بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آسیاب کنار فلوس | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آسیاب کنار فلوس

بریده‌هایی از کتاب آسیاب کنار فلوس

۳٫۵
(۱۷)
باب گفت: «میس، یک سگ نگه دارین! از هر مسیحی و دوستی که بگین بهتره.»
zohreh
برای جوانان هیچ قابل درک نیست. جوان از خود می‌پرسد: «اینها چرا گاهی اوقات به شور نمی‌آیند و شاد نمی‌شوند؟ اگر بخواهند کار آسانی است.»
zohreh
خطر نومیدی، در زندگی کند و دگرگون شده‌ای است که از پی ماجرا می‌آید، آن‌گاه که درد کهنه شده است و دیگر با شدت تأثری همراه نیست تا عواطفی را به هیجان آورد که در برابرش واکنش نشان دهند؛ و آن زمانی است که روزها با یکنواختی عجیب و ملال انگیزی از پی هم می‌آیند و شکنجه و عذاب حالت چیزی عادی و روزمره را می‌یابند.
zohreh
همان طور که درد شدید خود اغلب محرکی است و تولید هیجانی می‌کند که نیرویی گذرا است، آشفتگی و تشویشی هم که همراه با تکان‌های اولیه ناراحتی در می‌رسد حاوی چیزی است که شخص را در برابر ناراحتی یاری می‌دهد.
zohreh
مگر نه این است که علم به ما می‌گوید که بزرگ‌ترین کوشش‌ها مصروف اثبات وحدتی است که بزرگ‌ترین چیزها را با خردترین چیزها پیوند می‌دهد؟
zohreh
آدم در نبود روزنه‌ای، گریزگاهی به سوی چیزی زیبا و فخیم و شریف خفه می‌شود؛ آدم حوصله‌اش از این مردان و زنان کسل‌کننده سر می‌رود.
zohreh
ایمانشان به «ذات نادیده»، تازه اگر یک وقت تظاهر کند، بیشتر صورت شرک گونه دارد، مفاهیم اخلاقی‌شان، اگر چه با سماجت رعایت می‌شوند، ظاهرآ معیار و مبنایی بجز عادات و رسوم موروثی و نیاگانی ندارند. آدم نمی‌تواند در میان چنین مردمی زندگی کند، آدم در نبود روزنه‌ای، گریزگاهی به سوی چیزی زیبا و فخیم و شریف خفه می‌شود؛ آدم حوصله‌اش از این مردان و زنان کسل‌کننده سر می‌رود.
zohreh
در این‌جا شخص بی‌آموزش و بی‌تهذیب، افکار و تصورات و عاداتی پیدا می‌کند و بی‌گمان این بی‌رنگ‌ترین شکل زندگی است، حرمت آمیخته به غرور در درشکه‌ای قدیمی ساخت؛ دنیاداری بی‌اجزاء تبعی.
zohreh
این روستاهای قناس و اسکلت گونه و رنگ و رو مرده و بی‌فروغ چشم کناره رُن با این احساس مرا می‌آزارند که زندگی بشری، بخش بیشتر آن هستی‌ای است محدود، زشت، و پر از نک و نال، که نزول مصیبت آن را اعتلا نمی‌بخشد، بلکه برعکس مفهوم ابتذال را در کمال آن جلوه می‌دهد، و من معتقدم که زندگی‌هایی که این خرابه‌ها بازمانده آنند جزیی از مجموعه نیروی حیاتی پنهان و پیچیده‌ای است که با نسل‌ها از مورچگان و سگان آبی، روفته خواهد شد و در همان دیار فراموشی سقوط خواهد کرد.
zohreh
اینو از من بشنو. بد اینه که دنیا به کام ناکسانه. این کار شیطانه.
zohreh
هنگامی که مقهور بیماری هستیم انجام وعده‌هایی که چون نیروی سابق بازآمد آن‌ها را زیر پا می‌گذارد و می‌شکند، امکان‌پذیر می‌نماید.
zohreh
بسی، بذار صورتت را ببوسم، و بذار از هم به دل نگیریم. ما دیگه جوان نخواهیم شد... حریف این روزگار نشدم!
zohreh
چیزی که شکست دیگه جای اولش را نمیگیره
zohreh
این احساس مسرت، چیز پیچیده‌ای است که تنها از بدخواهی خام فراهم نیامده بلکه لذت ناشی از خرسندی خاطر از خود نیز با آن درآمیخته است. دیدن دشمنی که در خفت و خواری سقوط کرده رضایت خاطری به آدم می‌بخشد، اما این مسرت در قیاس با شادی و خشنودی خاطری که از دیدن دشمن، در موضع و مقامی دست می‌دهد که خفت و خواری ناشی از عمل خیرخواهانه ما و گذشت و لطف ما نسبت به او است. نمودی ندارد.
zohreh
اشخاص مرفه، گاه گداری، اگر راه دستشان باشد و مزاحم و مانع کارشان نباشد، برای سرگرمی دست به انتقامجویی می‌زنند؛ و این انقامجویی‌های خالی از شور و ناچیز، اثرات زیادی در زندگی دارند، انواع و اقسام رنج‌های بامزه را با درجات مختلف شامل می‌شوند، از محروم کردن یک فرد شایسته از کار تا بدنام کردن اشخاص در صحبت‌های نااندیشیده و ابتدا به ساکن.
zohreh
از گفته‌های اشخاص آشنا به تاریخ دریافته‌ام که نوع بشر علاقه‌ای ندارد به این‌که در بررسی اعمال فاتحان بزرگ زیاد مته به خشخاش بگذارد، اگر پیروزی‌شان در «جهت صواب» باشد.
zohreh
چه جای تعجب وقتی بین جهان درون و جهان برون دوگانگی باشد این برخوردهای دردناک ناگزیرند.
zohreh
در این دنیا همه انگار با او سخت و نامهربان بودند، و از آن گذشت و محبتی که مواقع بازسازی خیالی دنیا می‌دید، اثری نبود. در کتاب‌ها مردمی بودند که همیشه سازگار و مهربان بودند و از کارهایی که دیگران را شاد می‌کرد لذت می‌بردند، و مهربانی‌شان را با سرزنش کردن دیگران نشان نمی‌دادند. دنیای بیرون از کتاب، دنیای خوشی نیست، به نظرش دنیایی آمد که در آن مردم با کسانی بهتر رفتار می‌کردند که نسبت به آن‌ها ادعای محبت نداشتند و آن‌ها را از خود نمی‌دانستند. و برای ماگی اگر زندگی عشق و محبتی نداشت، پس چه چیز داشت؟
zohreh
اکنون ناگهان احساس ناکامیابی کرد، چرا که کم‌تر از دیگران می‌دانست.
zohreh
فراموش نکن که تنها گرفتن سر طناب شرط نیست، طناب را باید کشید. اشتباه شما جوان‌هایی که پولی در جیب و چیزی در کله ندارید این است که فکر می‌کنید اگر دستتان را به جایی بند که کت‌تان تمیز بماند و دختران فروشنده شما را به جای اشخاص محترم و خانواده‌دار بگیرند، بهتر در زندگی پیش می‌روید.
zohreh

حجم

۷۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

حجم

۷۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان