بریدههایی از کتاب دختری از پرو
نویسنده:ماریو بارگاس یوسا
مترجم:خجسته کیهان
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۳۵ رأی
۳٫۶
(۱۳۵)
تحقیر جهان صنعتی از سوی هیپیها باعث شده بود که اشکال مختلف صنایع دستی را احیا کنند و کارهای دستی را با حالتی افسانهآمیز توأم سازند: آنها کیف میبافتند و صندل، گوشواره، گردنبند، تونیک، عمامه و اشیا زینتی میساختند.
مهلا
زنده ماندن بدون پول در نپالِ دوستدار معنویت سختتر از اروپای مادی بود.
alireza atighehchi
ـ این که ما هنوز احساس غربت میکنیم تقصیر فرانسه نیست، مشکل از خودمان است دوست عزیز. سرنوشت و حرفهمان چنین است و ما را برای همیشه دچار غریبگی میکند، وجود داشتن و در عین حال نداشتن، بودن و در عین حال نبودن.
زهرا
اما مدتی بعد هنگام خداحافظی احتیاط را فراموش کرد(...). پس از این که برای رفتن به هتل از میدان سن ژرمن عبور کردم، ایستادم تا بار دیگر ببینمش. هنوز همانجا کنار کافه دوماگو بود، پیکری روشن و زردپوش با کفشهای سفید که دور شدنم را تماشا میکرد. برایش دست تکان دادم. او هم دستش را با چتر گلدار تکان داد
وحید
فردا برای صرف چای به مهمانی فرح دیبا، همسر شاه ایران که در سفری خصوصی به پاریس آمده میرو
مسافر خسته
ساختمان با ابهت قصر گارنیه (اپرای پاریس) که نقاشیهای مارک شاگال سطح داخلی گنبدش را مزین کرده بود،
Mahtab
«راستی از رفیق ژان چه خبر؟ برگشته پرو تا انقلاب راه بیندازد؟»
ـ آره، چند ماه است، و از آن وقت از او و سایرین بیخبرم. شاید هم ویر انقلابیاش خوابیده باشد، و همهی چریکها برگشته باشند خانه و ماجرا را فراموش کرده باشند.
Mahtab
تو همیشه میخواستی نویسنده شوی، بیآنکه جسارتش را داشته باشی. حالا که تنها میشوی میتوانی از فرصت استفاده کنی، و به این وسیله کمتر برای من افسوس بخوری. اعتراف کن که برای رمانت بهترین سوژه را به تو دادهام
سعید ص.
این همان کلیسای جامع بود، مکانی که شاهد چند قرن تاریخ فرانسه بود، همان که به ویکتور هوگو الهام بخشیده بود تا رمانی بنویسد که در دوران کودکی در میافلورس، وقتی با عمه آلبرتا زندگی میکردم، چنان مجذوبم کرده بود؟
سعید ص.
سود ماهانهی دریافتیام فقط برای یک زندگی توأم با قناعت کفایت میکرد. باید از رستورانهای گران قیمت و کنسرتها صرفنظر میکردیم، بیش از هفتهای یک بار به سینما نمیرفتیم و تنها هنگامی که مارسلا کارت دعوت دریافت میکرد به تئاتر میرفتیم. اما زندگی بدون قرض چه آسوده بود!
armind
گفت: «این را هم بدان که به عنوان همسر از آنچه حقم است صرفنظر میکنم و از تو هیچ چیز نمیخواهم، حتی نه یک سانتیم.»
در حالی که در را به آرامی میبستم در دل گفتم: «واقعاً لطف میکنی، اما تنها چیزی که حقت است قرضهایی است که بالا آوردهام، و وام آپارتمانی که حتماً بهزودی از من میگیرند.»
armind
شب از فکر او و عمه آلبرتا چشم برهم نگذاشتم. وقتی عاقبت به خواب رفتم، در رؤیایی وحشتناک آن دو را دیدم که بیاعتنا به التماسهای من که میخواستم اختلافاتشان را مثل آدمهای متمدن حل و فصل کنند، بهشدت به جان هم افتاده بودند. عمهام دختر شیلیایی را متهم میکرد که نام جدیدش را از یکی از شخصیتهای فلوبر دزدیده است. آشفته و خیس عرق در میان میومیوی شبانهی گربهها بیدار شدم.
armind
چریک من بسیار زیبا و طناز بود.
armind
ژاپنیها بیش از هر چیز از خودنمایی نفرت دارند. در اینجا متمایز کردن خود از دیگران، در هر مورد که باشد، رفتار بدی تلقی میشود. برای همین است که ثروتمندان مانند فقرا لباس میپوشند و بالعکس.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
تو مرد خوبی هستی، اما عیب بزرگی داری: بلندپرواز نیستی. همین چیزهایی که به دست آوردهای راضیات میکند، نه؟ ولی اینها هیچ نیستند، پسر خوب. به همین خاطر است که نمیتوانم زنت شوم. من هرگز نمیتوانم به آنچه دارم راضی باشم، همیشه بیش از آن میخواهم
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
نمیدانی چقدر از دیدنت خوشحالم. میدانم با این که در اینجا یک میلیون گرینگو (خارجی) میشناسم، تو تنها دوستم هستی. دوستی به سبک پرو، یعنی دوستی تا مغز استخوان. باید بگویم که دوستیهای اینجا بسیار سطحی هستند. انگلیسیها آنقدر وقت ندارند که برای دوستی تلف کنند.
مهلا
حالا بدون تلخی یا نفرت از او یاد میکردم، حتی با گونهای عاطفه، زیرا پی برده بودم که بد شانسیهای احساسیام بیشتر ناشی از خودم بود تا او، زیرا او را طوری دوست داشتم که او هرگز قادر نبود همانطور دوستم بدارد، اگرچه در فرصتهای نادری کوشیده بود: و همانها باشکوهترین خاطراتم از زندگی در پاریس بود.
alireza atighehchi
و فردا برای صرف چای به مهمانی فرح دیبا، همسر شاه ایران که در سفری خصوصی به پاریس آمده میرود
shaghayegh
در واقع پاریس زیباترین شهر جهان بود، اما همهی سالهایی که در آن زندگی کرده بودم موجب فراموشیام شده بود: پیرامونم همه چیز زیبا بود، اما من آنها را نمیدیدم. به همین خاطر آن چند روز از گردشگری در شهر برگزیدهام به اندازهی دایی آتولفو لذت بردم.
alireza atighehchi
او دیگر آن دختر جوان آسیبپذیر نبود که به یاری جسارت و ارادهای کمنظیر زندگی فقیرانه را پشت سر نهاده بود، حالا به زنی پخته تبدیل شده بود، زنی که زندگی را جنگلی میپنداشت که فقط بدترین موجودات در آن موفق میشوند و برای جلوگیری از شکست و پیمودن سلسله مراتب اجتماعی آمادهی دست زدن به هر کاری بود. واقعاً حاضر بود برای این که بدون هیچ دردسری ثروت شوهرش را به چنگ آورد، او را به آن دنیا بفرستد؟
alireza atighehchi
حجم
۳۴۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۳۴۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۱۸۵,۰۰۰
۹۲,۵۰۰۵۰%
تومان