بریدههایی از کتاب بیرون ذهن من
۴٫۷
(۹۱)
این خیلی مهم است که بدانیم اگر کسی با موانع دنیای خودش دست و پنجه نرم میکند، متعلق به گروهی به اسم معلولها نیست! او یک فرد جداست، آدمی که بیشترین سعیاش را میکند تا در این جهان سخت، راه خودش را پیدا کند
⚽️ kaka ⚽️
"خب هرکسی عقبموندگیهای خودش رو داره. عقبموندگی شما چیه؟"
LiLion
چیزهای زیادی هست که مادرم نمیداند.
کاربر ۷۸۲۹۸۴۱
معمولی بودن افتخاری نداره! آدمها دوستت دارن به خاطر خودت
Helly
کلمهها خیلی راحت توی مغزم سُر میخورند و شناور میشوند و همانجا میمانند. اما عددها... مثل قلوهسنگهای سفت و سخت بودند.
Helly
این بهیارها باید مدال بگیرند. کار کردن با بر و بچههایی مثل ما آسان نیست.
(!_!) hana🌱
فکرها به کلمات نیاز دارند، کلمات به صدا.
sahar
گرفتن هیچکدوم از این مدرکها کاری نداره چون نقص جسمانی ندارید. چون هیچوقت مجبور نشدین فقط برای اینکه حرفتون رو بفهمن بجنگید. فکر میکنید چون گواهیِ پزشکی دارید خیلی سرتون میشه؟
zahra valizadeh
صبح به روشنیِ بلور شروع شد اما باقیاش... چیزی جز شیشهای شکسته نبود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
توصیف حسهایم سخت است
𝐑𝐎𝐒𝐄
آرزوهای هیچکس واقعا با جادوگر شهر اُز برآورده نمیشود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
روبهروشدن با واقعیت برایم مثل پرت شدن از یک ارتفاع بلند است
𝐑𝐎𝐒𝐄
در رویاهایم هر کاری میتوانم بکنم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
گاهی آرزو میکنم کاش توی سرم دکمهی حذف داشتم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بابا عاشق پنیر است
یاسِنرگس(Yasna)
به نظرم جاز قهوهایرنگ یا بلوطی است و بوی خاک خیس میدهد. موسیقیای که کفر مامان را در میآورد و لابد بابا برای همین میگذاردش!
یاسِنرگس(Yasna)
صبح به روشنیِ بلور شروع شد اما باقیاش... چیزی جز شیشهای شکسته نبود.
Helly
همیشه از این تعجب میکنم که چطور بزرگترها فکر میکنند من کَر هستم! طوری ازم حرف میزنند که انگار نامرئیام، یا آنقدر عقبماندهام که حرفهایشان را نمیفهمم. در کل زیاد به این موضوع اهمیت نمیدهم، ولی اینبار، این گفتوگو، یک فاجعهی به تمام معنا بود. دکتر حتی سعی نکرد لحنِ جملههایش را برای مامان ملایمتر کند، مامانی که شک نداشتم حس میکرد یک تریلی زیرش گرفته.
sahar
ـ سؤال اول. کدومیک از اینها شبیه دیگری نیست؟
سؤالهای بچهگانهاش را از سسمیاستریت برمیداشت!؟
بِهم عکسهایی از گوجهفرنگی، گیلاس، بادکنکی گرد و سرخ و یک موز نشان داد. حدس زدم لابد منتظر است بگویم بادکنک، اما باورم نمیشد سؤالش آنقدر آبکی باشد. پس از آنجایی که هر سه شکلِ اول گرد و سرخ بودند، به موز اشاره کردم. چون نه دایرهای شکل بود و نه قرمز.
دکتر هیوجلی آه کشید و چیزهای بیشتری روی کاغذش نوشت.
sahar
بابا گفت: "یهبار دیگه سعی کن، عزیزم." اندوه، روی صدایش سایه میانداخت: "تو میتونی."
گربه را بارها و بارها توی دستم گذاشتند اما هیچ بار، انگشتهایم نتوانستند آن را بگیرند. عروسک هربار میچرخید و روی فرش میافتاد.
دیگر نوبت خودم بود که روی فرش بیفتم.
sahar
حجم
۲۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
حجم
۲۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
قیمت:
۱۵۴,۰۰۰
تومان