بریدههایی از کتاب یکی برای خانوادهی مورفی
۴٫۵
(۲۵۲)
«خب، کارلی...» میبینم که کلمات رو میسنجه. «اون کتاب دربارهی عشق بیشرطه. میدونی، عشق دادن در هر شرایطی. خودت رو کاملاً وقف کنی برای اینکه خوشحالت میکنه به بقیه عشق بدی، نه برای اینکه در عوضش چیزی بگیری. دربارهی اینه که کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی. و میبینی که درخت براش مهم
F.Ch
«همیشه اینطور نمیمونه. یه روزی، حتماً زندگیم خوب و خوش میشه. قسم میخورم که زندگی خوبی برای خودم درست کنم.»
اشک توی چشمش پر میشه. «درسته کارلی. هیچوقت کمترش رو قبول نکن.»
F.Ch
میگم: «یه روزی یه زندگی شاد خواهم داشت.»
F.Ch
به مادرم فکر میکنم و بعد به خانم مورفی که چطور هر دو قوی و دلنشین هستن، هر دو شبیه بستنی سبک و پوکن. خیلی دلم میخواست که دو تا بودم. یکی برای مادرم و یکی برای خونوادهی مورفی.
F.Ch
یادم مییاد که مادرم همیشه میگفت ما مثل هم هستیم، که سیب از درختش خیلی دور نمیافته. ولی حالا فکر میکنم، گرچه سیب از درخت به وجود مییاد، ولی میتونه روی زمین بیفته و از تپهای قِل بخوره و بره پایین و به جای کاملاً متفاوت برسه.
F.Ch
«مایکل اریک واقعاً شاهکاری، خداوند گِل تو رو یهجور دیگه ساخته.»
F.Ch
وقتی که اینجور زندگیها رو تقسیم میکردن من کجا بودم؟
F.Ch
«درسته دوشیزهی جوان. بعضی وقتها زندگی منصفانه نیست. این درس دیگهایه که باید یاد بگیری.»
F.Ch
«خیلی آسونه آدم درو روی خودش قفل کنه کارلی. قدرت میخواد که آدم با چیزهایی روبهرو بشه که ازشون میترسه.»
Molaei
آدام میگه: «بیا.» و یه قوطی کبریت به طرفم دراز میکند. «دنیل میخواست یه هدیه بهت بده، منم میخوام یکی بهت بدم.»
قوطی کبریت رو ازش میگیرم. «ممنون آدام. مطمئنی میخوای اینو بدی به من؟»
ـ به هر حال شکسته.
میخندم. «ممنون.» دستم رو بالا میگیرم و با کف دستش به دستم میزنه.
کاربر ۳۲۰۶
خانم مورفی میپرسه: «صبر کن ببینم. این ماجرای جیمی پارتین چیه؟»
سعی میکنم که بگم چیزی نیست، مایکل اریک میگه: «اون عوضی بازی درآورد و کارلی از درخت آویزونش کرد!»
چشمهای خانم مورفی گشاد شده. «تو اونو... از درخت آویزون کردی؟»
از دهنم میپره بیرون: «با بند شلوارش آویزونش کردم، حالش خوب بود. اگه بگم حقش بود ناراحت نمیشی؟»
تونی میگه: «من که ناراحت نمیشم.»
آقای مورفی اضافه میکنه: «منم همینطور.»
خانم مورفی سرش رو تکون میده. «فکر میکنم خوشحالم که خبر نداشتم.
کاربر ۳۲۰۶
ـ از کنار یه نیمکت میگذشتیم و یه خانمی مسنتر از من نشسته بود و سیگار میکشید. مایکل اریک به من نگاه کرد و بلند گفت: "مامان ببین این احمق سیگار میکشه"، و خانمه شنید.
به خنده میافتم، چون قشنگ میتونم اون صحنه رو توی سرم مجسم کنم. خدایا، من عاشق اون بچهام.
کاربر ۳۲۰۶
ولی بیشتر از همه یادم مییاد که چطور عاشقانه دوستم داشت.
برمیگردم و میدونم که هیچوقت دیگه اونو نمیبینم.
ولی تا عمر دارم توی قلبم میمونه.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«هیچوقت فراموشت نمیکنم... یعنی هیچوقت، هرگز.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
"از کارهایی که نمیکنی پیشمون میشی نه از کارهایی که میکنی. "
𝐑𝐎𝐒𝐄
همیشه توی زندگی من خواهی بود، حتی اگه من توی زندگی تو نباشم
𝐑𝐎𝐒𝐄
نمیخوام تو منو اونجوری ببینی. میدونی، آدم به هم ریختهای که مثل بچهها گریه میکنه.
ـ منظورت یه انسانه؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
قدرت میخواد که آدم با چیزهایی روبهرو بشه که ازشون میترسه.
𝐑𝐎𝐒𝐄
سیب از درختش خیلی دور نمیافته. ولی حالا فکر میکنم، گرچه سیب از درخت به وجود مییاد، ولی میتونه روی زمین بیفته و از تپهای قِل بخوره و بره پایین و به جای کاملاً متفاوت برسه.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«همیشه اینطور نمیمونه. یه روزی، حتماً زندگیم خوب و خوش میشه. قسم میخورم که زندگی خوبی برای خودم درست کنم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
حجم
۱۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۱۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان