بریدههایی از کتاب اعتراف
۴٫۳
(۱۱۲)
ساکی مونی هرگز نتوانست به آرامش برسد، او دریافت که زندگی رنج است، تمام عمرش را صرف آرامش و آزادی روحش از قید و بند زنجیرهای زندگی کرد. او میخواست خود و دیگران را به گونهای آزاد سازد که پس از مرگ دیگر باز نگردند، زندگی دیگری نداشته باشند و از ریشه نابود گردند. این اعتقاد همهی فرزانگان هندی است.
.
دیگر نباید خود را فریب دهم. همه چیز پوچ و بیهوده است. شادی از آغاز وجود نداشته، مرگ بهتر از زندگی است، باید خود را از قید زندگی رها کنم.
.
سقراط در بستر مرگ میگوید: «هر چقدر از زندگی دورتر شویم به حقیقت نزدیکتر میشویم. ما که عاشقانه در جستجوی حقیقتیم چرا برای زندگی و زنده ماندن تلاش میکنیم؟ میخواهیم از قید جسم و رنجهای جسمانی رها شویم، پس چرا هنگام فرا رسیدن مرگ شاد نیستیم؟»
.
«جهان لایتناهی و غیر قابل درک است. زندگی بشر نیز بخشی غیر قابل ادراک از کل غیر قابل درک است.»
.
«زندگی یعنی پیشرفت و تکامل و تلاش برای پیشرفت»
.
«تو همانی که هستی، تو مجموعهای گذرا و اتفاقی از ذرات ریز میباشی. تأثیرات دوجانبه و تغییر این ذرات زندگی تو را معنا میدهد. این مجموعه فقط میتواند برای دورهی زمانی کوتاهی باقی بماند. وقتی تأثیرات این ذرات متوقف شود آنچه که تو زندگی مینامی به پایان خواهد رسید. آنگاه همه پرسشهایت به پایان میرسد. اجزای وجودت از هم میپاشد و اضطراب و سرگردانیات همراه با سؤالاتت از میان خواهد رفت.»
.
معنای زندگی چیست؟ بیمعناست. یا حاصل زیستنم چیست؟ هیچ.
.
عجیب است! تنها هنگامی میتوانید به زندگی ادامه دهید که سرمست از زندگی باشید. اما وقتی به خود آمدید، خواهید دید که زندگی فریبی بیش نبوده، یک فریب احمقانه! دقیقاً همین است، هیچ چیز جالب و بامزهای وجود ندارد. زندگی سراسر خشونت و حماقت است.
کاربر ۸۸۲۴۰۱
اگر مانند فردی بودم که در جنگل زندگی میکند و میداند راه گریزی ندارد شاید میتوانستم به زندگی ادامه دهم. اما من مثل فردی بودم که در جنگل گم شده است، میترسد و در جستجوی راهی برای فرار است، میداند با هر گامی که برمیدارد بیشتر گم میشود با این وجود نمیتواند همان جا بایستد.
.
روزگاری در اوج زندگی میکردم و معتقد بودم زندگی معنایی دارد که من قادر به بیان آن نیستم. انعکاس زندگی را در ادبیات و هنر میدیدم و از تماشای زندگی در آیینهی هنر لذت میبردم. اما وقتی تلاش برای یافتن معنای واقعی زندگی را شروع کردم دیگر نیازی به آیینهی هنر نبود، هنر هم آیینهی مسخره و عذابآوری شد. دیگر نمیتوانستم آنچه را در آیینه میدیدم یعنی حماقت و ناامیدی خود را تحمل کنم.
.
هر گامی که به سوی آگاهی و دانش برمیدارند به این حقیقت نزدیکتر میشوند و حقیقت هم یعنی مرگ.
.
آنها نیز باید با دروغ زندگی کنند یا با حقیقت وحشتناک زندگی روبهرو شوند.
.
«تو نمیتوانی به معنای زندگی دست یابی، به آن بیندیش و زندگی کن»
.
به درخت زندگی چسبیدهام، خوب میدانم که اژدهای مرگ انتظارم را میکشد، آماده است تا مرا تکه تکه کند، اما نمیدانم چرا بیهوده خود را رنج میدادم.
.
حتی برای کارهایم هیچ دلیل منطقی نمییافتم تا چه رسد به زندگیام.
.
تنها هنگامی میتوانید به زندگی ادامه دهید که سرمست از زندگی باشید. اما وقتی به خود آمدید، خواهید دید که زندگی فریبی بیش نبوده، یک فریب احمقانه! دقیقاً همین است، هیچ چیز جالب و بامزهای وجود ندارد. زندگی سراسر خشونت و حماقت است.
.
به زودی تمام کارهایم، هر آنچه کردهام به دست فراموشی سپرده میشود و دیگر چیزی از من باقی نمیماند. پس این همه هیاهو برای چیست؟
.
کسی زندگی مرا با شوخی شریرانه و احمقانهای به بازی گرفته بود. گرچه نمیدانستم کسی که مرا خلق کرده کیست و چرا مرا به این جهان آورده و به باد تمسخر گرفته است.
.
ایمان راسخ داشتم که زندگی از ابتدا نیز چیزی نداشته و در آینده نیز نخواهد داشت
.
پیش رویم چیزی جز ویرانی و مرگ نیست. ایستادن یا بازگشت امکان نداشت. حتی نمیتوانستم چشمانم را ببندم تا پیش رویم را که چیزی جز فریب در زندگی و خوشبختی نبود نبینم. تنها حقیقت رنج و مرگ و نابودی مطلق پیش چشمانم جلوهگری میکرد.
.
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان