بریده‌های کتاب آب‌نبات پسته‌ای
۴٫۵
(۱۴۹۱)
مثبت، به من صدقه خواهد داد. با خودم فکر کردم تنها چیزی که باعث شده احتمالاً او از من خوشش بیاید، شجاعتم در برخورد با گامبوجان است و البته، تنها چیزی هم که در من وجود ندارد، همین شجاعت در برخورد با گامبوجان است. باید به او ثابت می‌کردم پسر شجاعی هستم و پدرم هم پدر پسر شجاع است.
anahita.bdbr
هرچه فکر کردم چیزی بهتر از اینکه او هم با من بیاید تا دو نفری برویم گدایی، جمله‌ام را تکمیل نمی‌کرد. احساس کردم با این نامه، افسانه در آینده به‌جای جواب مثبت، به من صدقه خواهد داد.
anahita.bdbr
ازآنجایی‌که طبق قانون چهارم نَوۀ مفت‌خورِ نیوتون، مفت‌خور هیچ‌وقت از رو نمی‌رود بلکه فقط از خانه‌ای به خانۀ دیگر خودش را می‌اندازد، بهتر است بگردیم در خانوادۀ آقاحشمت دختر مناسبی برای خودم پیدا کنیم. خوشبختانه ترفندم جواب داد و همه جز بی‌بی که معلوم بود پیشنهاد قبلی‌ام را بیشتر پسندیده، خندیدند.
anahita.bdbr
درحالی‌که تمام هورمون‌های فضولی با هم داشتند ترشح می‌شدند، عمداً گفتم: «حالا بازم خودت مِدانی. مِخوای نگو، هروقت صلاح دیدی بگو.»
فروتن
همۀ این موارد از دید من مثبت بودند. اولاً اینکه می‌توانستم به‌عنوان یک الگوی جدید او را با دایی جایگزین کنم؛ چراکه بشه چون دایی اصرار عجیبی داشت به من باباکرم یاد بدهد و با آن حرکاتِ آموزشی گردن و کمر، مطمئن بودم در صورت اجرا در عروسی ملیحه توی جمع از گاز هلیوم هم سبک‌تر خواهم شد. دوماً اینکه چه اشکالی داشت ساسان به‌ خانه‌مان فیلم بیاورد و پس ندهد؟
anahita.bdbr
مامان کارد آشپزخانه دستش بود و داشت گوجه‌ها را ورق می‌کرد تا با نان و پنیر بخوریم. اگر به او جریان آن خانم مشتری را می‌گفتم، با همان کارد آشپزخانه اول بدن مرا به قطعات مساوی تقسیم می‌کرد تا همۀ مردها عبرت بگیرند و بعد هم آقاجان را به آغاجان تبدیل می‌کرد.
المپیان؟:)
وقتی آقاجان با مشاهدۀ آلودگی هوا، سر صحبت را با رانندۀ تاکسی باز می‌کند و می‌گوید: «ولی هیچ‌جا هوای بجنورد نمشه!» و در جواب راننده توضیح می‌دهد که بجنورد با بیرجند و بروجرد و بروجن فرق دارد، بعضی سربازها توی یخچال امیر کویت دنبال کیکس و نوشابۀ مجانی بودند.
المپیان؟:)
خرج خانه‌مان دست حاج‌خانومه. مدیریت مالی‌اش از من بهتره. ترجمۀ دقیق و کلمه به کلمۀ جملۀ آقای کریمی‌نژاد به زبان آقاجان می‌شد: «خانمم اجازه نمی‌دهد پول دست من باشد و رئیس اصلی خانه اوست و اگر همین‌طور پیش برود، بچه را هم من باید بزایم!»
المپیان؟:)
«برای موفقیت تو کارِت، اولین کار مهم اینه که باید مغازه رِ جارو بزنی و تِی بکشی و شیشه‌ها رَم تمیز کنی.» با این روش، به‌جای یک کاسب موفق، نهایتاً در آینده فقط یک زن‌ذلیل موفق می‌شدم
المپیان؟:)
خودم گفتم نکند من هم مزاحم تلفنی پیدا کرده‌ام و خودم خبر ندارم! نکند برایم خواستگار پیدا شده!
المپیان؟:)

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۷ صفحه

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۷ صفحه

قیمت:
۱۶۰,۰۰۰
تومان