بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دست‌های آلوده | طاقچه
تصویر جلد کتاب دست‌های آلوده

بریده‌هایی از کتاب دست‌های آلوده

۴٫۹
(۹)
همین بچه‌های سربه‌راه هستند که هولناک‌ترین انقلابی‌ها را می‌سازند. چیزی نمی‌گویند، زیرِ میز مخفی نمی‌شوند، در آنِ‌واحد بیش از یک آبنبات نمی‌خورند، اما بعدها، خیلی خرج روی دست جامعه می‌گذارند. از بچه‌های سربه‌راه برحذر باشید!
Mohammad
از پنجرۀ اتاقم آن‌ها را می‌دیدم که با شعارهای‌شان می‌گذشتند: «به ما نان بدهید!» و من می‌رفتم و سر میز می‌نشستم. بخور هوگو، بخور. یک قاشق به‌خاطر نگهبانی که بیکار است، یک قاشق به‌خاطر پیرزنی که از سطل‌زباله آشغال سبزی جمع می‌کند، یک قاشق به‌خاطر خانوادۀ شیروانی‌سازی که پایش شکسته است. من خانه را ترک کردم.
Mohammad
دلم نمی‌خواهد بعد از جوانی‌ام باقی بمانم.
Mohammad
تو نیمه‌قربانی، نیمه‌شریک‌جرم هستی، مثل تمام مردم.
pejman
کسانی را که فکرهای شما را ندارند باید کشت؟
pejman
سیاست، علم است. تو می‌توانی نشان دهی که راه درست را در پیش گرفته‌ای و دیگران اشتباه می‌کنند.
wraith
همین بچه‌های سربه‌راه هستند که هولناک‌ترین انقلابی‌ها را می‌سازند. چیزی نمی‌گویند، زیرِ میز مخفی نمی‌شوند، در آنِ‌واحد بیش از یک آبنبات نمی‌خورند، اما بعدها، خیلی خرج روی دست جامعه می‌گذارند. از بچه‌های سربه‌راه برحذر باشید!
javadazadi
من هرگز به رفقا دروغ نگفته‌ام. من... درصورتی‌که انسان‌ها را به‌قدری خوار بشماریم که سرشان را با پوشال پر کنیم، مبارزه برای آزادی‌ به چه کار می‌آید؟
wraith
من نمی‌دانم جوانی چیست: من از کودکی مستقیماً به سن مردی رسیدم.
pejman
ژرژ: او را سرزنش نمی‌کنیم، فقط دنیایی بین ما فاصله است: او غیرحرفه‌ای است، به این دلیل وارد حزب شده که این کار به نظرش خوب می‌رسیده، برای این‌که ژستی بگیرد. ما کار دیگری نمی‌توانستیم بکنیم. هودرر: فکر
javadazadi
اسلیک: این احترام به خود نیست. چنین چیزی را احترام نامیدن، چیزی است که خیلی اذیتم می‌کند. او کلمه‌هایی به کار می‌برد که از کله‌اش بیرون می‌کشد؛ در هر مورد با کله‌اش فکر می‌کند. هوگو: پس می‌خواهی با چه فکر کنم؟ اسلیک: رفیق من، آدم وقتی می‌پرد، با کله‌اش نمی‌پرد.
javadazadi
انسان با بهترین حسن‌نیت‌ها هم که عمل کند، باز هرگز چیزی که حزب دستور دهد نخواهد بود. «پیش هودرر می‌روی، و سه گلوله در شکمش خالی می‌کنی.» دستور ساده‌ای است، نه؟ من پیش هودرر رفته‌ام و سه گلوله در شکمش خالی کرده‌ام، ولی این چیز دیگری بود. دستور؟ دیگر دستوری در کار نیست. دستورها از لحظۀ خاصی انسان را کاملاً تنها می‌گذارند. دستور عقب مانده بود و من تنها پیش می‌رفتم و به تنهایی کشتم و... حتی نمی‌دانم چرا.
javadazadi

حجم

۱۵۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۵۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد