بریدههایی از کتاب موهبت کامل نبودن
۳٫۵
(۲۲۴)
او در کتاب خود برای کار معنادار سه ویژگی بر میشمارد که معمولاً در کار خلاقانه یافت میشوند: پیچیدگی، خودمختاری و ارتباط بین تلاش و پاداش (درونی) . این معیارها و این ویژگیها با پرورش کار معنادار در بافت زندگی اصیل کاملاً همخوانی دارد.
me
چند وقت پیش از طریق اینترنت یک جفت گوشواره زیبا از او خریده بودم. وقتی از او پرسیدم چه مدت مشغول به این کار بوده است، در جواب سرخ شد و گفت: «ای کاش این کاره بودم. من حسابدار هستم و کار اصلیام فروش زیورآلات نیست.»
با خودم گفتم: «والا الآن گوشوارههایتان به گوش من است نه چرتکههاتون.»
me
گر لازمه تربیت فرزند سختکوشی و کار زیاد باشد چه؟ اگر او به خاطر حجم کم فعالیتهایش، شرایط ورود به کالج موردنظرش را پیدا نکند چه؟
اگر ما خانوادهای طبیعی، آسوده خاطر و خوشبخت باشیم چه؟ آیا در آن صورت باز این موضوع اهمیت دارد؟
به نظر من پاسخ به این پرسش فقط زمانی مثبت است که موضوع برای خود ما مهم باشد. اگر آنچه برایمان مهم است چیزی باشد که نگرانمان کرده است، آن گاه بازی واستراحت مهم خواهند بود. اما اگر آنچه برایمان اهمیت دارد بهخاطر این است که دیگران آن را مهم و با ارزش میدانند، آن وقت است که مجبوریم با کار طاقتفرسا جسم و جان خود را فرسوده سازیم و تولید و بازدهی بیشتر را نشانه خودارزشمندی قلمداد کنیم.
در حال حاضر، من بازی و استراحت را انتخاب میکنم.
me
اما حقیقت این است که نمیتوانیم. ما ملتی بسیار خسته و پراسترس هستیم که در تربیت فرزندانمان بیشازحد برای آنها برنامه میگذاریم. ما اوقات فراغت خود را صرف معنایابی میکنیم، سعی میکنیم به نحوی شادی را وارد زندگی خود کنیم. تصورمان این است که انجام کارهای بزرگ و کسب مهارتهای گوناگون، شادی و معنا را وارد زندگی ما میکند، اما این کار دقیقا همان چیزی است که توان ما را میفرساید و ما را از آهسته رفتن بیمناک میسازد.
me
هر یک از ما روزانه در معرض سه هزار آگهی قرار میگیریم و جالب اینکه اکثر ما معتقدیم که تبلیغات تأثیری بر ما ندارد.
me
وقتی کاری برخلاف معیارهای ایدهآل خود انجام میدهیم یا در انجام کاری تعلل میورزیم احساس گناه میکنیم. این احساس آزاردهنده اما مفید است چرا که باعث میشود برای کار خود عذرخواهی کنیم، برای جبران آن اقدام کنیم یا رفتار خود را تغییر دهیم، از این جهت احساس گناه مانند محرک عمل میکند. احساس گناه به اندازه احساس شرم نیرومند است اما تأثیر آن اغلب مثبت است، حال آنکه شرم نیرویی مخرب دارد. درواقع تحقیق من نشان میدهد که احساس شرم باور به تغییر و بهتر شدن را بهتدریج از بین میبرد.
احسان رضاپور
بین شرم و احساس گناه چه تفاوتی وجود دارد؟ اکثر درمانگران بالینی و پژوهشگران با این عقیده موافقند که بهترین راه برای درک تفاوت این دو، درک تفاوت بین این دو جمله است: «من بد هستم» و «من کار بدی انجام دادهام.»
احساس گناه = من کار بدی انجام دادهام.
احساس شرم = من بد هستم.
شرم هویت و کیستیِ ما را زیر سؤال میبرد اما احساس گناه رفتارمان را.
احسان رضاپور
با وجود شرم لازم میآید که خود را از سلطه سه عامل خارج کنیم: مخفیکاری، سکوت و پیشداوری. وقتی رویدادی خجلکننده رخ میدهد و ما آن را در نهانخانه وجود خود پنهان میکنیم، در درونمان میجوشد و رشد میکند و ما را تحلیل میبرد. باید تجربه خود را با کسی در میان بگذاریم. احساس شرم در برخورد با آدمها پیش میآید و در بین آدمها باید ترمیم شود. اگر کسی درخور آن باشد که داستان خود را برایش بازگو کنیم، باید که چنین کنیم.
me
من معتقدم که نیاز به تعلق داشتن در ژن ما نهفته است و به احتمال خیلی زیاد به غریزه بقای اولیه ما مربوط میشود. با توجه به دشوار بودن پذیرش خود در جامعه کمالگرای امروزی و نیز با توجه به ذاتی بودنِ نیاز به تعلق، تعجبی ندارد اگر تمام عمر درصدد همنوایی و جلب تأیید دیگران بر میآییم.
me
گر همه فکر کنند من پدر/ مادر خوبی هستم، احساس ارزش میکنم.
اگر بتوانم با فروش آثار هنریام، امرار معاش کنم، ارزشمند خواهم بود.
اگر زندگی خانوادگیام را حفظ کنم، آدم باارزشی هستم.
وقتی احساس ارزش میکنم که بالأخره والدینم مرا تأیید کنند.
زمانی احساس ارزش میکنم که تمام این کار را خودم انجام بدهم و ظاهرا هم معلوم نباشد زیاد تلاش کردهام.
me
کم اهمیت جلوه دادن موضوعات مهم ما را به انزوا سوق میدهد، چرا که با رخ ندادن آنها دوستمان به ما زنگ نمیزند که بگوید: «متأسفم که نشد، میدانم خیلی برایت مهم بود.»
me
شفقت بورزیم.
وقتی در جستوجوی شفقت بر میآییم نیاز به شخصی استوار داریم، کسی که ریشه در عمق خاک داشته باشد و بهراحتی خم نشود و مهمتر از همه اینکه ما را با تمام نقاط قوت و ضعفمان بپذیرد. ما میخواهیم با کسی درد دل کنیم که حق شنیدن آن را به دست آورده باشد.
me
شرمساری اختفا و نهان بودن را میطلبد، اما خطرناکترین کار پس از تجربه شرم این است که داستان خود را پنهان یا دفن کنیم.
me
«از خود نپرسید دیگران چه نیاز دارند، ببینید شما با چه چیز احیا میشوید و بعد همان را انجام دهید. زیرا آنچه دنیا نیاز دارد افرادی است که خود را احیا کردهاند.»
Mahsa Sadooghi
هیچکس نمیتواند به ما بگوید چه چیز برایمان معنادار است. فرهنگ نمیتواند به ما دیکته کند که مثلاً کار بیرون، تربیتِ فرزند، وکالت، تدریس یا نقاشی اموری هستند که به زندگی معنا میدهند.
Mahsa Sadooghi
اگر بخواهیم به زندگی خود معنا دهیم، باید به هنر روی آوریم، آشپزی، نوشتن، نقاشی، کاردستی، عکاسی، بافندگی، تعمیر موتور ماشین، مجسمهسازی، یا هر کار دیگری که اِعمال نوعی خلاقیت و سازندگی در آن باشد.
Mahsa Sadooghi
۱. همه ما از این احساس برخورداریم. شرم احساسی همگانی و از هیجانهای اولیهای است که تمام انسانها تجربه میکنند. تنها کسانی این احساس را تجربه نمیکنند که از ظرفیت همدلی و برقراری ارتباطات انسانی بیبهرهاند.
۲. همه انسانها از صحبت کردن درباره شرم میترسند.
۳. هرچه کمتر درباره شرم صحبت کنیم، بیشتر تحت سلطه آن قرار میگیریم.
شرم اساسا ترس از دوستداشتنی نبودن است، که نقطه مقابل پذیرش داستان خود و احساس ارزشمندی است.
احسان رضاپور
کمالگرایی در خلاء رخ نمیدهد، بلکه اطرافیان ما را نیز متأثر میسازد. ما آن را به فرزندان خود انتقال میدهیم، محیط کار را با انتظارات نامعقول آلوده میسازیم و اقوام و دوستانمان را خفه میکنیم. خوشبختانه شفقت نیز از همین خاصیت برخوردار است. وقتی به خود مهر بورزیم، منبعی از شفقت فراهم میکنیم که به دیگران نیز سرایت میکند. فرزندانمان شفقت به خود را از ما میآموزند و اطرافیانمان خود را برای اصیل بودن آزاد میبینند.
دینا
برای من خطر گم کردن خود، خیلی وحشتناکتر از آشکار شدن خودِ واقعیام برای دیگران بود
|ݐ.الف
من نباید راهی پیدا کنم که با این شدت از اضطراب به کارم ادامه دهم، بلکه باید راهی پیدا کنم که اضطرابم را کاهش بدهم
|ݐ.الف
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۵ صفحه
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۵ صفحه
قیمت:
۶۴,۰۰۰
۵۷,۶۰۰۱۰%
تومان