- طاقچه
- ادبیات
- شعر
- شعر نو
- کتاب هی آدم!
- بریدهها
بریدههایی از کتاب هی آدم!
۴٫۲
(۱۱۸)
شاید قاطی شیر آب به خوردمان دادهاند که هر چه قدر شیر خوردیم بزرگ نشدیم!
من از نسلی نیستم که شیر خورد اما بزرگ نشد، من از نسلی هستم که از
شیشهی شیرش بیشتر آب خورد!
جواد
بچه جان!
بنویس خواب، بخوان خاب...
بنویس خوان، بخوان خان...
نوشتن قانون دارد!
اینجا هرج و مرج نیست، فقط بعضی قانونها آنطور که نوشته میشوند،
خوانده نمیشوند!!!...
:)
باید دوباره شروع کنم...
سپیده دم اندیشه
دمادم سحر بود که صدای داد و قال ناودان از ریزش سرد قطرههای باران، خیال خاطراتم را
♡doonya♡
شاید میان داد و قال این آهن پارهها یا سلامهای نکردهی آقای رئیس یا چشم غرههای پیرزن بداخلاقی که تمام دنیا را سهم
♡doonya♡
قطعا با هر سختی آسانیست...
min
مرداد یا تیر، صد سال طول میکشد...
rezvan
چال صورتت باید همیشه پیدا باشد... بخند، بلند بخند...
rezvan
من دلم خوناب حسرت شد به طعم تلخ غربت!
PARSA
تمام شهر را از آیینه پر کرد...
داروغه میدانست...
شهر از آن موقع ناامن شد که هر کس خودش را گم کرد!...
msadeq
و نفس تازه بکن در هوای امن آغوش خدا
که حریم امن قلب من و توست
و هر اندازه تو سهم میخواهی، بیدریغ ازآن توست
شک نکن دست خدا از همیشه تا هنوز سهم ناتمام دست من و توست
sokoot
غصه نخور! پیر میشوی!...
بگذار از تو بد بگویند! بگذار چشمشان را ببندند و دهانشان را باز کنند...
آنقدر که قد و قوارهی واژههایشان تنها به دهان خودشان بیاید...
غصه نخور، پیر میشوی، پیرت میکنند!...
چال صورتت باید همیشه پیدا باشد... بخند، بلند بخند...
بگذارآنقدر دورو باشند که به مزاج همه خوش بیایند... یک رو برای زوجها،
چپها... یک رو برای فردها، راستها...
اینجا خیلی زود تغییر ذائقه میدهند! عسل هم که باشی در دهانشان
تلخ میشوی!...
:)
غصه نخور! پیر میشوی!...
بگذار از تو بد بگویند! بگذار چشمشان را ببندند و دهانشان را باز کنند...
آنقدر که قد و قوارهی واژههایشان تنها به دهان خودشان بیاید...
غصه نخور، پیر میشوی، پیرت میکنند!...
چال صورتت باید همیشه پیدا باشد... بخند، بلند بخند...
:)
خدای من! تمام جهانم درد میکند...
خوابهایم حتی دیدنی نیست
helya.B
بچه جان!
بنویس خواب، بخوان خاب...
بنویس خوان، بخوان خان...
نوشتن قانون دارد!
اینجا هرج و مرج نیست، فقط بعضی قانونها آنطور که نوشته میشوند،
خوانده نمیشوند!!!...
ZARA79
این دلشورهی لعنتی رهایم نمیکند...
rezvan
شک نکن دست خدا از همیشه تا هنوز سهم ناتمام دست من و توست
هنرمند هنردوست
چیزی نشده! اما تو نشنیده بگیر...
تو حق داشتی صدای شکستنم را نشنوی، آن چند شنبهای که فریاد میزدی...
فکرش را بکن! اگر تو اینگونه نبودی... فقط و فقط اگر تو!... شاید این قلم آنقدر تراشیده نمیشد...
شاید این درخت هیچ گاه با من سخن نمیگفت...
و اگر من اینگونه نبودم! شاید صدای هیچ فریادی آهستهتر از سکوتهای من نمیشد...
helya.B
و هرگز نکنی ظن به خدایت که فراموش کند یاد کسی از من و تو
Aisan
میگویند بزرگ که باشی، ساده میگذری... اما من هر چه قدر شیر خوردم باز هم نتوانستم از بعضی روزها، از بعضی خیابانها، از بعضی خاطرات، از بعضی کلمات، آری! حتی از بعضی کلمات هم نتوانستم ساده بگذرم!
Aynaz
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
قیمت:
رایگان