- طاقچه
- ادبیات
- شعر
- شعر نو
- کتاب هی آدم!
- بریدهها
بریدههایی از کتاب هی آدم!
۴٫۲
(۱۱۸)
غصه نخور، پیر میشوی... آسان نیست فراموش کردن، اما تکرار سختتر است...
بگذار از تو بد بگویند! عادت کردهاند به خراب کردن!... تو نه! پلهای پشت سرشان را میگویم... تو نه! گیرم سر به زیر و چشم بپوشند از آسمان، مگر خورشید خاموش میشود؟!
بگذار دهانشان را چتر کنند بر خوبیهای تو!
غصه نخور، پیر میشوی! پیرت میکنند... خورشید باش بر جهان بتاب...
مادربزرگ علی💝
هی آدم!
آنقدر نمیشود شناختت که حتم دارم حتی آیینه هم برای دیدنت عینک به چشم میزند!...
نیلوفر🍀
اگر دیر کنیم، هر چه قدر هم دور شویم، یک روز، یک جا، با یک حرف، با
یک مکث، با یک سکوت، با یک عطر، با یک صدا، با یک رنگ! تمام راه
رفته را در یک آن برمیگردیم!
ݥحَّدٽہ
چیزی نگو!
دروغ گو کم حافظه است...
حرف که میبافی، الفبا آلزایمر میگیرد!...
_SOMEONE_
اینجا فقط صدای کلاغها به گوش میرسد... گوشهایت را نگیر، عادت میکنی!...
helya.B
تمام شهر را از آیینه پر کرد...
داروغه میدانست...
شهر از آن موقع ناامن شد که هر کس خودش را گم کرد!...
رعنا
برو! بمانی دلم برای خودم تنگ میشود...
_SOMEONE_
هر وقت یاد بگیری چیزی را جا نگذاری یعنی بزرگ شدهای...
Leben
دنیا باید برود تا فصل چیدن شکلاتها و گردوها و موزها و توتفرنگیها...
♡doonya♡
غصه نخور، پیر میشوی، پیرت میکنند!...
چال صورتت باید همیشه پیدا باشد... بخند، بلند بخند...
بگذارآنقدر دورو باشند که به مزاج همه خوش بیایند... یک رو برای زوجها،
چپها... یک رو برای فردها، راستها...
اینجا خیلی زود تغییر ذائقه میدهند! عسل هم که باشی در دهانشان
تلخ میشوی!...
PARSA
در گورستان تنها چیزی که ندیدم گور بود!...
؟
همیشه میگفت خوبیاش به این است که اتفاقات ساده میتوانند آدم را سخت عوض کنند...
اگر هنوز هم اینجا بود، به او میگفتم بالاخره من هم عوض شدم!...
به او میگفتم عوض شدن گاهی چه بیاندازه میتواند بیرحمانه و سخت باشد...
به او میگفتم اصلا ساده نبود، خیلی سخت عوض شدم... حالا خوب یا بدش بماند!
اما خوبیاش به این است که ساده عوض نشدم...
آدم فضایی مهربون
دیشب عجب شبی بود!
اگر تو با من سخن نمیگفتی هرگز صبح نمیشد!...
و خورشید در گورستانی که دفن نشد برای همیشه سرگردان میماند!
adeli.F
... قطعا با هر سختی آسانیست... آری با هر سختی آسانیست...
آمـيـنْٖ
قلبم کجاست؟ پیش چه کس جا مانده؟
من منی گم کردهام، پیش شماها مانده؟
آرام
نمیدانم به کدامین بهانه چترم را رها کنم...
مردم اینجا خیلی وقت است حرف سهراب یادشان رفته...
زیر باران باید رفت...
_SOMEONE_
اگر روزی بیخبر بروم، برای هیچ کس غیر منتظره نخواهد بود...
min
با خودم لج کردم، من به دل بد کردم، من چرا عادت به رفتن کردم!
min
آسان نیست فراموش کردن، اما تکرار سختتر است...
-حـنین-
هی آدم!
آنقدر نمیشود شناختت که حتم دارم حتی آیینه هم برای دیدنت عینک به چشم میزند!...
هنرمند هنردوست
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
قیمت:
رایگان