بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب میرامار | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب میرامار

بریده‌هایی از کتاب میرامار

نویسنده:نجیب محفوظ
امتیاز:
۳.۶از ۱۷ رأی
۳٫۶
(۱۷)
و حالا وقتش رسیده بود که کشتی توفان‌زده‌ام را به جانب ساحل نغمه و طرب برانم. از خدا خواستم که مرا از این حالت شقه‌شده و متلاشی نجات دهد و به پیکره‌ای مجموع و سرشار از هماهنگی و توازن برساندم، تا بتوانم در ساختن نظرگاهی از محبت و صلح موفق باشم. تا عذابم را در آهنگی دلنواز ذوب کنم و عقلم را با زیبایی و بصیرت هماهنگ سازم. و شهدی گوارا بر کینه‌های هستی بپاشم.
زهرا موحد
خیلی رقت‌انگیز است که فکر کنیم برای این به دنیا آمده‌ایم تا بچه پس بیاندازیم.
س.م.م
تنهایی، نکبتی است که انسان نباید به آن مبتلا شود،
Mary gholami
هر کس قدرت داشته باشد مالک همه‌چیز است، حتی اگر مقابل مردم شعار عدالت و سوسیالیسم بدهد،
Mary gholami
بعد در کافه تریا نشستم تا شیرقهوه‌ای بخورم، نشستنی به یاد روزگاران قدیم که با غربالی پاشا و شیخ جاویش و مادام لبراسکای فرنگی در کافه‌ها قرار می‌گذاشتیم.
fatemeh
منظورم وزش باد و طوفان و این‌جور کارهاست. به‌نوبه خودم از او پرسیدم: - فکر می‌کنی طوفان بیش از فاجعه بمب هیروشیما مردم را نفله کرده باشد؟ با عصبانیت دست‌هایش را تکان داد و گفت: - شعارهای کمونیست‌ها را تکرار کن، روباه پیر! بزرگ‌ترین اشتباه در حق بشریت زمانی اتفاق افتاد که امریکا وقتی تنها کشور دارای بمب اتم بود، در استفاده از آن به‌عنوان قدرت برتر و استیلا بر جهان تردید کرد!
fatemeh
ماریانا تو شاهد زنده‌ای هستی -‌از عهد اولین پاشا تا امروز- و تاییدی بر اینکه تاریخ توهّم نیست.
fatemeh
غم و نه شادی هیچ‌کدام دوام نمی‌آورند و بر عهده هر کسی است تا راه خود را پیدا کند، حتی اگر سرنوشت او را به‌سوی راهی بسته کشاند، باید قدرت داشته باشد، مسیرش را عوض کند.
مژگان
این سعادت بزرگی است که به چیزی وابسته نباشی. نه وابسته طبقه نه وطن و نه شرعیات.
مژگان
ماریانا تو شاهد زنده‌ای هستی -‌از عهد اولین پاشا تا امروز- و تاییدی بر اینکه تاریخ توهّم نیست.
مژگان
مجبوریم هر وقت همدیگر را ملاقات می‌کنیم، از بدبختی و بیچارگی حرف بزنیم. - یاس آدم را به‌سوی تهور می‌کشاند، چون انسان مریض بیماری را با بیماری، مداوا می‌کند!
محمود
مثل کسی که به هم‌رایی طرف مقابل اطمینان داشته باشد، گفتم: اما اصلاحاتی شده که نمی‌توانیم منکرش شویم! آرواره‌هایش حرکت عجیبی کردند و گفت: - دست آدم‌هایی افتاده که هنوز به خودآگاهی نرسیده‌اند... و مثل ما زیر ظاهر خود پنهان شده‌اند...
محمود
این سعادت بزرگی است که به چیزی وابسته نباشی. نه وابسته طبقه نه وطن و نه شرعیات. از دین چیزی نمی‌فهمم مگر اینکه خداوند غفور و رحیم است.
نیتا
چطور به خدا ایمان نداشته باشم، وقتی در آتش دوزخش دارم می‌سوزم
نیتا
دیگر اینکه به مرضی گرفتار نشوم که خانه‌نشین و نیازمند دیگرانم سازد.
کاربر ۱۱۰۵۲۳۳

حجم

۱۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد