بریدههایی از کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد؟
۳٫۹
(۴۲۱)
خواسته یا ناخواسته به این دنیا آمدهایم. به این دنیای بیارزش. اما یادتان باشد که باور ما ارزش این هستی است. شش دهه از عمرم میگذرد. شاید دیر به این نکتهی مهم رسیدهام اما این مهم نیست. مهم این است که من رسیدهام...
arsz
وقتی که کلمات در ذهن آدم بیارزش جلوه میکند بیهدف خرجشان میکنی.
Parsa sh
پیشانیاش را میگیرد. آهی میکشد و میگوید: فقط مدرسه نیست، هر جا میروی همینطور است. کوچه و خیابانها از گند و کثافت پر شده. من که چند کلاس سواد بیشتر ندارم به خدا بیشتر از اینها حالیام میشود. من نصف عمرم را در روستا توی پهن طویلهها زندگی کردم. کارم تمیز کردن طویله بود. همان جا هم مشقهایم را مینوشتم. باور میکنی؟ اما زندگی در طویله من را گاو نکرد. نمیدانم اینها کجا زندگی میکنند که اندازهی گاو هم نمیفهمند. احترام و حرف درست و حسابی هم که هیچ. اینها میخواهند بشوند دکتر و مهندسهای آینده؟ اینها میخواهند این مملکت را اداره کنند؟ این مملکت که...
Ehsanism
مجموعه داستان «آواز گوسفندها» نشر نیماژ سال ۹۴
رمان «روزگار فراموش شده» نشر شهرستان ادب سال ۹۴
رمان «من بن لادن را کشتم» در دست تحریر
Amin
این زندگی در کل بیارزشتر از آن است که دربارهاش حرفی بزنیم.
~sahar~
احساس میکنم تکه سنگی شدهام که باید تا آخر عمر به گوشه اتاق نگاه کنم.
Rghaf
همهی ما دیوانه هستیم و ما که ادبیات خواندهایم با لفظ قلم حرف زدن بهتر میتوانیم دیوانگیمان را مخفی کنیم.
Rghaf
چقدر بد است که یک نفر نتواند از بین خنده، گریه، فریاد و چیزهای دیگری که میتواند آدم را خالی کند یکی را انتخاب کند.
Rghaf
صحبتهای ما چیزی جز اتفاقات تلخ روزمره نیست. مگر اتفاق شیرینی هم میافتد که برای هم تعریف کنیم؟
Rghaf
راستی چرا ما از مردهها میترسیم؟
Rghaf
به پسربچه حسودیام میشود. ای کاش همسن او بودم و من هم پیتیکو پیتیکو میکردم. میرفتم در قالب زورو یا مرد عنکبوتی یا شاید هم بتمن و سوپرمن و خودم را قدرتمندی میدیدم که هر کاری میتواند بکند.
Rghaf
ببین من این آدم اتوکشیدهای که میبینی نیستم.
Rghaf
صورتهایشان را مثل یک عروسک بچهگانه که برای جذب مشتری زیبا میشود، آرایش کردهاند. طوری که حتا بوی مواد آرایششان را هم حس میکنم. پرههای دماغ یکیشان مثل پرههای دماغ الاغی که یونجهاش دیر شده، باز و بسته میشود
Rghaf
آن احمق بیشعوری که سر کلاس درس همهی اتفاقات تاریخی و مسائل دینی را به شما جوری غیر از واقعیتش میگوید هم خائن است. آن بیشعور به باور شما خیانت میکند.
Rghaf
ما مردها گاهی چنان سیمهایمان اتصالی میکند که بیجهت حرفهای احمقانهای میزنیم و بحث را به جایی میکشانیم که جز آزار زنها سودی ندارد. اما بعدش هم مثل سگ پشیمان میشویم.
Rghaf
همین چند تا مجله و کتاب به قول شما آبکی هم نبود که دیگر هیچی. بابا این رمانها و شعرهای روشنفکرانه خفهمان کرد. ما که چیزی نمیفهمیم. زنهای خانهدار چه کار دارند به فلسفه و رمانهای درهم و برهم و چه میدانم این ادا و اصولها. با طرف داری با زبان خودش حرف میزنی نمیفهمد. آن وقت انتظار داری که داستانهایی چاپ کنیم که برای فهمیدنش مثل چند لایه شکم آدم، آن را بشکافند و به اصل ماجرا برسند. کجایی عزیزم؟ بیشتر زنها شب از خستگی مثل مرده میافتند و صبح خستگیشان در نرفته از خواب بیدار میشوند و میروند سر کار و زندگیشان.
Rghaf
شاید همین سادگی زندگی من است که خیلیها چشم دیدنش را ندارند.
Rghaf
زندگیهایی که همیشه یک روال معمولی را طی میکنند، خوب نیستند. باید دعوا و بحثهایی پیش بیاید که هر دو طرف همدیگر را بهتر بشناسند
Rghaf
لحظهای به خودم میگویم خودت را کشتی با غم و غصهی عالم.
Rghaf
احساس پوچی میکنم. احساس میکنم که یک موجود یخ زدهام.
Rghaf
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
قیمت:
رایگان