بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آب‌نبات پسته‌ای | صفحه ۲۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آب‌نبات پسته‌ای

بریده‌هایی از کتاب آب‌نبات پسته‌ای

۴٫۵
(۱۵۲۹)
گفتم: «راستی ملی‌جان، خا مگه چن تا مریضی هست که همش مِگی درس دارم؟ آدم یا سر درد مِگیره، یا مسموم مِشه یا سرما مخوره. بد مگم بی‌بی؟» عمداً اسم بی‌بی را آوردم تا او را هم از تیم خودم کنم. بی‌بی درحالی‌که به شکلات‌ها نگاه می‌کرد، گفت: «قِزم‌جان، راست مِگه دیگه! چی همش مِگی درس دارم...، درس دارم...! همۀ نُخسه‌ها که شبیه همن، بیشتر مریضیایم که با چای نبات و آبلیمو خوب مشن.... نِگا، حالا تو خودت دکتری بهتر مِدانی، ولی مردا که حالشان بد مِشه یعنی غذا زیاد خوردن. زنایم حالشان بد بشه که یعنی حتماً خوش‌خبریه. هر کی‌یم آمد مطبت و مریضیشِ بلد نبودی، فقط تو نُخسه‌اش به‌جای آمپول، قرص جوشان بنویس خودش خوشحال مِشه، مِره به بقیه مِگه این ملیحه چی خوب دکتریه! خا؟»
A.M.Hosseini
«توی این زمانه بری تو سیاست یا باید مثل رابین‌هود باشی که از بالا بگیره به پایینیا بده یا مثل داروغه باشی که از پایینیا بگیره به بالا بده. جفتشم عاقبت نداره!»
AVA
جوری راه می‌رفت که آدم گمان می‌کرد تا افطار دود شده، رفته هوا. با آن حال و روز، اگر با حلزون مسابقه می‌داد، قطعاً برنده می‌شد. پس توقع دارید آدم از حلزون ببازد؟
Samantha
البته خودم هم کرمم گرفته بود تا بی‌بی را اذیت کنم و مدام از او می‌پرسیدم: - بی‌بی، پسته روزه رِ باطل مکنه؟ - ها! - تخمه چی؟ - ها! - پوستِ تخمه چی؟ یعنی فقط تو دهنم باشه با زبونم باهاش بازی کنم. - بازم، ها. - اگه قورت ندم و زود تُف کنم چی؟ - مرض داری توی خانه تُف کنی؟ - پس یعنی قورتش بدم؟! - خف کن مخوام بخوابم.
.......
محمد گفت: «مادرجان به ملیحه بگو ظاهر مهم نیست. اگه پسره، پسر خوبی باشه، بعد ازدواج، علاقه کم‌کم خودش پیدا مِشه.» مامان در تأیید حرف محمد گفت: «ها خداییش منم اول ازدواج زیاد از علی خوشم نمی‌آمد؛ ولی بچه‌هام که یکی‌یکی به دنیا آمدن، دیگه ازش بدم نیامد.» آقاجان که جا خورده بود، بهت‌زده به مامان نگاه کرد و گفت: «مخوای سه چار تا دیگه‌یم بیاریم که دیگه کاملاً عاشقم بشی، ها؟»
مژگان
بعد هم برای اینکه به زبان خودم مرا خرفهم کند که سیاست‌بازی خوب نیست، با ذکر یک مثال گفت: «توی این زمانه بری تو سیاست یا باید مثل رابین‌هود باشی که از بالا بگیره به پایینیا بده یا مثل داروغه باشی که از پایینیا بگیره به بالا بده. جفتشم عاقبت نداره!»
sahandkh
و با اشاره به کلۀ دایی و مدل موهای آلمانی‌اش گفت: «سلام. کله‌پاچه درست کردی که!» دایی لبخندی زد و این را به حساب تعریف گذاشت.
133556
پسر گامبو با تعجب توأم با عصبانیت گفت: «چی مِگی تو؟ حرف این دروغگو رِ باور نکن. خبر داری به خواهرت سلام داده؟» - دروغچی، من که اصلاً خواهر ندارم؛ ولی به تو چی که اسم خواهرِ منِ میاری؟! حمید عین خروس لاری روی هیکلِ گامبو‌جان پرید و با او گلاویز شد. دعوای آنها برای من مثل جنگ عراق و آمریکا بود. برای همین اعلام بی‌طرفی کردم و رفتم سمت بیمارستان.
Hawra
«محسن! این چه حرفی بوده که به احسان گفتی؟» آقاجان پرسید: «چی گفته؟» - هیچی، عکسای عروسی ما رِ به احسان نشان داده، برداشته بهش گفته ببین شب عروسی مامان و بابات همه دعوت بودن به جز تو!
sosoke
فعلاً باید فقط درس بخوانین؛ بعد که آدمی شدین، مثل آدم مرین خواستگاری؛ خر مشین و عروسی مکنین و مثل سگ کار مکنین پول زن و بچه‌تانِ دربیارین.
sosoke
ساعد و مچ دست نحیفش از دستۀ دوچرخه هم باریک‌تر بود. با اینکه می‌گفت قبلاً کنگ‌فو و به قول خودش «کاراتا» هم کار کرده است، اما هیکلش آن‌قدر نحیف بود که حتی در بازی شطرنج هم موقع برداشتن مهره‌ها احتمال دررفتن دیسک کمرش وجود داشت. معلوم بود که راست می‌گفته قبلاً میل می‌زده؛ اما احتمالاً به‌جای میل باستانی، میل بافتنی می‌زده است!
N
آقای کریمی‌نژاد گفت: «خوبه که محسن آمده اینجا کمک کنه. آدم تو بازار چیزایی یاد مِگیره که هیچ‌وقت تو مدرسه یاد نِمِگیره.» رویم نشد به آقای کریمی‌نژاد بگویم اتفاقاً پیش‌نیاز درس‌هایی را که برای گرگ‌شدن در بازار لازم است، در مدرسه گذرانده‌ام.
amid :)
محمد آهی کشید و درحالی‌که سرفه‌اش گرفته بود، گفت: «بعضی وقتا احساس مکنم دوروبری‌هامان مثل مردم کوفه شدن.» آقاجان هم با صدایی گرفته گفت: «اگه به من داری طعنه مزنی، منم بعضی وقتا فکر مکنم تو و دوروبریاتم مثل اصحاب کهف شدین و از اوضاع جامعه خبر ندارین.»
Somayeh
«پسرجان، نه که فکر کنی برای مغازه مگم ها؛ ولی به‌نظرم که دیگه کسی به این خشکه‌مقدسی‌ها و این چیزا رأی نمده. زمانه دیگه عوض شده.»
Somayeh
آقاجان با حسرت گفت: «یادش بخیر، قدیما مردم کیسه‌کیسه برنج مِبردن.» خانم کریمی‌نژاد بلافاصله با لحنی جدی گفت: «اتفاقاً الان وضع مردم از قدیم خیلی‌م بهتر شده. مایم فقط مخوایم ببینیم چطوره که اگه خوب درآمد، بیایم کیسه‌ای ببریم.» آقاجان که ترسید او را متهم به ضدانقلاب‌بودن کنند و مغازه را پلمپ کنند، در تأیید حرف خانم کریمی‌نژاد طبق درس شمارۀ دو گفت: «انشالا! اتفاقاً منظور منم همینه. شما کاملاً درست مِفرمایین.... زمان قدیم چون این مُشمّاهای کوچیک نبودن، مردم مجبور بودن با کیسه‌های بزرگ بخرن. مِدانین همون کیسه‌های سنگین چقدر کمرشانِ داغون مکرد؟»
Somayeh
یکی دیگر از دوستان محمد با گلایه گفت: «چرا کار به‌جایی رسیده که جدیداً بعضی جوانا شلوار لی و لباس آستین کوتاه و کفش سفید مپوشن؟ چرا بعضی زنا مانتو با روسری رنگی مپوشن؟ چرا مردم نوارهای آن‌چنانی گوش مکنن؟ چرا سینما قدس، فیلم مشکل‌دارِ "عروسِ" نشان مِده؟ تازه، اوضاع انقدر بد شده که بعضی اتوبوس‌های بجنوردمشهد تو روز روشن توی راه نوار ترانه مذارن.»
الی
وقتی به خانه رسیدیم، آقاجان دمِ در می‌خواست چتر را ببندد و به‌سرعت وارد خانه شود که پالتویش به دستگیره در گیر کرد و جیبش پاره شد. مامان که چشمش به ما افتاد، با لحنی طلبکار گفت: «پس بقیه خریدا چی شد؟» آقاجان چند لحظه به من و مامان نگاه کرد و درحالی‌که دیگر طاقتش را از دست داده بود، به سیم آخر زد و گفت: «ای من بمیرم که هم خودم راحت شم، هم شما. هر چی پول مول داشتم که دادم به پسرات. آدم یک دانه دختر داشته باشه، صد تا پسر نداشته باشه. خودم ده‌ساله دارم پالتوی پاره مپوشم، اینا آمدن هی مگن کاپشن مخوایم، ماشین‌حساب مخوایم، سندِ مغازه رِ مخوایم، حق طلب مردمِ مخوایم، غرامتِ جنگِ مخوایم، پست و مقام مخوایم، درد مخوایم، کوفت مخوایم، زهر مار مخوایم! اصلاً ببینم متانین آخرش منِ به سکته بدین!»
امیرعلی
وعدۀ انتخاباتی مثل مهریۀ عروسه. تا الان که هیچ وعده‌ای عملی نشده و قرارم نیست عملی بشه؛ پس چرا به مردم وعده وعید خوب ندیم تا لااقل به همون خیال خوش باشن
YasmineGh
وقتی می‌خواستم پول کراوات را حساب کنم، شلوارم را دادم بالا و از توی جورابم پول درآوردم. آقای فروشنده با لبخند گفت: «مِسترجان، خوبیش اینه کراواتی که خریدی به رنگ بیرجامه‌تم میاد.»
R.s
مامان وقتی فهمید سودابه جز چاقی استعداد دیگری هم دارد به او گفت: «آفرین! دخترجان حالا شما اختلاست تو شعر چیه؟» سودابه با تعجب پرسید: «بله؟» مامان با توضیحی که داد، معلوم شد منظورش از اختلاس، «تخلص» است. سودابه با لحنی معنادار گفت: «تنهای غمگین!»
She

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۷ صفحه

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۷ صفحه

قیمت:
۱۶۰,۰۰۰
۱۱۲,۰۰۰
۳۰%
تومان