کتاب نزدیک ته خیار
۳٫۳
(۲۳)
مرگا به من! که با پر طاووس عالمی
یک موی گربهی وطنم را عوض کنم
آشیخ دکتر
یک روز کتاب ایرج میرزا را از قفسۀ کتابهای پدرم برداشتم که بخوانم. پدرم وقتی کتاب را در دست من دید، گفت: «بیتربیت، گفتم کتاب بخوان، نه هر کتابی! »
ali
عدهای هم نظراتشان غیرقابل تحمل بود که به قول آن ضربالمثل معروف چینی؛ «این به اون در» که اصل ضربالمثل این است:
This to that door!
سپیده
ابرها را دوباره ترساندند
باز شلوار آسمان خیس است
ماه مثل همیشه زیبا نیست
دست کم صورتش لک و پیس است
بنده خدا
خیلی بیانصافی است آدم املت کسی را بخورد و املتدان را بشکند، واگذارش کردهام به روزی که از قحطی لبخند یاد درشتی شتابزدهاش بیفتد
سپیده
عاشقی لایق هر آدم پیزوری نیست
پسرم! عشق که یک حس همینجوری نیست
آشیخ دکتر
من اگر کلیهی شما بودم
کار مانند مرد میکردم
یا دقیقاً به درد میخوردم
یا صمیمانه درد میکردم
ali
از همین جا که نشستهام از عواملی که پای خیلی چیزها ایستادند و باعث کتاب شدن «نزدیک ته خیار» شدند، تشکر میکنم و شعر کلیدم را تقدیم میکنم به عزیز بزرگواری که اولین پیشنهاد برای اقدام به تهیه و تألیف «نزدیک ته خیار» از جانب ایشان بود.
در حال حاضر دربارهی اسم آن بزرگوار خاموشی گزیدهام، شما میتوانید در مورد بزرگواران عزیزی که اولین پیشنهاد برای تهیه و تألیف آثارتان از جانب ایشان است، خاموشی نگزینید.
با احترام به ناصر فیض!
سپیده
با این همه غافل مشو از رحمت حق، تا
خود را ز خداوند، طلبکار نکردی
آشیخ دکتر
اینها را که عرض کردم هیچ ربطی به آن ندارد که: «نزدیک ته خیار» به گونهای ادامهی «املت دستهدار» است.
تلخ است، شیرین است، تلخ و شیرین است؛ نمیدانم. شاید چیزی باشد «نزدیک ته خیار»! بسیاری از دوستان از بنده تشکر کردهاند به خاطر «املت خوانی»هایی که تا صبح داشتهاند و لذا خدا پدرم را بیامرزد که کلی صفا کردهاند
سپیده
حجم
۱۱۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۱۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۶۲,۰۰۰
تومان