا کردم و برای بار سوم اما با وقفه‌ی دو ساله دو کلمه نوشتم: - من زنده‌ام... بیمارستان الرشید بغداد معصومه آباد ۶۱/۲/۲۵
Sadr
همسایگی بین ما و عراق جز رنج و مصیبت و محنت هیچ معنایی نداشت. جایی که بین ما و آنها شباهتی نیست همسایگی معنا ندارد. این همسایگی مکانی بسیار دور دور دور است.
Sadr
اینجا جایگاه ابدی زندانی است. پرسیدم: جایگاه ابدی؟ یعنی زندانیان اینجا محکومیت‌شان معین نیست، یعنی تاریخ آزادی ندارند. اینجا کسی به آزادی و دنیای بیرون فکر نمی‌کند؟ - نه؛
Sadr
بعد از مدتی با این زندانبان نسبت خویشاوندی و دوستی پیدا خواهید کرد. بستگانتان را به فراموشی می‌سپارید و آرزوهایتان کوچک و ناچیز می‌شود و بزرگ‌ترین آرزویتان این می‌شود که خورشید را چند لحظه‌ای ببینید یا یک ملاقه شوربا اضافه بگیرید یا فراتر و روحانی‌تر یک کتاب قرآن یا روزنامه هم به شما بدهند.
Sadr
چگونه انسانی؛ انسان دیگری را می‌زند، تکه پاره می‌کند و می‌کشد. این خوی وحشی‌گری از کجا آمده بود؟ چرا جنگ می‌توانست تا به این حد چهره‌ای خشن و زشت داشته باشد؟
Sadr
بلافاصله بعد از وارسی‌های اولیه می‌خواستیم همسایه‌ها را بشناسیم به این امید که همان همسایه‌های قبلی باشند. به دیوار ضربه زدیم. پانزده، بیست و هفت، یک، بیست و هشت، «سلام» ، بلافاصله جواب دادند: سلام، خواهرها خوش آمدید.
Sadr
عکس را که دیدم، بغضم ‌ترکید، تبسمی تلخ بر لبانت بود که می‌خواست همه‌ی رنج‌های اسارت را کتمان کند. با دست، بینی و لب‌هایت را می‌پوشاندم و فقط به چشم‌هایت خیره می‌شدم؛ غم و غصه در نگاهت موج می‌زد. دوباره دست روی چشمانت می‌گذاشتم و به لب‌هایت خیره می‌شدم. تبسمی تلخ بر لبانت نشسته بود که می‌خواست همه‌ی رنج و سختی اسارت را کتمان کند. با خودم گفتم: معصومه؛ چقدر تلاش کرده‌ای که همه‌ی لحظه‌ها و روزها و خاطرات را در دو کلمه خلاصه کنی؛ دو کلمه‌ای که می‌خواستی با نوشتن‌شان به قولی که داده بودی وفادار بمانی: «من زنده‌ام...»
Sadr
خدا را شکر، خواهر شما هم شماره‌ی اسارت گرفته. نمی‌دانستم منظورش چیست یا شاید نمی‌توانستم منظورش را بفهمم، گیج شده بودم. گفتم: یعنی آزاد شده؟ - نه یعنی پیدا شده و صلیب سرخ، اسارتش رو تایید کرده، دستخط خواهرتون رو می‌شناسید؟ - حتماً می‌شناسم - بفرمایید، اینم از نامه‌ی آبی که اولین نامه‌ی اسراست و یک عکس که صلیب سرخ از اونها گرفته. نامه را دیدم: «من زنده‌ام- بیمارستان الرشید بغداد؛ معصومه آباد»
Sadr
می‌دانم که در روزهای خون و آتش و جنگ از صلح و از زندگی و از عشق ‌گفتن شاید از دید خیلی‌ها بی‌معنا و مفهوم باشد. اما از دید من درست امروز وقت گفتن است. امروز که مردن و زندگی ارزان است. امروز که جنگ دارد ما را به امتحان‌ و بلا می‌کشاند. اگر ازدواج برای تکامل و تکمیل شدن‌ است من برای طی این مسیر نیازمند کسی هستم که بال باشد برای پرواز، پا باشد برای رفتن. چشم باشد برای دیدن.
Sadr
آقا سنگر کوچک و جمع وجوری سر ‌کوچه ساخته بود که با دیدن آن یاد قبرهایی می‌افتادم که برای مراقبه و غلبه بر ترس از مرگ در آنها می‌خوابیدیم. کف سنگر یک پتو و یک بالش کوچولو انداخته بود. یک توری هم به عنوان سقف سنگر کار گذاشته بود که پشه و مارمولک و جانوران موذی نتوانند وارد آن شوند. با دیدن این همه ذوق و سلیقه‌ لبخندی زدم و گفتم: آقا اینکه سنگر نیست. این مثل تخت ملکه‌هاست. بغلم کرد و پیشانی‌ام را بوسید و گفت: مگه تو چی از یه ملکه کمتر داری، تو هم ملکه‌ی بابایی دیگه!
Sadr
من زنده‌ام که فراموش نکنیم ما آزادگان هنوز شب‌ها با کابوس زندان الرشید و استخبارات، قتلگاه‌های عنبر، رمادیه، تکریت و موصل از خواب می‌پریم بی‌آنکه سازمان‌های مدافع حقوق بشر به آن همه جنایات پاسخی داده باشند.
Sadr
راه می‌رفت و می‌گفت اسم مرا بگذارید حیران. اگر کسی عزت صدایش می‌زد برنمی‌گشت و جواب نمی‌داد و می‌گفت من حیرانم.
کاربر ۱۳۶۴۰۹۸
همه‌ی ایرانی‌ها جاروکش نیستند، انقلاب خمینی انقلاب جاروکش‌ها بود.
saaadi_h
جمعیت حقوق‌دانان طی بیانیه‌ای با تأکید بر مقصر بودن دولت در آتش‌سوزی سینما رکس اعلام کردند: مگر ممکن است در شهری که دارای عظیم‌ترین تأسیسات نفتی است و مجهزترین سیستم آتش‌نشانی را دارد اتومبیل‌های آتش‌نشانی بدون آب بمانند.
saaadi_h
. همه به سمت سینما که به گوری بزرگ تبدیل شده بود می‌دویدند. بوی گوشت سوخته‌ در تمام شهر پیچیده بود.
saaadi_h
میگ‌ و میراژهایی که بمب بر سر ما می‌ریختند هدیه‌ی شوروی و فرانسه بودند و مواد اولیه‌ی بمب‌های شیمیایی گاز خردل و سیانور، تحفه‌ی آلمان به رژیم بعث عراق بود. هواپیماهای خبرچین آواکس و ناوهایی که نفت‌کش‌های عربستان و کویت را اسکورت می‌کردند، همه چشم‌روشنی آمریکا به صدام
Alireza
همانقدر که در آغاز اسارت غافلگیر شده بودم که چگونه در خاک میهنم، در شهر خودم، جلو چشم همه‌ی برادرانم نیروهای بعثی از زیر لوله‌های نفت مثل قارچ سر بلند کردند و مرا به اسارت بردند، آزادی هم مثل یک فرود اضطراری سخت مرا غافلگیر کرده بود.
Zeinab

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰
۵۰%
تومان