بریدههایی از کتاب اندوه و سعادت
۲٫۹
(۹)
به لطف سختکوشی و پشتکاری که از خودم نشان میدهم از پلههای ترقی یکییکی پایین میآیم!
n re
اصلا چنین نیست که آدم میل به مردن داشته باشد. موضوع این است که تو میدانی قرار نیست زنده بمانی؛ این احساسِ خستگی توأم با وحشت که در وجودت هست، تمام استخوانهایت را خردوخاکشیر میکند. واقعیت نابهنجار زندگی چیزی است که تو در نهایت باید بهنجارش کنی.
n re
وقتی رنج کشیدن اجتنابناپذیر است دستکم میتوانیم پسزمینهاش را خودمان انتخاب کنیم. اشک ریختن کنار رود سن بهتر است یا توی کوچههای همراسمیت؟
n re
در راه برگشت به خانه، اینگرید پرسید: «میدانی چه چیزی بیشتر از همه آزارم میدهد؟ اگر موقع عبور از عرض خیابان ماشین بهم بزند و بمیرم، توی روزنامه مینویسند مادر یک نوزاد فلان روزه هنگام عبور از تقاطع خیابان کشته شد. چرا نمینویسند انسانی که بر حسب تصادف یک بچه هم داشت در تقاطع کشته شد؟»
من گفتم: «اگر مادر باشد، بیشتر دلخراش است.»
اینگرید گفت: «نمیتواند بیشتر دلخراش باشد. من مُردم، از این دلخراشتر هم چیزی هست؟ اما از قرار معلوم، حالا فقط در رابطه با دیگران است که موجودیت دارم، ولی همیش همچنان یک انسان است. با تشکر، جالب است!»
n re
«همهٔ آدمها بعضی روزها حال خوشی ندارند.»
n re
به او گفتم با هرجایی که ما را از دیگران دور نگه دارد، موافقم.
n re
زندگی برد و باخت دارد.»
n re
«آغاز در پایان نهفته است و در پیش رو.»
n re
زن گفت: «باید احساس خوشبختی کنی که با چنین مردی ازدواج کردهای.»
جواب مثبت دادم و با خودم فکر کردم چگونه میشود معایب ازدواج با مردی را که از نظر دیگران آدم فوقالعادهای است توضیح داد
n re
هیچ ازدواجی از بیرون قابل درک نیست، زیرا هر ازدواجی دنیای خودش را دارد،
n re
زن نمیخواهد به او بگویند که برود. آدمهایی که رهایش کرده بودند، تکراری شده بودند. برای اولین بار دوست دارد گیرش بیندازند.
n re
حس نوستالژی و برگشت به خانه. در فرهنگ یونان باستان مظهر درد است. حس نوستالژی رنجی است که وقتی آرزوی ما برای بازگشت به گذشته برآورده نشود و حسرتش همچنان باقی بماند، دچارش میشویم.
n re
آدم دنبال جاهای دیگر میرود. زیبایی انگیزهای برای زنده بودن است.
n re
هر چیزی در زندگی قابل جبران است. حتی تصمیماتی که سرانجامش به آنجا ختم میشود که آدم زخمی و بیهوش توی زیرگذر عابر پیاده بیفتد، عین من. هر چند آدم میخواهد بفهمد که چرا همینطور دارد آتش به خانهاش میزند
n re
ظاهراً بدبختی تودهٔ مردم تمامی ندارد.
n re
او نمیتواند با کسی که تمام عشقش نوسازی خانه و چیدن بساط سوروسات مفصلی است ارتباطی داشته باشد،
n re
اسقف اعظم کانتربری صحبت میکرد. داشت ماجرای از دست دادن فرزند اولش را سالها پیش در یک تصادف خیابانی تعریف میکرد.
مجری از او پرسید چطور اکنون با آن کنار آمده است. اسقف جواب داد در مناسبتهایی مثل کریسمس یا تولد دختر از دست رفتهاش، یاد گرفته که «تو خودت باید به آن روز حمله کنی» تا «آن روز به تو حمله نکند».
n re
حجم
۲۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
حجم
۲۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد