بریدههایی از کتاب اعتراف
۴٫۳
(۱۱۲)
بدون این سؤال زندگی غیرممکن است، این را به تجربه دریافته بودم. سؤال این است: آنچه که امروز یا فردا انجام میدهم چه نتیجهای دارد؟ حاصل عمر من چیست؟
این سؤال را به شکل دیگری هم میتوان مطرح کرد: چرا زندگی میکنم؟ چرا باید کاری کنم یا هیچ کاری نکنم؟» یا میتوانیم سؤال را به این صورت بیان کنیم: آیا معنایی در زندگی وجود دارد که با مرگ حتمیای که در انتظارمان میباشد، نابود نگردد؟
شهاب الدین
علاوه بر علوم عقلانی که میشناختم علم دیگری نیز وجود دارد که بر اساس منطق و عقل نیست. علمی که کل بشریت از آن برخوردار است: ایمان، که امکان ادامه زندگی بشر را فراهم آورده است.
محمدرضا
«تو نمیتوانی به معنای زندگی دست یابی، به آن بیندیش و زندگی کن»
محمدرضا
از خود میپرسیدم: زندگی من چیست؟ پاسخ این سؤال این بود که بیهوده و رنجآور است. این پاسخ صحیح بود چون زندگی من بیهوده و بیمعنا بود. اما این پاسخ فقط مربوط به زندگی من بود نه زندگی همه انسانها.
سبحان عزیزی
«او همینجاست، بدون او زیستن میسر نیست. شناخت خداوند و زیستن یکی است. خداوند زندگی است. در جستجوی خدا باش و زندگی کن، بدون او زندگی معنا ندارد.»
zahra
من در جستجوی ایمان بودم تا نیروی زندگی را بیابم و آنان در جستجوی راهی بودند تا عبادات خود را به بهترین وجه در چشم دیگران به جای آورند. البته این اعمال انسانی را به روش انسانی به کار میبردند. به هر حال، برای حفظ برادری و دعا برای کسانی که به آنان روی میآوردند لازم بود که وظایف انسانی خویش را ادا کنند. همیشه چنین بوده است. اگر دو مذهب را در نظر بگیریم میبینیم که هریک مدعی است فقط خود مبلّغ حقیقت است و دیگری دروغ میگوید و برای قانع کردن برادران خود نظریات و اصول خود را موعظه میکند.
Mitir
آموزشهایی که به من وعده میداد که میتوانم از طریق عشق و ایمان به وحدت و یگانگی برسم به من آموخت که این مردم دروغ میگویند و آنچه که نیروی زندگی به آنان میداد وسوسههای شیطانی بود، آنان میگفتند تنها ما هستیم که به حقیقت دست یافتهایم. دیدم که کلیسای ارتدکس هرکس را که برخلاف اعتقادات آنان عمل میکند کافر میداند، درست مانند کاتولیکها که چنین باوری داشتند. همچنین دریافتم که ارتدکسها، گرچه سعی داشتند پنهان کنند، اما با هر کسی که نمادها و جملات خودشان را به کار نمیبرد خصومت میورزیدند. جز این هم نبود. هریک معتقد بودند که دیگری دروغ میگوید و خود حقیقت محض را میداند و با آن زندگی میکند. چون انسانی که برادران و فرزندانش را دوست دارد نسبت به کسی که میخواهد آنها را گمراه سازد احساس خشم و نفرت پیدا میکند و این خصومت نسبت به میزان ایمان و خداشناسی افزایش مییابد. میگفتند با عشق به یگانگی میرسیم و من در شگفت بودم که خود آنها ویرانگی معیارهایی هستند که تبلیغ میکنند.
Mitir
امروزه نیز چون زمانهای گذشته، مذهبی که به زور آموخته شده در طول زندگی به تدریج ضعیف میشود و فرد از اصولی که در کودکی فرا گرفته جدا شده و در مقابل آن قرار میگیرد، به تدریج این اعتقادات بدون بر جای گذاشتن هیچ نشانهای از زندگی فرد بیرون میرود.
Mitir
امروزه نیز مانند گذشته، افرادی که ادعا میکنند پایبند کیش ارتدوکس هستند معمولاً آدمهای کوتهفکر، خشن و بیبندوباری هستند که میخواهند خود را مهم جلوه دهند. در حالیکه در میان افرادی که ادعا میکنند پایبند اعتقادات مذهبی نیستند صداقت، هوش، درستی، خوشاخلاقی و پایبندی به اخلاقیات بیشتر دیده میشود.
Mitir
علم منطقی که خردمندان و دانشمندان بدان معتقدند زندگی و معنای آن را انکار میکند، اما مردمی که زندگی میکنند معتقدند که معنای زندگی در دانشی غیرمنطقی نهفته است و آن دانش ایمان است.
Raha1300
علم میگوید زندگی رنج است و همه این را میدانند. همه به این حقیقت آگاهند اما مثل من همچنان به زیستن ادامه میدهند. من هم مدتهاست میدانم زندگی پوچ و بیمعناست اما همچنان ادامه میدهم.
ایمان میگوید برای درک زندگی باید از منطقی که برای زندگی لازم است چشم بپوشم.
Raha1300
سرانجام به این نتیجه رسیدم که ایمان فقط اعتقاد به ناشناختهها و نادیدهها و ارتباط انسان با خدا نیست بلکه درک مفهوم واقعی زندگی است و نتیجه آن این است که فرد با داشتن آن خودکشی نمیکند بلکه میتواند به زندگی خویش ادامه دهد. در حقیقت ایمان نیرو و توان زندگی است. اگر کسی بخواهد زندگی کند باید به چیزی ایمان بیاورد. بدون ایمان نمیتوان زیست. بدون ایمان به این باور خواهیم رسید که زندگی پوچ است و با مرگ پایان میپذیرد.
مجتبی
من نیز چون دیگران از این پرسش در رنج بودم که برای داشتن زندگی بهتر چگونه باید زیست و هنوز هم معنای واقعی پاسخ را نمیفهمیدم. «سازگاری با پیشرفت» . درست مانند انسانی صحبت میکردم که بر قایقی سوار است و در میان باد و امواج سرگردان است و این پرسش حیاتی را بر زبان میآورد «به کجا میرویم؟» و پاسخی ندارد جز اینکه «به هر کجا که باد و امواج بخواهند.»
مجتبی
امروزه نیز چون زمانهای گذشته، مذهبی که به زور آموخته شده در طول زندگی به تدریج ضعیف میشود و فرد از اصولی که در کودکی فرا گرفته جدا شده و در مقابل آن قرار میگیرد، به تدریج این اعتقادات بدون بر جای گذاشتن هیچ نشانهای از زندگی فرد بیرون میرود.
مجتبی
دیگر هیچ اعتقادی به آنچه که در کودکی فرا گرفته بودم نداشتم. اما به چیزی ایمان داشتم که نمیتوانستم بگویم چیست.
sarah khaleghpoor
به ژرفنای آسمان نگاه میکنم و ورطهی زیر پایم را به دست فراموشی میسپارم. از فضای بیکران زیر پایم وحشت دارم اما ژرفنای آسمان به من آرامش و اطمینان میدهد. هنوز بالای آن ورطه هولناک آویختهام و آخرین حامی هنوز از پشتم سر نخورده است. میدانم آویزان شدهام اما وقتی به بالا نگاه میکنم دیگر نمیترسم.
کیارش
دیگر تردیدی نداشتم، کاملاً متقاعد شده بودم که همه آموختههایم در مورد ایمان صحیح نبوده است. در گذشته میگفتم همهی آموزشها دروغ است، اما دیگر بیان چنین عقیدهای برایم امکان نداشت. بیتردید میدانستم که همهی آدمها یک آگاهی کلی از حقیقت دارند، در غیر این صورت قادر به ادامه زندگی نبودند. علاوه بر این، خود من هم از این آگاهی برخوردار بودم، با آن زیسته بودم و درستی آن را احساس میکردم. اما شک نداشتم که دروغهایی هم در این آیینها وجود دارد.
کیارش
آنان میگفتند تنها ما هستیم که به حقیقت دست یافتهایم. دیدم که کلیسای ارتدکس هرکس را که برخلاف اعتقادات آنان عمل میکند کافر میداند، درست مانند کاتولیکها که چنین باوری داشتند.
کیارش
هر کجا زندگی هست
ایمان نیز هست.
y_k
امکان ندارد بتوانیم از زندگی یا رفتار یک فرد قضاوت کنیم که آیا فردی معتقد است یا نه.
Zoe
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان