بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری از پرو | طاقچه
۳٫۶
(۱۳۵)
کتاب‌های پل فاول، ژول ورن و الکساندر دوما و بسیاری دیگر را می‌داد تا بخوانم. این کتاب‌ها مغزم را پر کرده و باعث این فکر شده بودند که در فرانسه زندگی جالب‌تر، زیباتر و شاد‌تر و بسیار بهتر از مابقی جهان است.
𝘙𝘖𝘡𝘈
مثلاً به برنامه‌های آینده‌ام، وقتی پس از گرفتن مدرک وکالت از طرف وزارت امور خارجه به پاریس می‌روم تا به عنوان دیپلمات مشغول کار شوم ـ
𝘙𝘖𝘡𝘈
ـ من نه می‌دانم خوشبختی چیست، نه می‌خواهم بدانم ریکاردیتو. اما یقین دارم این چیز رمانتیک و چرندی که تو فکر می‌کنی نیست. پول امنیت می‌آورد، خاطر را آرام می‌کند و اجازه می‌دهد بی‌آن که به فکر فردا باشی، واقعاً از زندگی لذت ببری. تنها خوشبختی‌ای که می‌تواند نصیب آدم شود همین است.
میشه گفت کتابخوان
هیچ چیز مثل بگومگو عشق را زنده نگه نمی‌دارد
محمدرضا
روز‌ها کبوتر‌ها برای خوردن دانه‌های ذرتی که مارسلا برایشان لب پنجره می‌گذاشت می‌آمدند (من مسئول تمیز کردن فضله‌ها بودم).
armind
سیمون گفت: «تو متوجه نشدی، ولی النا هم همراهت می‌گریست. من هم اگر بلژیکی نبودم حتماً همراهی‌تان می‌کردم. اجداد یهودی‌ام به اشک ریختن متمایل بودند، اما خون بلژیکی غلبه کرد. یک بلژیکی به خودش اجازه نمی‌دهد مثل امریکای لاتینی‌ها و آدم‌های مناطق حاره احساساتی شود.» النا که جامش را بلند می‌کرد گفت: «به سلامتی دختر بد، آن زن افسانه‌ای! زندگی من چه کسالت‌آور بوده، خدایا!»
armind
ایلارک شاسکا (ستاره‌ی صبح)
Mahtab
با از میان رفتن یک نسل از افراد سرشناس ـ فرانسوا موریاک، آلبر کامو، ژان پل سارتر، ریمون آرون، مرلو پنتی و آندره مالرو ـ این سال‌ها با کاهش نامحسوس در کیفیت فرهنگ همراه بود به طوری که پیشوایان فکری به جای نوآوری منتقد شدند،
kbxr
ژاپنی‌ها بیش از هر چیز از خودنمایی نفرت دارند. در این‌جا متمایز کردن خود از دیگران، در هر مورد که باشد، رفتار بدی تلقی می‌شود. برای همین است که ثروتمندان مانند فقرا لباس می‌پوشند و بالعکس.»
زهرا
یک بار چندین سال پیش در همین اتاق از من پرسیدی خوشبختی برایم در چه چیزی است؟ و من جواب دادم در پول است، آشنایی با مردی قدرتمند و بسیار پولدار. ولی اشتباه می‌کردم. حالا می‌دانم که خوشبختی من تو هستی.
alireza atighehchi
با حالتی بسیار جدی و کمی تحقیر‌آمیز نگاهم کرد و گفت: «چه آدم ساده‌ای هستی! چه توهماتی!» و با چالشی در نگاهش ادامه داد: «تو مرا نمی‌شناسی. من تمام عمر را فقط با مردی به سر خواهم برد که دارای ثروت و قدرت بسیار زیادی باشد. و تو بدبختانه هرگز چنین مردی نخواهی بود.»
armind
من صلح‌طلبی هیپی‌ها را می‌پسندیدم، همچنین نزدیکی به طبیعت، گیاهخواری و جست‌وجوی حریصانه‌ی معنا و در جایی که دنیای ماده‌گرا و فرسوده بر اثر پیشداوری‌های طبقاتی، اجتماعی و جنسیتی را مردود می‌شمردند، رسیدن به زندگی معنوی و تعالی را. اما همه‌ی این‌ها درهم و برهم، خودجوش، بدون جهت یا مرکز یا حتی ایده بود،
استودیوس
بهترین کاری که می‌توانست بکند این بود که: «مثل شما، عمو ریکاردو، پرو را ترک کنم و به جست‌وجوی سرزمین‌های بهتر بروم، زیرا در این کشور اگر کسی با دولتی‌ها نباشد نمی‌تواند کار کند
alireza atighehchi
گام‌به گام در جریان فاجعه‌ی اقتصادی که سیاست آلن گارسیا به بار آورده بود قرار می‌گرفتم: تورم، ملی کردن سازمان‌های خصوصی، قطع رابطه با مؤسسات اعتباری، کنترل قیمت‌ها و هزینه‌ها و افزایش بیکاری و تنزل سطح رفاه مردم. نامه‌های دایی آتولفو حاکی از تلخی‌ای بود که در انتظار سرانجامی نحس و اجتناب‌ناپذیر احساس می‌کرد.
alireza atighehchi
هرگز نمی‌گویم دوستت دارم، حتی اگر دوستت داشته باشم.»
alireza atighehchi
اولین خواسته‌ی شصت درصد از جوانان زندگی در خارج است؛ اکثریت قریب به اتفاق ایالات متحده را ترجیح می‌دهند و مابقی حاضرند به اروپا، ژاپن، استرالیا و یا هر جایی بروند. چطور می‌شود بر آن‌ها خرده گرفت؟ وقتی کشورشان به آن‌ها نه کار می‌دهد، نه فرصت و نه امنیت، طبیعی است که بخواهند به خارج بروند.
راحله فلاح
بسیاری از زنان و مردانی که مثل دایی آتولفو درستکار بودند و در سراسر زندگی، در رؤیای پیشرفت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و ایجاد فرصت‌های مساوی برای همگان به‌سر می‌بردند، بار دیگر مثل همیشه دچار سرخوردگی شده و مانند او به پیری رسیده بودند و دم مرگ از خود می‌پرسیدند چرا ما به‌جای پیشرفت، پس می‌رویم و روزبه‌روز بدتر می‌شویم؟ چرا تضاد طبقاتی، نابرابری، جرم و جنایت و ناامنی مدام افزایش می‌یابد؟ ـ چه خوب کاری کردی رفتی اروپا زندگی کنی، خواهرزاده!
armind
نگو نمی‌دانی از چه چیز حرف می‌زنم. یادت نمیاد سه بار به تو اظهار عشق کردم و هر سه بار مرا از خودت راندی؟ با خوشحالی داد زد: «ریکاردو، ریکاردیتو، ریشار سوموکورسیو! ریکی! آن دماغوی سر به راه که انگار از اولین مراسم عشای ربانی‌اش بیرون آمده بود. خدایا، باور نکردنی است! از همان وقت‌ها حالت یک قدیس کوچک را داشتی.»
armind
هرگز همسرت نخواهم بود. می‌خواهم همیشه محبوبت باشم، مثل امشب. چون این‌طور همیشه دیوانه‌ی من باقی می‌مانی
زیر آسمان شب
وقتی نمی‌توانی به تنها کسی که در زندگی می‌خواهی، یعنی او، برسی، بهتر است یک بار برای همیشه به این وسیله تمامش کنی، کوچولو.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷

حجم

۳۴۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۳۴۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۱۸۵,۰۰۰
۹۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد