بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پپر و گل‌های کاغذی | طاقچه
تصویر جلد کتاب پپر و گل‌های کاغذی

بریده‌هایی از کتاب پپر و گل‌های کاغذی

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر
از کنار حصار فلزی، که یاس‌ها آن را پوشانده بود، می‌گذشتیم. آفتاب اُریب می‌تابید روی صورتم و برگ یاس‌ها، که حالا سبزیشان زردی غبارآلودی داشت و آسفالت داغ، که ورم کرده بود و پا که می‌گذاشتی، ورمی‌آمد. دست راستم دریا بود که زیر هوای تابستان، رگه‌های نفت کدرش کرده بود و بوی زُهم ماهی و شرجی می‌داد. هوا گرم و هُرم آفتاب روی گرده‌ام بود. دریا انگار نفس می‌کشید و نفسش دَم داشت و سنگین بود. زیردست، در ساحل آن‌طرف، باغ‌ها و نخلستان‌ها با شاخ‌وبرگ‌های سبز دیده می‌شد که دل هوای سایه‌شان را می‌کرد، آن‌جا که بوی خوش بوته‌های حنا بود و خنکی مرطوب کناره‌ها.
sadafi
«هر کی یه طرز فکری داره و یه نوع هدفی، اعتقادی. وقتی هم حال و هوا مساعد باشه، دیگه هیچ. حالا تو می‌خوای عوض‌اش کنی، مگه نه؟ مگه می‌تونی، اینم عاشق بود. جوهر داشت و سر نترس. همیشه تو دلش هیاهو بود، می‌خواست سپر باشه، می‌خواست عوض کنه، می‌خواست...»
sadafi

حجم

۹۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد